Quantcast
Channel: اسکار
Viewing all 233 articles
Browse latest View live

اولین تصویر منتشر شده از فیلم جدید وودی آلن

$
0
0

فیلم جدید کارگردان برنده اسکار در نیویورک و سان فرانسیسکو در حال فیلمبرداری است.

اخیرا اعلام شد فیلم جدید وودی آلن «یاس آبی» (Blue Jasmine) نام دارد.

لوییس سی. کی. و اندرو دایس کلی که هر دو کمدین هستند، در این فیلم بازی می‌کنند. همچنین کیت بلانشت بازیگر برنده اسکار، مایکل امرسن بازیگر نقش بنجامین لینوس در سریال «لاست» و الک بالدوین که در «تقدیم به رم با عشق» تازه‌ترین فیلم آلن بازی کرده، در «یاس آبی» مقابل دوربین می‌روند.

بابی کاناویل، سالی هاوکینز، پیتر سارسگارد، ماکس کاسلا و آلدن ارنرایک دیگر بازیگران فیلم جدید آلن هستند که شرکت «گراویر پروداکشنز» آن تهیه می‌کند. لتی آرونسن و استفن تننبام تهیه‌کنندگان فیلم هستند.

طبق سنت فیلم‌های وودی آلن در چند سال اخیر هنوز خلاصه داستان «یاس آبی» منتشر نشده است و سازندگان به انتشار تنها یک جمله درمورد داستان فیلم بسنده کرده‌اند: «فیلم داستان زنی نیویورکی و اهل مد در آخرین مراحل زندگی و بحران شخصی‌اش است.»

کیت بلانشت 44 ساله در این فیلم نقش زن اصلی را بازی می کند، او برنده اسکار برای بهترین بازیگر نقش مکمل برای فیلم «هوانورد» ساخته مارتین اسکورسیزی است. او برای فیلم‌های «الیزابت»، «یادداشت هایی بر یک رسوایی»، «من آنجا نیستم» و «الیزابت: عصر طلایی» هم نامزد اسکار بوده است.

آخرین فیلم به نمایش درآمده از این بازیگر «هابیت: یک سفر غیرمنتظره» پس از حدود دو سال دوری از پرده سینما بود. این درحالی است که برنامه این بازیگر در سال‌های 2013 و 2014 با بازی در 9 فیلم شلوغ است. او در دو دنباله «هابیت»، فیلم جدید ترنس مالیک به نام «شوالیه جام‌ها» و فیلم جدید جرج کلونی به نام «مردان اشیاء تاریخی» بازی می کند.

«یاس آبی» پس از «پول را بردار و فرار کن» اولین تجربه کارگردانی آلن در 1969، دومین فیلمی است که او در سان فرانسیسکو می‌سازد.

آلن 77 ساله در 1978 برای «آنی هال» برنده جوایز اسکار بهترین کارگردان و بهترین فیلمنامه غیراقتباسی شد و در 1987 با «هانا و خواهرانش» اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را دریافت کرد. او سال 2012 هم با «نیمه‌شب در پاریس» برنده اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی شد.

آخرین فیلم به نمایش درآمده از وودی آلن «تقدیم به رم با عشق» با بازی پنه‌لوپه کروز بود که اغلب منتقدان آن را متوسط ارزیابی کردند.


تام هاردی بازیگر نقش اصلی اکشن-ماجرایی «سمرقند» +‌خلاصه داستان

$
0
0

«سمرقند» محصول جدید صنعت سینما، درصدد تعریف یک قصه پررمز و راز و افشاگرانه درباره مسائل سیاسی روز است.

تام هاردی بازیگری که این روزها سخت پر کار شده است. نقش اصلی این اکشن ماجراجویانه را بازی خواهد کرد.

گرگ ویلیامز کارگردان «سمرقند» است و قصه درام آن درباره عواقب و نتایج یک بی نظمی و درهم ریختگی ذهنی است.

فیلم‌نامه فیلم را خود گرگ ویلیامز با همکاری برادرش اولی ویلیامز نوشته است و بخش مهمی از قصه آن در منطقه خاورمیانه اتفاق می‌افتد.

در قصه فیلم ، هاردی در نقش یک سرباز منطقه جنگی بازی می‌کند که در چند ماموریت مهم در عراق و خاورمیانه حضور داشته است.

زمانی که وی از جبهه‌های جنگ به خانه برمی‌گردد، متوجه می‌شود از یک مشکل ذهنی رنج می‌برد و سردردهای زیادی دارد.

او برای انطباق دادن خود با زندگی در جامعه، با مشکلات زیادی روبروست و نمی‌تواند بین حضور در جبهه و زندگی در خانه و جامعه، هماهنگی ایجاد کند.

بزودی وی متوجه یک بیماری خطرناک مغزی می‌شود که نتیجه حضور در جبهه‌های جنگ بوده و مسئولان رسمی تلاش می‌کنند این موضوع را کتمان کنند.

«سمرقند» اولین فیلم سینمایی گرگ ویلیامز در مقام کارگردان است. وی قبل از این چند فیلم کوتاه و مستند را کارگردانی کرده است.

تام هاردی در یک فیلم کوتاه او به نام «برادر بزرگم ، سرباز سلاخی» بازی کرده است. این فیلم جایزه بهترین کارگردانی فیلم کوتاه جشنواره‌های نیویورک، شیکاگو و سن فرانسیسکو را برای ویلیامز به همراه داشت.

منتقدان سینمایی می‌گویند ویلیامز هنرمند خلاق و خوش فکری است و به همین جهت، آن‌ها منتظر ساخت و اکران عمومی «سمرقند» هستند.

تام هاردی سال گذشته میلادی دو فیلم غیر متعارف «بی قانون» و «شوالیه تاریکی برمی‌خیزد» را روی پرده سینماهای جهان داشت. فیلم دوم 400 میلیون دلار در جدول گیشه نمایش سینماهای آمریکای شمالی فروش کرد.

این بازیگر طی یک ماه اخیر ، قرارداد بازی در سه فیلم سینمایی را امضا کرد و رسانه‌های گروهی از وی به عنوان یک بازیگر موفق اسم می‌برند که مورد توجه فیلم سازان است.

واکنش دی کاپریو به انتقادات اخیر از وی برای بازی در فیلم جانگوی رها از بند

$
0
0

لئوناردو دی‌کاپریو بازیگر هالیوودی که در فیلم «جانگوی آزادشده» نقش برده‌داری خونخوار را بازی می‌کند، درصدد دفاع از وجود صحنه‌های خشن در فیلم‌های سینمایی برآمده و گفت: درد و رنج زودگذر است ولی فیلم ماندگار است.

«لئوناردو دی‌کاپریو» که در فیلم «جانگوی آزاد شده» ساخته «کوئنتین تارانتیو» نقش برده‌داری ظالم و خونخوار را بازی کرده است، در دفاع از این فیلم و به طور کلی وجود صحنه‌های خشن در سینما برآمده و گفت: وجود صحنه‌های خشن در فیلم‌هایی چون «جانگوی آزاد شده»، مرا از بازی در چنین فیلم‌هایی که هنری بزرگ در کارنامه‌ کاری‌ام محسوب می‌شوند، باز نخواهند داشت.

وجود صحنه‌های خشن در فیلم «جانگوی آزاد شده»، چندی پیش در فضایی که مردم به خاطر حوادث تیراندازی در مدارس آمریکا به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودند، جنجال‌های زیادی به پا کرد، آنچنان‌که مراسم فرش قرمز این فیلم تا مدت‌ها به تعویق افتاد.

«دی کاپریو» در ادامه صحبت‌هایش گفت: فلسفه من در این‌باره همیشه یک‌جور است، به نظر من درد و رنج موقتی و فیلم ماندگار است.

وی افزود: تو هر کاری که می‌توانی انجام بده، تمام توانایی‌ات را بر سر آن کار بگذار، هم توجه‌ات را روی آن متمرکز کن و امیدوار باش که از پس آن به خوبی برخواهی آمد، اگر همه عوامل به خوبی دست به دست هم دهند، تو خالق یک اثر برجسته هنری خواهی بود.

این بازیگر هالیوودی متذکر شد: برای من، سینما شکلی از یک هنر برجسته مدرن است.

بنا بر این گزارش، تارانتینو، کارگردان فیلم «جانگوی آزاد شده»، تاکنون بارها، به خاطر استفاده از صحنه‌های خشونت‌آمیز در فیلم‌هایش مورد نقد رسانه‌ها و افراد مختلف قرار گرفته، آنچنان‌که «جی.جی.بالارد»، نویسنده مشهور انگلیسی او را یک بیمار روانی خطاب کرده و در جایی متذکر شده بود، حتم دارم که او یک روز در گوشه‌ای از دنیا یک کشتار گروهی راه می‌اندازد.

ولی «تارانتینو» ضمن حمایت از استفاده از خشونت در سینما گفت: از اینکه پس از هر حادثه تیراندازی مجبور به دفاع از فیلم‌هایم هستم، خسته شده‌ام.

وی افزود: خشونت و تراژدی در دنیا اتفاق می‌افتد و جزو جدایی ناپذیر آن است و باید عاملان بروز خشونت در دنیا را مورد سرزنش قرار داد.

فیلم «جانگوی آزاد شده» هفته گذشته در ژاپن اکران شد و از 21 مارس نیز در سینماهای کره جنوبی و سنگاپور به نمایش درخواهد آمد.

-----------

هنرمندانی مشهور ایرانی که باهم ازدواج کرده‎اند

$
0
0

ازدواج هنرمندان با یکدیگر و تشکیل زوج هنری، رواج بسیار دارد. گرچه این امر در هالیوود با شایعات و اختلافات بسیار همراه است، اما زوج‌های هنرمند ایرانی توانسته‌اند زندگی خوبی را رقم بزنند و الگویی از خانواده ایرانی بسازند.

در بین هنرمندان ایرانی، کم نیستند کسانی که شریک زندگی خود را از دنیای هنر انتخاب کرده و زندگی مشترک خود را اینگونه رقم زده‌اند. ازدواج هنرمندان گرچه خبرهای بسیار با خود به همراه دارد، اما همواره یکی از جذاب‌ترین بخش زندگی هنرمندان است. نکته جالب توجه در این گونه ازدواج‌ها، پرورش فرزندان هنرمند است تا جایی که لیلی رشیدی و باران کوثری از جمله بازیگران مطرح سینمایی هستند. در ادامه این مطلب می‌توانید با برخی از زوج‌های هنری آشنا شوید.

امین زندگانی و الیکا عبدالرزاقی


الیکا عبدالرزاقی گرچه لیسانس ادبیات نمایشی دارد و در پرونده کاری‌اش آثار بسیاری ثبت کرد است، اما حضورش در مجموعه قهوه تلخ چنان زیبا بود که بسیاری او را برای بازی در همین نقش می‌شناسند. او که همچون بسیاری از بازیگران فارغ‌التحصیل آموزشگاه هنری استاد سمندریان است، در فیلم‌های فرزند صبح، ویلای من، میوه ممنوعه و مرد هزار چهره بازی کرده است. امین زندگانی هم که بازیگر سینما و تلویزیون است در آثاری چون ملک سلیمان، مختارنامه، معصومیت از دست رفته و روزگار جوانی بازی کرده است.

جهانگیر کوثری و رخشان بنی‌اعتماد


جهانگیر کوثری را علاوه بر تهیه‌کنندگی سینما، بیشتر به عنوان گزارشگر برنامه‌های ورزشی می‌شناسیم. او که فارغ‌التحصیل رشته کارگردانی سینما از دانشکده هنرهای دراماتیک است، همسر رخشان بنی‌اعتماد و پدر باران کوثری است. بنی‌اعتماد نیز یکی از شناخته‌شده‌ترین کارگردانان، فیلمنامه‌نویسان و تهیه‌کنندگان زن است که در پرونده کاری او آثاری چون روسری آبی، گیلانه و خون‌بازی ثبت شده است.

علی مصفا و لیلا حاتمی


علی مصفا و لیلا حاتمی، شناخته‌شده‌ترین زوج هنری‌اند که هر دو در خانواده هنری پرورش یافته‌اند. علی مصفا فرزند مظاهر مصفا و دکتر امیربانو کریمی است و لیلا حاتمی نیز تنها فرزند علی حاتمی و زری خوشگام است. حاصل ازدواج این دو زوج هنری، مانی و عسل است. آخرین کار هنری علی مصفا بازی در فیلم «گذشته» به کارگردانی اصغر فرهادی است و در حال حاضر نیز فیلم «پله آخر» به کارگردانی وی اکران شده است. لیلا حاتمی نیز علاوه بر حضور در فیلم «پله آخر» در فیلم «سر به مهر» به کارگردانی هادی مقدم‌دوست نیز بازی کرده است.

نیما فلاح و سحر ولدبیگی


بدن نرم و نوع بازی نیما فلاح او را از سایر بازیگران متمایز می‌کند و همین موضوع باعث شد تا در مجموعه‌های طنزی چون ساعت خوش، جنگ 77 و ببخشید شما به خوبی بدرخشد و مدیری را از خود راضی نگه دارد. هرچند که سحر ولدبیگی نیز تا مدت‌ها در مجموعه‌های مدیری حضور داشت و به طنزهای پاورچین و نقطه‌چین جذابیت بسیار می‌بخشید.

مهدی پاکدل و بهنوش طباطبایی


این زوج هر دو از دیار اصفهان وارد عرصه هنر شده‌اند و در نهایت با یکدیگر ازدواج کردند. پاکدل دانشجوی انصرافی رشته گرافیک دانشگاه آزاد، واحد تهران مرکز است و در مجموعه محمد(ص) به کارگردانی مجید مجیدی بازی می‌کند. بهنوش طباطبایی نیز لیسانس مهندسی کامپیوتر دارد و دوره بازیگری را در دانشگاه تهران گذرانده‌ است. تئاتر برهان آخرین کار مشترک این زوج هنری است که با استقبال بسیار مخاطبان روبرو شد.


رامبد جوان و سحر دولتشاهی


رامبد جوان، هنرپیشه، مجری و کارگردانی است که نامش همواره با شیطنت‌های خاص او همراه است. جوان که با نقش «فرید صباحی» در مجموعه خانه سبز شناخته شد، این روزها به خاطر بازی در فیلم «گناهکاران» به کارگردانی فرامرز قریبیان سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از آن خود کرد. البته سحر دولتشاهی نیز از انتخاب در جشنواره فیلم فجر بی‌نصیب نبوده است و بازی در فیلم طلا و مس (همایون اسعدیان) برایش کاندیداتوری جایزه بهترین بازیگر نقش دوم زن را به همراه داشت.

مهراب قاسم‌خانی و شقایق دهقان


مهراب نویسنده مجموعه «پاورچین» بود و شقایق بازیگر این مجموعه. همین حضور باعث آشنایی‌شان و زمینه ازدواجشان را فراهم کرد. شقایق دهقان علاوه بر بازی در این مجموعه، کارهای غالبا طنزی چون مسافران، دزد و پلیس، ساختمان پزشکان و باغ مظفر نیز در پرونده خود دارد. مهراب قاسم‌خانی نیز که با نگارش مجموعه 90 قسمتی شناخته می‌شود نگارش مجموعه‌های بسیاری را در پرونده کاری خود ثبت کرده است. حاصل این ازدواج «نویان» است.

محمود پاک‌نیت و مهوش صبرکن


پاک‌نیت با فیلم «گشتی‌ها» به عرصه بازیگری وارد و با «روزی روزگاری» شناخته شد. او که نشان درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارد، همسر مهوش صبرکن، بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر است.

حمید سمندریان و هما روستا


مرحوم حمید سمندریان را به حق پدر تئاتر می‌دانند چرا که هنرمندان بزرگی چون عزت‌الله انتظامی، رضا کیانیان، مهدی هاشمی، شهاب حسینی، قطب‌الدین صادقی و حمید فرخ‌نژاد زیر نظر او شاگردی کرده و درس آموخته‌اند. سمندریان بین سال‌ها 51 تا 57 به دعوت پروفسور رگن‌برگ استاد دانشگاه مونیخ و کارگردان تئاتر به انستیتو گوته دعوت شد و نمایش‌نامه‌های بسیاری را با بازیگران آلمانی روی صحنه برد. این هنرمند ارجمند، امسال از بین ما رفت و فعالیت‌های او را همسرش پی گرفته است. روستا علاوه بر فعالیت در رشته تئاتر، در فیلم‌هایی چون پرنده کوچک خوشبختی، از کرخه تا راین و تمام وسوسه‌های زمین نیز بازی کرده است. حاصل ازدواج این دو هنرمند، کاوه سمندریان است.

داوود رشیدی و احترام برومند


داوود رشیدی فارغ‌التحصیل کنسرواترا ژنو در رشته کارگردانی و بازیگری تئاتر و لیسانس حقوق سیاسی از همین دانشگاه است. رشیدی که کار خود را با بازی تئاتر آغاز کرده است، با فیلم فرار از تله به عرصه سینما وارد شد. او در آثاری چون کمال‌الملک و گل‌های داوودی حاضر شده و همواره به عنوان یکی از بزرگان سینمایی شناخته می‌شود. احترام برومند که بیش از بازیگری در اجرای برنامه‌های کودک دهه 50 شناخته می‌شود، خواهر مرضیه و راضیه برومند است. برومند همواره در کنار داوود رشیدی است و این زوج موفق توانسته‌اند فرزند هنرمندی چون لیلی را به جامعه هنری تحویل دهند. فرهاد دیگر فرزند آن‌هاست.

 

امیر جعفری و ریما رامین‌فر


جعفری در کنار بازیگری، طرفداری از تیم محبوبش را فراموش نکرده و همواره و در موقعیت‌های مختلف استقلالی بودنش را به همه یادآوری می‌کند. او که در کنار ریما رامین‎فر زوج محبوبی را تشکیل داده است، در فیلم‌هایی چون قاعده تصادف، نفوذی، بی‌پولی و مکس نیز بازی کرده است. رامین‌فر نیز با بازی در مجموعه پایتخت طرفداران بسیاری به دست آورده و این روزها همه منتظرند تا دومین مجموعه پایتخت را در ایام نوروز مشاهده کنند. رامین‌فر که مادر یک پسر 6 ساله است، برای حضور در مجموعه پایتخت فرزندش را برای مدتی تنها گذاشته و تلاش می‌کند تا بار دیگر اثری درخور از خود ارائه دهد.

 

پیمان قاسم‌خانی و بهاره رهنما


پیمان قاسم‌خانی را بیشتر با فیلمنامه‌هایی که نگاشته می‌شناسیم در صورتی که او در فیلم «زندگی مشتری آقای محمودی و بانو» بازی و این تجربه را نیز در پرونده هنری خود ثبت کرده است. البته پیش از آن قاسم‌خانی در فیلم عاشقانه‌ها نیز حاضر شده و از آموخته‌های علیرضا داوودنژاد بهره برده است. البته بهاره رهنما نیز علاوه بر بازیگری، نویسنده هم هست و همواره یکی از پای‌ثابت‌های نشریات. پریا، فرزند این زوج هنری است.

پژمان بازغی و مستانه مهاجر


پژمان بازغی بیش از مستانه مهاجر شناخته شده است. هر چه باشد بازغی بازیگر است و مهاجر در پشت صحنه و مسئول تدوین است. کار مهاجر در فیلم‌های زندگی خصوصی، دختر شاه‌پریون، سوت پایان، آتش بس و سوپراستار ستودنی است. بازغی نیز با اینکه فارغ‌التحصیل رشته مهندسی صنایع از دانشکده مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی امیرکبیر است اما در نقش‌های خود به خوبی درخشیده تا جایی که آثاری چون ندارها، دولت مخفی، دوئل و سربازهای جمعه را در پرونده کاری خود ثبت کرده است.

مسعود رایگان و رویا تیموریان


زوجی هنری که بش از آنکه بازیگر سینما و تلویزیون باشند، بازیگر تئاترند و برای این هنر صحنه زحمات بسیار کشیده‌اند. البته رایگان در آثاری چون مدار صفر درجه، سقوط یک فرشته، سنتوری، خون‌بازی، گلچهره و بوسیدن روی ماه حاضر شده است و تیموریان نیز در فیلم‌های زندان زنان، گزارش یک جشن، سنتوری، شب دهم و کافه ستاره بازی کرده است. این زوج در مجموعه شمس‌العماره نقش زوج عاشق‌پیشه‌ای را بازی می‌کردند که در نوع خود، جالب و دیدنی بود.

امین حیایی و نیلوفر خوش‌خلق


حیایی سال 70 با فیلم دو همسفر به دنیای بازیگری آمد و خوش‌خلق در سال 79 با فیلم مونس. حیایی که در پرونده کاری خود آثار بسیاری به ثبت رسانده است، جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۸۶ از آن خود کرد. البته حیایی به بازیگری اکتفا نکرده و وارد عرصه موسیقی نیز شده و تاکنون 2 آلبوم روانه بازار کرده است.

محمدرضا شریفی‌نیا و رز رضوی


با آنکه مدت‌ها از جدایی محمدرضا شریفی‌نیا و آزیتا حاجیان می‌گذرد، اما همچنان همگان همسر شریفی‌نیا را بازیگر نقش مادر دزد عروسک‌ها می‌دانند و خبر ازدواج او با رز رضوی کمتر رسانه‌ای شد. رز رضوی که سال پیش با شریفی‌نیا ازدواج کرده، این روزها در مجموعه کلاه پهلوی بازی می‌کند و در کنار شریفی‌نیا روزگار می‌گذارند. ملیکا و مهراوه شریفی‌نیا دختران شریفی‌نیا و حاجیان هستند و شریفی‌نیا از ازدواج دوم خود فرزندی ندارد.

محسن قاضی‌مرادی و مهوش وقاری


قاضی مرادی، فارغ‌التحصیل مدرسه عالی مدیریت تهران است و بازی در سینما را از سال ۱۳۵۱ با فیلم «حسن سیاه» کارش را آغاز کرده است. مهوش وقاری، همسر او نیز در فیلم‌های بسیاری بازی کرده و یکی از چهره‌های هنری شناخته می‌شود.

فرهاد آئیش و مائده طهماسبی


آئیش از جمله بازیگرانی است که تحصیلات هنری خود را در آمریکا و انگلیس گذرانده و پس از 27 سال و در سال 76 به همراه همسر خود به تهران آمده است. بازی در فیلم‌های مکس، پوپک و مش‌ماشالله، زندگی با چشمان بسته و سریال قصه‌های در شهر از جمله کارهای اوست. طهماسبی نیز فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد رشته خبرنگاری با گرایش تئاتر و علوم سیاسی است. طهماسبی که علاوه بر بازیگری، کارگردانی تئاتر نیز انجام می‌دهد آثاری چون پارک‌وی، سنتوری و ماهی‌ها عاشق می‌شوند را در پرونده کاری خود دارد.

 

فلورا سام و مجید اوجی


مجید اوجی، تهیه‌کننده است و فلورا سام بازیگر. سام در مجموعه‌های شیخ مفید، روزهای زندگی، همسایه‌ها، شبی از شب‌ها، نشانی و ماه عسل ایفای نقش کرده‌ و سریال توطئه فامیلی، آخرین کار اوست؛ اثری که نگارش آن را نیز خودش بر عهده گرفت. فلورا سام در فیلم راز پنهان کارگردانی را نیز تجربه کرده است. مجید اوجی نیز تهیه‌کننده فیلم‌هایی چون توطئه فامیلی، ماه عسل و نشانی بوده است.

تهمینه میلانی و محمد نیک‌بین


تهمینه میلانی که همگان او را به عنوان کارگردان می‌شناسند، در پرونده کاری خود فیلمنامه‌نویسی، منشی صحنه، طراحی صحنه و لباس و تهیه‌کنندگی فیلم را نیز تجربه کرده است. محمد نیک‌بین تهیه‌کننده بیشتر آثار اوست و این زوج هنری دختری به نام جینا دارند.

مهم ترین فیلم ها و چهره‌های جذاب جشنواره کن 2013 + عکس

$
0
0

در حالی که این روزها دست اندرکاران جشنواره کن اخبار تولید فیلم ها را از گوشه و کنار دنیا پیگیری می کنند و هر لحظه شاهد طولانی تر شدن فهرست آثاری هستند که باید به بازبینی شان بنشینند – بین 1000 تا 1500 اثر – بد نیست ما هم نگاهی به این سیاهه بیندازیم و در مورد فیلم های احتمالی حاضر در کن آینده کمی خیالپردازی کنیم.

فعلا و با توجه به اینکه اغلب سینماگران تا آخرین لحظه چیزی از شرایط قطعی آثارشان نمی گویند، همه حرف ها در حد اگر و شاید و چرا که نه است؛ اما باید اعتراف کرد که از همین حالا می توان به کن سال آینده دل بست و امیدوار بود. پس به سراغ فیلم هایی می رویم که به دیدنشان مشتاق هستیم و ضربان قلبمان را بالا می برند.


جیمی پیکارد (Jimmy Picard)

این نخستین فیلم آمریکایی آرنودپلوشین، کارگردان فرانسوی فیلم تحسین شده قصه کریسمس (2008) است. این پروژه کمی عجیب، که بر اساس یکی از آثار جرج دوورو، مردم شناس و روان شناس مطرح فرانسوی – آمریکایی ساخته شده، داستان آشنایی یک مرد هندی روان پریش با بازی بنیچیو دل تورو با روان کاوی تبعیدی با بازی ماتیو آمالریک را روایت می کند.


بلبل (Nightingale)

پس از برخورد سردی که در سال 2000 با فیلم محوطه (The Yards) در کن شد، جیمز گری قسم خورد که دیگر پایش را به این جشنواره نگذارد؛ اما هشت سال بعد به ترتیب با دو فیلم شب مال ماست و دو عاشق بار دیگر به کن آمد.

فیلم هایی که در کن 2013 مشتاق تماشایشان هستیم

پس عجیب نخواهد بود که این بار هم با درام تازه اش که داستان آن در سال های 1920 نیویورک اتفاق می افتد و بازیگرانی چون ماریو کوتیار و واکین فینیکس دارد، به بولوار کوازت کن بیاید.


تنها خدا می بخشد (Only God Forgives)


ویندینگ رفن دانمارکی پس از اینکه در سال 2011 جایزه بهترین کارگردانی جشنواره کن را برای راننندگی دریافت کرد، بلافاصله به همراه بازیگر همان فیلم، رایان گاسلینگ به بانکوک رفت تا فیلمی با پس زمینه موضوعی مسابقات بوکس در تایلند بسازد. کریستین اسکات توماس دیگر بازیگر این فیلم اکشن است.


گریس موناکو (Grace of Monaco)

به نظر می رسد نقش گریس کِلی، ستاره هالیوود که در سال 1956 با شاهزاده موناکو ازدواج کرد، به شدت نیکول کیدمن را مجذوب خود کرده است. اگر امیدوار باشیم که اُلیویه داهان با این فیلم مانند فیلم قبلی اش، زندگی شیرین (2007) مورد استقبال قرار بگیرد، از همین حالا می توان حضور پرشور گروه سازندگان فیلم را روی فرش قرمز کن تصور کرد. البته فیلمبرداری تا ماه ژانویه ادامه خواهد داشت اما تجربه نشان داده که این مدت زمان برای آماده شدن فیلم کافی خواهد بود.


اهالی پرواز (Bird People)

پاسکال فران از همان زمان که با فیلم لیدی چترلی (2006) پنج جایزه سزار – اسکار فرانسوی – را از آن خود کرد، کنجکاوی ها را در مورد فیلم تازه خود، که گفته می شود فیلمنامه بسیار خوبی دارد، برانگیخت. داستان اهالی پرواز که ظاهرا گاهی رنگ و بوی فانتزی به خود می گیرد، در منطقه ای فرودگاهی در پاریس می گذرد و ماجرای برخورد آدم هایی را روایت می کند که زندگی هر کدامشان به نوعی با کار در این منطقه پیوند خورده است. رادا میچل، جاش چارلز و آناییس دوموستیه از بازیگران این فیلم هستند.


گتسبی بزرگ (The Great Gatsby)

فیلم تازه باز لورمن به شیوه سه بعدی، با اقتباس از رمان معروف اسکات فیتز جرالد و با بازی لئوناردو دی کاپریو ساخته شده است. آیا واقعا باید منتظر نمایش این فیلم در جشنواره کن بود؟ به هر حال با توجه به اینکه تاریخ اکران آن دائم به تعویق می افتد، شاید این فیلم بهترین گزینه برای نمایش در افتتاحیه جشنواره باشد.


جکی در سرزمین زنان (Jacky in Women’s Kingdom)

در جشنواره سال 2009 کن، ریاض سطوف در بخش «دو هفته کارگردانان» حضوری موفق داشت. حالا فیلم تازه این نویسنده و نقاش فرانسوی حداقل روی کاغذ بسیار جذاب به نظر می رسد؛ جکی با بازی ونسان لاکوست قدم به سرزمینی می گذارد که در آن زنان قدرت را به دست دارند و به هیچ وجه مایل نیستند آن را با کسی تقسیم کنند. از دیگر بازیگران فیلم می توان به شارلوت گینزبورگ و نوئمی لووسکی اشاره کرد.


ترانه غروب (Sunset Song)

ترنس دیویس که چندی پیش با فیلم دریای آبی عمیق (2011) بازگشتی غافلگیرکننده به دنیای سینما داشت، پس از آن به اسکاتلند رفت تا پروژه ای را که سال ها به آن دلبستگی داشت، آغاز کند: اقتباس از یکی از رمان های کلاسیک ادبیات اسکاتلند نوشته لویس گرسیک گیبون با بازی پیتر مولان و اگنس دِین. البته در مورد به موقع آماده شدن این فیلم هیچ اطمینانی وجود ندارد اما ارزش آن را دارد که فعلا صبر کنیم.


بی سر و پاها (Les Salauds)

دو سال پس از ماده سفید، کلر دنیس به سراغ ساخت فیلم تازه ای با بازی ونسان لیندون و شیارا ماسترویانی رفته است. زمان زیادی از آغاز فیلمبرداری نمی گذرد اما از آنجا که دنیس آخرین بار با یکی از نخستین فیلم هایش یعنی شکلات (1988) مهمان آمفی تئاتر لومیر کن بود، به نظر می رسد این بار طوری برنامه ریزی کرده که به جشنواره برسد.


آبی رنگ گرمی است (Blue is a Hot Color)

پس از برخوردهای نه چندان امیدوار کننده با ونوس سیاه (2010) عبداللطیف کشیش این بار اقتباس سینمایی از یک داستان مصور را در دستور کار خود قرار داده است. لئا سِیدو بازیگر 27 ساله فرانسوی ایفای نقش محوری فیلم را که دختری جوان با موهای آبی است به عهده دارد. سِیدو که از کار کردن با کشیش راضی به نظر می رسد، در مصاحبه ای گفته که این فیلم به عنوان تجربه ای لازم و جالب در کارنامه بازیگری اش ثبت خواهد شد.


ضعف شدید (Abus de Faiblesse)

در سال 2011 جوی استار – خواننده مشهور فرانسوی – با فیلم پلیس در جشنواره کن حضور داشت و سال آینده شاید دوست و همکارش کول شِن با فیلم ضعف شدید به کن سفر کند. ازابل هوپر دیگر بازیگر این فیلم زندگی نامه ای است.


فقط عشاق زنده ماندند (Only Lovers Left Alive)

این فیلم که در دیترویت آمریکا و مونیخ آلمان فیلمبرداری شده، در واقع باید نوعی گرگ و میش به سبک جیم جارموش باشد. داستان خون آشامی فیلم این بار بر بستری از دنیای موسیقی زیرزمینی اتفاق می افتد. تا هیدلستون بازیگر فیلم اسب کارزار اسپیلبرگ، نقش اصلی داستان را دارد و تیلدا سوئینتون، میا واسیکوفسکا و جان هرت گروه بازیگران را تشکیل می دهند.


حلقه بلینگ (The Bling Ring)

اما واتسون، لزلی مان و کرستن دانست بازیگران فیلم جدید سوفیا کاپولا هستند. فیلمی گرم و دیدنی که ماجراهای باندی حرفه ای را روایت می کند که دست به سرقت هایی برنامه ریزی شده از خانه های افراد مشهور می زنند.


آدم کش (The Assassin)

این فیلم هم مثل فیلم تازه وونگ کاروای که قرار است داستان زندگی مربی معروف بروس لی را به تصویر بکشد، دائم از آن صحبت می شود اما خبری از اکرانش نیست. ساخته جدید هوشیائو شین که گل های شانگهای (1998) را در کارنامه دارد، فیلمی با محوریت ورزش های رزمی است که فیلمبرداری آن از دو سال پیش آغاز شده، گاهی متوقف شده و به تازگی دوباره از سر گرفته شده است. آیا شاهد نمایش آن در کن خواهیم بود؟ کسی چه می داند!


گذشته (Le Passe)

کارگردان فیلم جد ایی نادر از سیمین پاییز امسال فیلم جدید خود را در فرانسه کلید زد. این فیلم که تریلری اجتماعی به سبک آثار فرهادی است با بازی طاهر رحیم در یکی از نقش های اصلی داستان ساخته می شود.


12 سال بردگی (Twelve Years a Slave)


فیلم تازه کارگردان شرم (2011) و اعتصاب غذا (2008) که تابستان گذشته در نیوارلئان فیلمبرداری شد، داستان زندگی مردی را در قرن نوزدهم میلادی تصویر می کندن که ربوده و به عنوان برده فروخته می شود. می توان حدس زد بازیگران این فیلم در کن آینده چه غوغایی به پا خواهد کرد: برد پیت و مایکل فاسبندر.


کنگره (The Congress)

به نظر می رسد آری فولمن پس از سال ها بالاخره پروژه تازه اش را به پایان رسانده است. کنگره اقتباسی سینمایی از یکی از آثار علمی – خیالی جدید استانیسلاو لِم، نویسنده لهستانی رمان معروف سولاریس است که از ترکیب نماهای واقعی و تصاویر انیمیشن ساخته شده است. رابین رایت و پل جیاماتی بازیگران این فیلم هستند.


همه چیز از دست رفت (All Is Lost)


این دومین اثر بلند کارگردان اخطار فوری (2011) است؛ فیلم قابل اعتنایی که داستان اعضای شرکتی را روایت می کرد که در مخمصه ای حاصل از بحران اقتصادی گرفتار می شوند. فیلم جدید جی. سی. چَندور در یک کلام، کنجکاوی برانگیز مطلق است و فقط یک بازیگر دارد، رابرت ردفورد که در دریا گرفتار می شود.


یاس آبی (Blue Jasmine)

چیز زیادی درباره فیلم تازه وودی آلن نمی دانیم جز اینکه فیلمبرداری اش به پایان رسیده و بازگشت آلن به آمریکا را رقم خواهد زد. الک بالدوین و کیت بلانشت برای ورودی آلن در این فیلم نقش آفرینی کرده اند.

و دیگر آن که جرج میلر کار فیلمبرداری قسمت تازه ای از فیلم های مکس دیوانه را به پایان رسانده و والریا برونی تدِچی پس از چند سال فیلم جدیدی با عنوان قصری در ایتالیا با بازی لویی گارل ساخته است.

ریکا زوتوفسکی (احتیاط زیبا / 2010)، کتل کیلووره (عشق همچون زهر / 2010)، لئافیزر (به سوئیس خوش آمدید / 2004) و مارینا دو وان (به پشت سر نگاه نکن / 2009) با فیلم های تازه شان در اتاق های تدوین حبس شده اند. همچنین نیل بلومکمپ کارگردان فیلم منطقه 9 (2009) اثر به احتمال زیاد دیدنی اش با بازی مت دیمون و جودی فاستر را به مرحله پس از تولید رسانده و جیا ژانگ که، فیلمساز مطرح و مستقل سینمای چین که با فیلم زندگی ساکن (2006) برنده شیر طلای ونیز شد، به سراغ اولین پروژه عظیم سینمایی خود رفته است. با توجه به این فهرست که همچنان می تواند ادامه داشته باشد، تا مدت ها می توان هیجان زده بود.

------------

چگونه شیطنت رسانه ها فوت عسل بدیعی را از یک واقعیت به شایعه خودکشی رساند؟

$
0
0

انتشار خبر درگذشت ناگهانی عسل بدیعی بازیگر جوان سینمای ایران هم اگرچه تکذیب نشد و متأسفانه به واقعیت پیوست اما بلافاصله در معرض خبرسازی و شیطنت برخی رسانه‌ها قرارگرفت. شیطنت‌هایی که گاه با انتشار برخی گمانه‌زنی‌ها درباره دلایل درگذشت این هنرمند همراه بود و گاه صحت و سقم اصل خبر را دستخوش تردید قرار داد.

بحث درباره کیفیت انتشار اخبار مرتبط با سلامتی هنرمندان و چهره‌های شناخته شده در رسانه‌ها، بحث تازه‌ای نیست اما مواجه شدن با برخی مصادیق اهمیت تصمیم‌گیری درست و سیاست‌گذاری در این زمینه را دوچندان می‌کند.

در مرور نوروزی اکثر رسانه‌ها بر حوادث و رخدادهای تلخ و شیرین فرهنگی در سال گذشته یکی از موارد مشترک اشاره به جریان خبری به‌وجود آمده پیرامون شایعه درگذشت ابوالفضل پورعرب بود. خبری که خوشبختانه تنها چند ساعت روی خروجی خبرگزاری‌های رسمی رفت و با واکنش به‌موقع خانواده این هنرمند محبوب تکذیب شد.

همان مورد کافی بود تا باردیگر این سوال مطرح شود که به‌راستی منابع خبری موثقی که بتوانند اخبار قطعی پیرامون سلامتی هنرمندان شناخته شده سینما را در اختیار رسانه‌ها قرار دهند  تنها باید بستگان نزدیک ایشان باشند؟ آیا طراحی سازوکار صنفی معین در این زمینه نمی‌توان نقش پیشگیرانه داشته باشد؟

تکرار یک تجربه تلخ رسانه‌ای

انتشار خبر درگذشت ناگهانی عسل بدیعی بازیگر جوان سینمای ایران هم اگرچه تکذیب نشد و متأسفانه به واقعیت پیوست اما بلافاصله در معرض خبرسازی و شیطنت برخی رسانه‌ها قرارگرفت. شیطنت‌هایی که گاه با انتشار برخی گمانه‌زنی‌ها درباره دلایل درگذشت این هنرمند همراه بود و گاه صحت و سقم اصل خبر را دستخوش تردید قرار داد.
"
صبح دوشنبه 12 فروردین که نخستین اخبار درباره وخامت حال عسل بدیعی منتشر شد برخی رسانه‌ها بلافاصله خبر درگذشت او را منتشر کردند. خبری که به ‌فاصله چند ساعت از سوی برخی نزدیکان این بازیگر و نیز مسئولان بیمارستان لقمان تکذیب شد.

اندکی بعد خبر قطعی درگذشت این بازیگر به نقل از علیرضا داوودنژاد همسر خواهر این بازیگر منتشر شد اما بازهم برخی رسانه‌ها به نقل از عزل بدیعی (خواهر این هنرمند) درگذشت را تکذیب کردند و تیتر زدند: "مرگ مغزی به معنای درگذشت نیست."

شایعه‌سازی درباره علت مرگ آغاز شد

در این بین حرف و حدیث درباره دلیل درگذشت این بازیگر هم به سرگرمی برخی رسانه‌ها تبدیل شد تا جایی که برخی از آن‌ها به شایعه خودکشی دامن زدند. همین اخبار بود که سبب شد خانواده این بازیگر با تلخی مضاعفی مواجه شوند و علیرضا داوودنژاد به نمایندگی از آن‌ها ناگزیر از مصاحبه‌ شود و انتشار اخبار زود هنگام از درگذشت این بازیگر جوان سینما را ضربه‌ای دردناک به روحیه خانواده و دوستان بدیعی دانسته و تصریح کند: "شیطنت‌های رسانه‌ای از این دست بارها پیش از این نیز اتفاق افتاده است. حتی در ایامی که من به خاطر بیماری کبد در بیمارستان بستری بودم شایعاتی مشابه در روزنامه‌ها، سایت‌ها و رسانه‌ها به وفور وجود داشت."

داوودنژاد در گفت‌وگو با خبرگزاری ایرنا ضمن رد شایعات درخصوص مسمویت دارویی عسل بدیعی گفت: "شایعات و اکاذیبی مبنی بر مسمومیت دارویی بدیعی در رسانه ها منتشر شده که صحت ندارد و وی تنها به خاطر مشکل تنفسی به بیمارستان منتقل شد."

جدیت خانواده بدیعی برای پیگیری شایعات

داودنژاد، انتشار اخباری به نقل از غزل بدیعی خواهر عسل در گفت وگو با یکی از سایت‌های خبری را تکذیب کرد و گفت: "همسر من در این دو روز به خاطر شرایط نامناسب روحی با هیچ رسانه‌ای گفت‌وگو نکرده و آنچه از قول وی نقل قول شده، کذب است." به گفته وی، خانواده بدیعی شایعات منتشر شده در این خصوص را با جدیت پیگیری می‌کنند و در آینده‌ای نزدیک تیم پزشکی اطلاعات دقیق درباره این بیمار را در اختیار رسانه ها قرار خواهد داد.

پرونده اخبار منتشر شده درباره درگذشت عسل بدیعی با انتقال وی به بیمارستان مسیح دانشوری برای انجام مراحل اهدا عضو بسته شد تا احتمالاً با انتشار نظر قطعی پزشکان درباره دلایل اصلی این مرگ ناگهانی میزان صحت و سقم برخی شایعات معین شود اما نباید فراموش کرد که نقصان موجود در جریان‌های رسانه‌ای پیرامون سلامت هنرمندان و بازیگران آنقدر جدی‌ است که می‌تواند صدمات روحی جبران‌ناپذیری را برای خانواده و نزدیکان‌شان به همراه داشته باشد

نگاهی کوتاه به زندگی حرفه ای محسن تنابنده به مناسبت موفقیت قسمت دوم سریال پایتخت

$
0
0

محسن تنابنده در سال 1354 در تهران به دنیا آمد. او فیلم‌نامه‌نویس و بازیگر سینما و تلویزیون است.

محسن تنابنده در بیست و ششمین جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۸۶ برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم استشهادی برای خدا شد.

او در بیست و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نفش اول مرد را برای بازی در فیلم‌های سنگ اول و هفت دقیقه تا پائیز به‌دست آورد.

سریال «پایتخت» به کارگردانی سیروس مقدم که نوروز 92 از شبکه یک سیما پخش شد از کارهای پراستقبال او بود. اما او در پایتخت تنها در کسوت یک بازیگر ظاهر نشد، بلکه نگارش طرح و فیلمنامه را بر هم بر عهده داشت.

سریال پایتخت

او می‌گوید: من قبل از اینکه دانشجوی رشته بازیگری بشوم، بهترین بازیگر جشنواره دانشجویی شدم. از کودکی که در آمفی‌تئاتر پیکان‌شهر نقش کرم‌ دندان را بازی می‌کردم تا امروز که کمی در دنیای بازیگری مطرح شده‌ام، حال و هوایم عوض نشده است. همیشه به فکر تحقیق و پژوهش و بازی کردن و کودکی کردن هستم. خیلی منطق و فلسفه و مسائل اینچنینی برایم جدی نبوده است.

همیشه دوست داشته‌ام بازی بازی کنم و خوش بگذرانم. اما در طول این سال‌ها یکی دو نفر تاثیرات زیادی بر من داشته‌اند؛ مهمترین آنها حامد محمد‌طاهری است.

به اعتقاد من او در مقایسه با تمام کسانی که من می‌شناسم تصورات عمیق‌تری نسبت به بازیگری دارد. بخشی از تجربه‌های ما در یک گروه تئاتری به سرپرستی او، تجربه‌های موفقی نبود اما ما باهم در مورد شکل و شیوه‌های مختلف بازیگری بسیار زیاد با هم کار کردیم و او تاثیرات عمیقی در من گذاشت.

بعد از او علیرضا نادری در مورد نگاه به قصه و طراحی یک قصه خوب، پرداخت یک شخصیت‌ و حتی معنی هرکدام از این موارد، تاثیر زیادی بر من گذاشت، هر چند که هنوز هم خودم را فرزند خلفی برای علیرضا نادری نمی‌دانم. چون من به متن به عنوان یک بازیگر نگاه می‌کنم و هنوز نگاه مستقلی به فیلمنامه و شکل‌دادن به آن ندارم.

 

نقد خواندنی نیویورک‌تایمز بر فیلم جدید «کیارستمی»

$
0
0

به اعتقاد مارتین اسکورسیزی "سینما ترکیبی است از آنچیزی که درون قاب تصوبر می بینید و هر آنچه بیرون از آن است" و عباس کیارستمی فیلمساز ایرانی کسی است که با وسواس منحصر به فردی این قاعده اصولی سینما را به کار میگیرد.

در اولین سکانس از آخرین اثر عباس کیارستمی "Like Someone in Love" داخل کافه ای در توکیو مکالمات زنی به گوش ما می رسدکه قادر به مشاهده او نیستیم، در اینجا بیشتر از آنچیزی که در قاب تصوبر قابل مشاهده است از آنچه برای ما نمایان نیست آگاه می شویم، اما در موقع مناسب چیزهای بیشتری از آن زن متوجه خواهیم شد – نام او آکیکو است (Rin Takanashi) دانشجویی که روسپی گری می کند – دراین سردرگمی اولیه ، صحنه ای که با وجود حضور آکیکو هیچ شناختی از او نداریم ، مجموعه ای از تصاویر پرگریز، در ظاهری پر از وسواس و به طرز شگفت آوری منسجم پیش روی ما قرار میگیرد.

آکیکو بعد از چانه زدن با کارفرمایش ، چت با یکی از دوستانش و مشاجره تلفنی با دوست پسر جاه طلبش ، با کراهت آماده رفتن به محل قرار با یکی از مشتریانش می شود؛ شخصیت فرهیخته سالخورده ای که از همسرش جدا شده و در خانه ای محقر و مملو از کتاب در بیرون از شهر زندگی می کند.

اولین برخورد آنها کمی تاثرآور و ناشیانه است در عین حال مودبانه و شیرین، و آقای کیارستمی در اینجا فرضیات ذهنی ما در مورد اینکه قصد روایت چه داستانی را دارد به چالش می کشاند. به نظر می آید پیرمرد – تاکاشی - (Tadashi Okuno) بیشتر به علت احساس تنهایی و دلتنگی سرگشته شده است تا از حس شهوت و از دید آکیکو رفتار او بسیارشبیه به مادربزرگنگرانش است که دائما برایش پیام های صوتی می گذارد.

پیش داوری ها و حدس و گمان های مخاطبین ازروایت داستان:

- فاحشه ای با قلبی از طلا؛

- انسان خیرخواخی که در پی نجات زن جوانی از فساد است؛

تا اینجا فرضیات داستان ما بسیار شبیه روایت"Pretty Woman" است، البته این غیر ممکن نیست که تاکاشی و آکینو هم"Pretty Woman" را تماشا کرده باشند.

اما آقای کیارستمی شخصی نیست که به بازسازی دوباره اثری دست بزند ، سبک او چیزی مابین روایتی سر راست، ساده و در عین حال در هاله ای از ابهام است.

اغلب آثاری که او در طی دهه 1990 در ایران ساخته ترکیبی است از تکنیک های مستند سازی همراه با مفاهیم انتزاعی عمیق متمایل به شعر و غزل، درایجاد موقعیت های جذاب و در عین حال بسیار ساده و معمولی و حتی پیش پا افتاده.

البته در این اواخر او شگفتی دیگری را نیز به این معجون خود اضافه نموده و آن سفر به خارج از کشورش – به ایتالیا برای "کپی برابر اصل" و حالا به ژاپن – و کار با بازیگران غیر ایرانی است. (اولین حضور او در یک کشور دیگر به سال 2002 برای مستند "ABC Africa" برمیگردد.)

فضای غمبار و مملو از دلسوزی به شدت در "همچون یک عاشق" قابل لمس است و این تفاوت فرهنگی ای است که اثر او را از دیگر آثار سینمای ژاپن مجزا می کند.

"همچون یک عاشق" تقریبا در نماهای های محدود یاز جمله اتاق نشیمن تاکاشی و به خصوص داخل خودرو ولوو استیشن او ضبط شده است.

همانطور که اثر سال 2002 او به نام "دَه" به طور کامل داخل خودرویی در حال تردد در ازدحام تهران فیلمبرداری شد و در "طعم گیلاس" که نخل طلای کن را به صورت اشتراکی در سال 1997 سهم خود کرد، خودرویی فرسوده را به یک انجمن طرح مسائل فلسفی تبدیل نمود؛ تبحر آقای کیارستمی در سینمای غیر متحرک خودرویی است.

در نگاه سینمایی آقای کیارستمی جایگاهی که برای خودرو تعریف می شود عبارت است از محدوده ای که درعین آنکه خصوصیات یک محیط خصوصی را دارد محلی است که به تعبیری محیط عمومی به آن اطلاق می شود؛ به بیان دیگر حیطه ای امن و آرام و درعین حال پر چالش ترین محیطی که می تواند وجود داشته باشد.

در طول فیلم آکیکو اغلب در حال گذار از شرایطی آسیب پذیر و در فضایی بدون هویت پایدار سرگردان است.

رابطه به نظر گذرا و اتفاقی او با تاکاشی به یک راس مثلثی مبدل شد و این مثلث زمانی که دوست پسرش نوریاگی (Ryo Kase) ظاهر می شود تکمیل می شود و در حالی که تاکاشی از پنجره خودرو به نظاره نشسته است، آکیکو در طی مسیر خود به سوی آزمونی هدایت می شود.

شاید مردپیر به وسیله خیرخواهی و شفقت خود تحریک شده باشد و یا از روی عادت؛ اما به هر روی به دور از هرگونه بدسگالی – چند نصیحت پدربزرگ مابانه به او می گوید، اما در همین حال هر چه زمان به جلو می رود بازی در این قمار برای او خطرناک تر و پر هزینه تر می گردد.

قلمرو اصلی هنرنمایی آقای کیارستمی شکاف مابین حقیقت و نمایش، است. او شیفته این است که مخاطب را در انتخاب خود راحت بگذارد، بنابراین اثر به تعداد مخاطبان آن به نسخه های مختلفی از خود تبدیل می شود.

"همچون یک عاشق" را می توان به عنوان آینه ای از "کپی برابر اصل" در نظر گرفت، که در آن زن و مردی (ژولیت بینوش و ویلیام شیمل) در مسیر پی بردن به ماهیت حقیقت در هنر در برابر دیدگان حیرت زده (و همچینان محظوظ شده) مخاطبان مبادرت به بازچینی رابطه یکدیگر میکنند. آیا آنان غریبه اند؟ عاشقند؟ زن و شوهرند؟ و این چیزی است که ما به هیچ وجه از آن مطمئن نیستیم.

"همچون یک عاشق" در مقام قیاس در حس و نقش آفرینی شخصیت ها به نسبت برای ما روان بود ولی قطعا برای خود بازیگران مبهم و پیچیده بوده است.

آکیکو وتاکاشی و نوریاکی کمابیش اینطور به نظر میرسیدند: زن جوانی سردرگم ، پیرمردی تنها و مهربان و مرد جوانی با مشکلات جدی در کنترل خشم خود.

ساختار اثر کاملا منطبق بر استانداردهای آقای کیارستمی است، نسبتا ساده، روان و حتی معمولی، با شروعی آزاردهنده ، میان بندی توضیحی و یک پایان تکان دهنده (اما نه غیر قابل پیش بینی) و چشمگیر. در عین حال هر برداشت – هر آنچه که شما در قاب تصویرمشاهده میکنید و هر آنچه مشاهده نمیکنید – گویای سر در گمی همراه با حس هیجان آمیز یک کشف است.


پوستر فیلم جدید اصغر فرهادی+خلاصه داستان

$
0
0

تنها شش هفته به آغاز جشنواره فیلم کن باقیمانده و منتشر شدن پوستر و آنونس فیلم «گذشته» احتمال حضور این فیلم در این جشنواره را بیشتر می‌کند.

 
فیلم جدید فرهادی یک ملودرام مدرن شهری در حال و هوای «جدایی نادر از سیمین» است.
  
فیلم داستان زوجی است که بعد از سال‌ها زندگی که حاصلش دو فرزند است زندگی آرامی ندارند. مرد (علی مصفا) بعد از سال‌ها اختلاف همسرش (بره‌نیس بژو) را رها کرده و به ایران برمی‌گردد. همسر او با مردی فرانسوی (طاهر رحیم) آشنا شده و آن مرد وارد زندگی‌اش می‌شود. در همین حال است که او به شوهرش در ایران نامه می‌نویسد و از او تقاضای طلاق می‌کند. مرد به فرانسه برمی‌گردد و یک تازه‌وارد را در خانه‌اش با دو بچه‌اش می‌بیند و ... 
 
 

به غیر از بره‌نیس بژو، علی مصفا، طاهر رحیم و پولین بارله، بابک کریمی نیز در چند سکانس این فیلم ایفای نقش می‌کند.
 
 «گذشته» به زبان فرانسوی است و تمام صحنه‌های آن در پاریس فیلمبرداری شده است.
 
این فیلم 15 مه یعنی اولین روز جشنواره فیلم کن 2013 در فرانسه روی پرده می‌رود.
  
 

مصاحبه با محسن تنابنده درباره قسمت دومپایتخت / ازدواج نکردن ارسطو پیام داشت

$
0
0

محسن تنابنده پس از به پایان رسیدن پخش سری دوم «پایتخت»، در گفت‌وگویی حاضر شد و از سختی‌های که در حین ساخت این سریال متحمل شده بود، گفت.

تنابنده که از شنیدن خبر ساخت سری سوم «پایتخت» متعجب شده بود، نسبت به تحقق این مساله ابراز بی‌اطلاعی کرد. نویسنده «پایتخت» تاکید کرد که سریالی که او نوشته نجیب بوده و اینکه مردم پایتختی‌ها را مَحرَم خود دانستند.

او که به عنوان بازیگر، بازیگردان و نویسنده در سری اول و دوم سریال «پایتخت» همکاری داشت، درباره‌ی عملکرد موفق سری دوم سریال «پایتخت» به خبرنگار سرویس تلویزیون ایسنا اینگونه توضیح داد: طبق فرمولی که همیشه همه‌ی دوستان بر این باورند که سری دوم سریال‌ها معمولا خوب از آب درنمی‌آید، در زمینه «پایتخت» هم همه فکر می‌کردند که سری دوم آن نخواهد گرفت. اما اعتقاد من بر این است که هر قصه‌ای زمانی که قرار است سری دوم‌اش ساخته شود، یکسری محسنات دارد و در مقابل یک ضررهای هم به همراه خواهد داشت.

وی افزود: یکی از ضررهای ساخت سری دوم مجموعه‌های تلویزیونی این است که در سری اول تمامی اتفاقات ناب و نو است اما در سری دوم ما دیگر آن تازگی را نداریم. در مقابل حسن ساخت سری دوم مجموعه‌های تلویزیونی می‌تواند این باشد که یکسری شخصیت‌های طراحی شده که می‌شود با استناد به جذابیت‌های که داشته‌اند آنها را تقویت کرد و کارهای جدیدی را ارائه داد. در زمینه چنین کاری اولین اقدامی که من برای پایتخت 2 انجام دادم این بود که استیل قصه‌نویسی را تغییر دادم و فکر می‌کنم همین امر موجب موفقیت آن شد.

نویسنده و بازیگر نقش نقی در سریال پایتخت در ادامه‌ی گفت‌وگویی که با ایسنا داشت، درباره قصه‌ی سری دوم «پایتخت» توضیح داد: ما در سری اول «پایتخت» شاهد یک قصه با چالش بیشتر بودیم در حالی که در سری دوم این مجموعه ما یک بیس کلی قصه داشتیم و در هر قسمت یک ماجرای متفاوتی را روایت می‌کردیم که فکر می‌کنم این اتفاق به قصه تنوع می‌دهد و منجر می‌شود به طور مسلسل‌وار وارد قصه نشویم. در این جا می‌توان یکی از دیگر محسنات «پایتخت 2» را قصه‌های متفاوت آن دانست چرا که در سری دوم اگر چند قسمت دنبال نمی‌شد مخاطب سردرگم نمی‌شد چرا که قصه‌ها نو می‌شد، اما در سری اول «پایتخت» اگر تنها یک قسمت از مجموعه دنبال نمی‌شد یک حلقه مفقوده به وجود می‌آمد.

تنابنده در پاسخ به پرسش ایسنا مبنی بر اینکه پایان سریال و ازدواج نکردن ارسطو، نشان از ادامه داشتن ماجرا بود؛ آیا برای سری سوم فکری کرده‌اید؟ اینگونه پاسخ داد: قصه ارسطو یک قصه جانبی است و اصلی نیست. من به عنوان نویسنده در طراحی شخصیت‌ها در قصه تنها به این موضوع فکر می‌کردم که بتوانیم کاراکترها را به شکلی مطرح کنیم که طیف‌های مختلفی همچون افراد مجرد، زن و شوهری که بچه دارند و یا سالمند را دربربگیرد؛ بنابراین سعی کردیم تمامی این تیپ شخصیت‌ها را همچنان حفظ کنیم تا در قصه به ما کمک کنند.

وی با تاکید بر اینکه هنوز هیچ فکری برای ساخت سری سوم سریال «پایتخت» نکرده‌ایم، گفت: در رابطه با سری سوم این مجموعه، ابتدا باید به نتیجه برسیم، کمی از التهابات و داغ بودن خبرها دور شویم و در نهایت به طور معقول و منطقی فکرهایمان را روی هم جمع کنیم تا از ایرادات کارمان باخبر شویم و ببنیم که آیا منطقی است که سری سوم ساخته شود یا خیر. بنابراین همین جا باید بگویم ساخت سری سوم پایتخت فعلا واقعیت ندارد البته منظور من این نیست که قصد داریم سری سوم را بسازیم یا نسازیم اما پیش از آن باید توان در بازیگران و سایر عوامل را بسنجیم چرا که نگه‌ داشتن گروه در میدان، کار خیلی دشواری است و مهم‌تر از همه اینکه باید ببینیم آیا قصه برای ادامه داریم یا خیر.

نویسنده سریال «پایتخت» در پاسخ به پرسشی دیگر مبنی بر اینکه چرا نقش علیرضا خمسه به عنوان بابا پنجعلی قصه نسبت به سری اول پایتخت کم‌تر شده بود؟ خاطرنشان کرد: متاسفانه در ایران شرایط کار شیرین کردن، بسیار دشوار است؛ به دلیل اینکه نه می‌توان با لهجه‌ها،‌ شهرستان‌ها و مشاغل شوخی کرد و نه آستانه‌ی تحمل‌ها بالاست؛ بنابراین هیچ حامی نداریم در حالی که خارج از مملکت راجع به بسیاری از مسائل می‌توانند صحبت کنند اما ما نه تنها همین مسائل را نداریم بلکه مسائل معمول و بدون عیب را هم نداریم به همین خاطر شخصیت بابا پنجعلی از نظر بسیاری‌ها مورد نقد قرار گرفت که شخص سالمند نباید تا این حد طنز باشد، بنابراین این اتفاقات، محدودیت‌هایی است که برایمان قائل می‌شوند.

وی اضافه کرد: قطع به یقین آقای خمسه استعدادهای و توانایی‌هایش در سریال «پایتخت» چندین برابر آن چیزی است که مقابل دوربین می‌رود و در این شکی نیست.

*** «پایتخت» نجیب بود

نویسنده سریال پایتخت(1) و (2) در ادامه گفت‌وگوی خود درباره‌ی طبیعی بودن فضاهای حاکم در مجموعه و شوخی‌های میان شخصیت‌ها، اینگونه گفت: در رابطه با این موضوع باید بگویم که برای من و آقای مقدم و همچنین کل تیم «پایتخت»، نجابت گروه خیلی مهم بود که در گروه پایتخت این نجیب بودن دیده شد و فکر می‌کنم راز موفقیت این سریال در سری اول و دوم همین نجابت بوده که افراد قصه این قابلیت را داشته باشند که از قاب تلویزیون بیرون بیایند و به نوعی محرم مردم شوند و در کنار سفرهایشان بنشینند. این احساس آنقدر باور پذیر شد که گروه زانو به زانوی مردم نشستند و مردم هم آنها را مَحرَم خود دانستند و موجب شد تا پایتختی‌ها را دوست داشته باشند به همین خاطر است که در نهایت ترکیب خوبی از بازیگران از آب درآمد.

بازیگر نقش نقی همچنین درباره تکیه‌کلام‌های به کار برده شده در سریال جدید «پایتخت» و استقبال مردم از آنها، اظهار کرد: این درست است که من در این مجموعه علاوه بر نویسندگی و بازیگری به عنوان بازیگردان فعالیت دارم اما باور کنید دیگر اعضای «پایتخت» هم مرا بازیگردانی می‌کنند و در واقع این کار جمعی است که موجب موفقیت گروه شده است.

وی افزود: بخش عمده‌ای از تکیه کلام‌ها به ویژه تکیه کلام ارسطو، مربوط به خود آقای احمد مهران‌فر می‌شود که در تمرین‌ها تکیه کلام‌هایی پیدا می‌کرد که تمام ما به طور جمعی راجع به آن تکیه کلام‌ها تصمیم گیری می‌کردیم و در نهایت آنها را در قصه وارد می‌کردیم اما مهمتر از هرچیز دیگر در به کار بردن تکیه کلام‌ها رعایت ادب و احترام به تماشاگر است. همانطور که در جریان هستید در سریال پایتخت به هیچ عنوان نمی‌توانید هیچ بی‌تربیتی در قصه پیدا کنید و تمام این اتفاقات کار خیلی سخت است چرا که باید محترمانه با مردم رفتار کنیم.

*** ساخت «پایتخت 2 » خیلی مرارت داشت

تنابنده با اشاره به سختی‌های کار در پروژه پایتخت(2) یادآور شد: موفقیت پایتخت (2) یک کار جمعی است که گروه شبانه روز زحمات بسیار زیادی کشیده‌اند و کار در شرایط بسیار سختی گرفته شد یکی از سختی‌های کار این است که ما در اوج سرما به منطقه شیرگاه رفتیم و به خاطر همین 20 روز تمام شخصا مشکل ریه پیدا کردم و چند روزی در بیمارستان بستری شدم. به همین خاطر ساخت «پایتخت 2 » خیلی مرارت داشت اما منتی نیست چرا که مردم ارزش این همه سختی کشیدن را دارند.

وی ادامه داد: در سری دوم سریال «پایتخت» برغم اینکه بینندگان فکر می‌کنند از سری اول بیشتر هزینه برده است، هزینه‌های زیادی صرف پروژه نشد؛ اما در این جا باید بگویم هزینه انسانی بالایی صرف «پایتخت 2» شد و سختی زیادی را متحمل شدیم؛ به عنوان مثال حتی برای افتادن یک موبایل در آب باید یک نفر درون آب می‌رفت و یک پلان کوتاه می‌گرفت، بنابراین زحمات بسیار سنگینی کشیده شد اما در مقابل مردم ما واقعا قدرشناس هستند ضمن اینکه به نظر من متولیان در این باره باید کمی چشم‌هایشان را بشویند و به شکل دیگری نگاه کنند؛ البته منظورم از این حرف، مدیران شبکه نیست، چرا که مدیران به اندازه‌ی کافی در شرایط کمبود بودجه در تلویزیون به هر نحوی که شد کاری کردند که سریال شروع شود، اما رده‌های بالاتر باید کمی کمک کنند که این انگیزه و انرژی‌ها همچنان باقی بماند.

*** ازدواج نکردن ارسطو پیام داشت

همچنین تنابنده در پی گفت‌وگویی که با ایسنا داشت درباره بلاتکلیفی شخصیت «ارسطو» در سریال «پایتخت 2 » اینگونه توضیح داد: ازدواج نکردن ارسطو در قصه می‌تواند پیام داشته باشد چرا که همیشه در همه کارها قرار نیست دو طرف به زور به هم برسند، بنابراین این اتفاق افتاد تا روزنه‌های امید دیگری وجود داشته باشد؛ ضمن اینکه من اصلا به عنوان نویسنده دلم نمی‌خواست از اول داستان ارسطو ازدواج کند. به دلیل اینکه سیاستی که داستان «پایتخت» دارد اگر ارسطو ازدواج می‌کرد مثل سایر افراد در قصه می‌شد بنابراین دیگر جذابیت سابق را نداشت به همین خاطر گاهی نرسیدن‌ها هم می‌ تواند شیرینی به همراه داشته باشد بدون اینکه تلخی داشته باشد.

*** هیچ چیزی معلوم نیست

همچنین او با اشاره کوتاهی به نگرانی‌های پیش از ساخت سری دوم «پایتخت» خاطرنشان کرد: شخصا اینگونه فکر می‌کردم که «پایتخت» خودم را راضی می‌کند؛ بنابراین اعتقادم بر این است که در رابطه با هر رابطه‌ای اگر خودت راضی شوی، احتمال اینکه دیگران را راضی نگه داری خیلی زیاد است.

محسن تنابنده در پایان گفت‌وگوی خود با  توضیح کوتاهی درباره ساخت سری سوم سریال پایتخت داد و خاطرنشان کرد: برای تمامی شخصیت‌ها و همچنین داستان «پایتخت» تلاش و هزینه شده است، بنابراین نگه داشتن گروه برای تولید «پایتخت 3» کار بسیار دشواری است و به خیلی از مسائل علی‌الخصوص مدیریت مربوط می‌شود، بنابراین اگر بشود و ما هم قصه خوبی داشته باشیم، شاید ساخته شود اما هیچ چیزی معلوم نیست.

آن هاتاوی به دنبال کسب اسکار بعدی / هاتاوی بازیگر فیلم «عقب‌مانده‌ ها»

$
0
0

لین شلتون فیلم‌ساز انگلیسی‌تبار سینما در تدارک کارگردانی فیلم تازه‌ای به نام «عقب‌مانده‌ ها» است. این فیلم ۲۰ میلیون دلاری حال و هوایی کمدی و سیاه دارد.

آن‌هاتاوی که مدتی قبل جایزه اسکار بهترین بازیگر زن نقش مکمل را گرفت، نقش اصلی فیلم تازه شلتون را بازی می‌کند.

فیلم نامه «عقب مانده‌ها» را آندراس سیگل نوشته و گفته می‌شود از حال و هوای تازه‌ای برخوردار است و با فیلم‌نامه‌های محصولات چند سال اخیر سینما، تفاوت‌هایی دارد.

شخصیت اصلی قصه این فیلم نامه ،جوانی بالای بیست و پنج ساله به نام میگن است. نقش این کاراکتر را در قصه فیلم، آن‌هاتاوی به عهده دارد.

وی بزودی متوجه می‌شود نامزدش قصد ازدواج با او را ندارد و پیشنهاد ازدواج این مرد فریبکار نوعی فریب و حقه است.نامزد میگن ظاهرا به یک سفر کاری مهم رفته، اما واقعیت این است که هدف اصلی‌اش از سفر ارائه پیشنهاد ازدواج به یک دختر ثروتمند است.

زمانی که میگن متوجه اصل ماجرا می‌شود ،تصمیم می‌گیرد درس عبرت خوبی به نامزد فریب‌کار خود بدهد. او برای این کار از یک روش عجیب و غریب استفاده می‌کند.

لین شلتون کارگردان «عقب مانده‌ها» از آن به عنوان یک کمدی درام تلخ اسم می‌برد ،که نقاب فریب‌کاری قشر خرده بورژوای آمریکا را کنار زده و واقعیت‌های درونی‌شان را آشکار می‌کند.

این فیلم‌ساز می‌گوید: «ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که برخی آدم‌های معمولی تلاش سختی می‌کنند، تا یک شبه تبدیل به مردمی ثروتمند شوند. قصه فیلم من سعی می‌کند با نگاهی روان کاوانه و تحلیلی ،این موضوع را مورد بحث و بررسی قرار دهد.»

با وجود قصه تلخ «عقب مانده‌ها» و حال و هوای اجتماعی آن، شلتون تاکید می‌کند این فیلم جذابیت های لازم را برای جلب عموم تماشاگران سینما در خود خواهد داشت.

مارک وبر، چولی مورتز و سام راکول هم در این کمدی سیاه و تلخ جدید سینمایی بازی خواهند کرد.هنوز زمانی برای شروع کار فیلم‌برداری «عقب مانده‌ها» اعلام نشده است.

منابع نزدیک به پروژه می‌گویند این فیلم آن‌ هاتاوی را دوباره نامزد دریافت جایزه اسکار خواهد کرد. وی سال قبل برای درام موزیکال بینوایان جایزه اسکار گرفت او در این فیلم در نقش کاراکتر فونتین تیره بخت بازی کرد.

هشت طلاق معروف سینمای ایران + عکس

$
0
0

این ها هشت طلاق معروف سینمای ایران هستند:

نیما بانکی و لیلی رشیدی، سوسن تسلیمی و داریوش فرهنگ، خسرو شکیبایی و تانیا جوهری، آیدین آغداشلو و شهره آغداشلو، ابوالفضل پورعرب و آناهیتا نعمتی، بابک ریاحی پور و مهتاب کرامتی، یوسف مرادیان و سارا خویینی‌ها، فریبرز عرب نیا و آتنه فقیه نصیری و عسل بدیعی

نیما بانکی/ لیلی رشیدی

خانم رشیدی سوای این که دختر احترام‌السادات برومند و داود رشیدی است و از بچگی در محافل هنری بزرگ شده، بازیگر خوبی هم هست. بیشتر ما او را با «مادرخانمی زی‌زی‌گولو» می‌شناسیم. اما بعضی‌ها شاید بولتن جشنواره فیلم کودک را به یاد بیاورند که عکس‌های کودکی او را در کنار لیلا حاتمی به چاپ رسانده بود. این دو لیلی و لیلای محبوب، از کودکی همبازی بوده‌اند؛ هرچند بعدها، لیلی یک چهره تلویزیونی شد اما لیلا یک ستاره سینما. لیلی رشیدی همسر پیشین نیما بانکی است که به اندازه رشیدی مشهور نیست اما در عکاسی استعداد داشت و رفته‌رفته در کارش به موفقیت دست پیدا کرد تا این‌که امروزه به چهره‌ای مطرح در عالم تبلیغات تبدیل شده است. نیما بانکی را اگر از «پراید تهران یازده» به یاد نداشته باشید، در آگهی‌های سامسونگ با لباس برزیل، یا با کت و شلوار در حالی که پایش را از قاب ال‌سی‌دی بیرون گذاشته، دیده‌اید. حاصل زندگی مشترک این دو، پسری است که با مادرش پیش خانواده رشیدی زندگی می‌کند.

ابوالفضل پورعرب/ آناهیتا نعمتی

زمانی که ابوالفضل پورعرب با آناهیتا نعمتی ازدواج کرد، بازیگر بسیار معروفی بود. او محبوبیتش را که با بازی در فیلم «عروس»، ساخته‌ی بهروز افخمی، به دست آورده بود؛ تا سال‌ها حفظ‌کرد. از آن طرف، آناهیتا نعمتی تازه با فیلم خوش‌ساخت «هیوا»، ساخته‌ی رسول ملاقلی‌پور، وارد سینما شده بود و به عنوان یک چهره جوان و بااستعداد، اول راه بود. از این ماجرا حدود 8 سال می‌گذرد. ابوالفضل پورعرب از آن زمان، سیر نزولی را در کارش تجربه کرد و آناهیتا نعمتی هم در حاشیه‌ی سینمای ایران به کار خود ادامه داد. حالا این روزها پس از سال‌ها جدایی این زوج هنرمند، هم آناهیتا نعمتی دوباره به سینمای جدی بازگشته و هم ابوالفضل پورعرب در تلویزیون پرکارتر شده است.

بابک ریاحی پور/مهتاب کرامتی

بابک ریاحی پور یکی از معروف‌ترین نوازنده‌های ایرانی با ساز تخصصی گیتار باس است و در زمینه موسیقی راک فعالیت می‌کند. او در آلمان موسیقی را آموخته، آن را در ایران ادامه داده و با خواننده‌هایی مثل محمد نوری و گروه‌هایی مثل اوهام و آویژه که نوعی موسیقی تلفیقی را دنبال می‌کرد‌ه‌اند، همکاری داشته است. مهتاب کرامتی از سال 1377 با بازی در فیلم «مردی از جنس بلور» پایش به سینمای ایران باز شد. جالب این که ریاحی پور زودتر از کرامتی به سینما آمده بود. او در سال 1374 برای موسیقی فیلم «فاتح» نوازندگی کرده بود؛ کاری که بعدها ریاحی پور کمتر سراغ آن رفت. ولی مهتاب کرامتی با جدیت، حضور در سینما و تلویزیون را ادامه داد و رشد کرد و خیلی زود به ستاره سینمای ایران تبدیل شد. حالا مهتاب کرامتی تنها زندگی می‌کند و علاوه بر بازیگری و فعالیت در یونیسف، در یک موسسه طراحی و تولید لباس هم حسابی مشغول است

فریبرز عرب نیا/آتنه فقیه نصیری/ عسل بدیعی

این 3 بازیگر، معروف‌تر از آن هستند که بخواهیم معرفی‌شان کنیم. فریبرز عرب‌نیا به ترتیب با آتنه فقیه‌نصیری و عسل بدیعی ازدواج کرد و از آن‌ها جدا شد.عرب‌نیا که اغلب، او را با بازی‌های چشمگیرش در فیلم‌های مسعود کیمیایی، مانند«سلطان» و «ضیافت»، به خاطر می‌آورند، در فیلمی با موضوع طلاق نیز ایفای نقش کرده است. او در این فیلم (هزاران زن مثل من)، از همسرش (نیکی کریمی) جدا شده و مانع احقاق حق او برای تصاحب بچه می‌شود. آتنه فقیه‌نصیری نیز که در فیلم‌ها و سریال‌های متعددی ایفای نقش کرده است، با بازی خوبش در نقش «خاله سارا» در یک سریال تلویزیونی، نگاه‌ها را به خود متوجه کرد. درخشش عسل بدیعی نیز از بازی در فیلم «بودن یا نبودن»، ساخته‌ی کیانوش عیاری، شروع شد.

یوسف مرادیان / سارا خویینی‌ها

از سارا خویینی‌ها فیلم پر حرف و حدیث «نقاب» اکران شد که داستانش درباره سوء استفاده‌های متقلبانه از موضوع ازدواج بود. چندی پیش از تلویزیون هم سریالی پخش می‌شد که داستانش درباره سیاوش و رستم شاهنامه بود و نقش سیاوش را مرادیان بازی می‌کرد. خویینی‌ها در «معصومیت از دست رفته» هم بازی خوبی داشت اما نقشی که مرادیان در «سربازهای جمعه» بازی کرد، به هر دلیل، آن قدر کوتاه شد که اصلا به چشم نیامد. این دو بازیگر که زمانی با یکدیگر زیر یک سقف زندگی می‌کردند، سرانجام از هم جدا شدند و امروزه به فعالیت قبلی‌شان که همان بازیگری در سینما و تلویزیون است ادامه می‌دهند؛ از جمله خویینی‌ها که چهره‌اش را در نقش اصلی «بی‌صدا فریاد کن» حتما دیده‌اید.

خسرو شکیبایی/تانیا جوهری

شاید خیلی‌ها ندانند که شکیبایی در دهه 40 کار خودش را با دوبلوری شروع کرد و پس از ناکامی در این رشته به تئاتر رفت و سال‌ها گذشت تا دوباره با فیلم «خط قرمز» مسعود کیمیایی به سینما بازگشت. تانیا جوهری هم در همان سال‌های دهه 50 بازیگر تئاتر بود. این رابطه که منجر به ازدواج شد، چندان خبرساز نبود؛ چون هیچ یک از این دو، آدم‌های معروفی نبودند و در سال‌های بعد در حرفه‌شان سرشناس شدند. شکیبایی کماکان یکی از بازیگران محبوب و سرشناس سینمای ایران است اما تانیا جوهری در سال‌های اخیر بسیار کم‌کار شده است. جالب است که مشهورترین فیلم شکیبایی یعنی«هامون»، داستان مرد روشنفکری است که تمایلی برای جدایی از همسرش ندارد اما زن و خانواده‌اش اصرار دارند که این جدایی هر چه زودتر اتفاق بیفتد.

 

آیدین آغداشلو/شهره آغداشلو

آیدین آغداشلو که نقاش، طراح، گرافیست و نویسنده‌ای تواناست، سال‌ها قبل، پس از یک ازدواج ناموفق و در حالی که دختری به نام تارا داشت، با شهره آغداشلو ازدواج کرد. شهره در فیلم‌های علی حاتمی (سوته‌دلان) و عباس کیارستمی (گزارش) بازی کرده بود و با تحسین مواجه شده بود و کم‌کم داشت به بازیگری توانا تبدیل می‌شد. شهره آغداشلو که با بازی در فیلم «خانه‌ای از شن و مه» و نامزدی اسکار، امروزه یک بازیگر معتبر در عرصه جهانی است، از آیدین جدا شد و مجددا ازدواج کرد و خدا دختری به او داده که ظاهرا آن هم اسمش تارا است. شهره آغداشلو در تمام گفت وگوهایش همواره از آیدین آغداشلو به عنوان کسی یاد کرده است که دوران سعادتمندی را با هم سپری کردند؛ بر خلاف عادت بسیار زشتی که خیلی‌ها دارند و پس از جدایی، با لحنی زننده درباره همسر سابقشان صحبت می‌کنند. ظاهرا نه ازدواج و نه جدایی این دو، در مسیر پیشرفت حرفه‌ای‌شان هیچ تاثیری نگذاشته و هر دو همچنان از چهره‌های فعال در حیطه کاری خود هستند.

سوسن تسلیمی/داریوش فرهنگ

سی و پنج سال پیش، داریوش فرهنگ آدم خیلی معروفی بود و سوسن تسلیمی را کسی نمی‌شناخت، اما پس از ازدواج و در سال‌های دهه شصت، ماجرا برعکس شد و تسلیمی شهرتی فراوان پیدا کرد. در این سال‌ها اگرچه داریوش فرهنگ فیلمساز بود و بعضی کارهایش خیلی مطرح شد، اما حضور ثابت تسلیمی در فیلم‌های بهرام بیضایی، این بازیگر هنرمند را به اوج رساند. این دو که از طریق گروه تئاتر پیاده با همدیگر آشنا شده بودند، پس از مدت‌ها زندگی مشترک سرانجام فرصت پیدا کردند تا در فیلم «شاید وقتی دیگر» ساخته بهرام بیضایی، نقش زن و شوهر را بازی کنند. تسلیمی، پس از این فیلم، به همراه فرزندش عازم سوئدشد و امروز یکی از چهره‌های سرشناس تئاتر سوئد است. اما داریوش فرهنگ مانده و فیلم‌سازی و بازیگری را تا امروز ادامه داده است.



گفتگوی مفصل اصغر فرهادی با بهترین کارگردان سال ۲۰۱۱ جهان

$
0
0

میشل آزاناویسیوس: در برنامۀ امروزِ «سینه است» با دو کارگردان و مؤلف بسیار بسیار بزرگ سینما ژک اودیار و اصغر فرهادی گفتگو می کنیم. اولین سؤالم این است که برای شما کارگردان بزرگ چه کسی ست؟

ژک اودیار: گفتگو را خیلی جدی شروع کردید.

اصغر فرهادی: برای من کارگردان بزرگ کسی ست که بین خودش و فیلمش فاصله ای نیست و خودش هم شبیه به فیلمهایش است.

اودیار: برای من کسی ست که نگاه دقیق و درستش به زندگی را از طریق ابزار سینما و سبک خاص خودش بیان می کند.


آزاناویسیوس: تا به حال شده که چندین فیلم را توأمان در ذهن خود داشته باشید و این فیلمها همزمان در ذهن شما شکل بگیرند؟

فرهادی: برای من اینطور است که همیشه تصاویری توی ذهنم می آیند و به دنبال آنها یک سری قصه ها شکل می گیرند. ولی تا زمان مناسب نمی دانم قرار است کدام یک را بسازم. دوران خیلی سختی ست وقتی همزمان چند ایده یا چند داستان در ذهنم هستند. صبح و ظهر و شب به داستانهای مختلف فکر می کنم. و در ادامه بین این داستانها در ذهنم یک مسابقه برگزار می شود و با نگاه بدبینانه ای سعی می کنم عیبهای هرکدام را پیدا کنم و عقب بزنم. اما در نهایت قصه ای را انتخاب می کنم که بتوانم قیافۀ آدمهایش را در جایی که زندگی می کنند در ذهنم ببینم.

اودیار: حرفهای اصغر جالب بود. من وقتی در حال جستجوی موضوعی برای فیلم ام هستم، هیچ اتفاقی در ذهنم نمی افتد. و وقتی یک موضوع را می پسندم، اول شخصیتها و به دنبال آن نوع احساسات و تضادها برایم شکل می گیرند. من معمولا به کمک همکار و دستیار فیلمنامه نویسم توماس بیدگن فیلمنامه می نویسم. در آخرین فیلم ام «زنگار و استخوان» از دو داستان کوتاه کریگ دیویدسون نویسندۀ کانادایی الهام گرفتیم. من و توماس در طرح داستانی فضایی ایجاد کردیم که بتوانیم با گسترش موضوع، قصه را متبلور کنیم. ما روی شخصیتها و جزئیات دیگر خیلی فکر کردیم و آنها را تغییر دادیم.

فرهادی: من خودم متوجه می شوم که کِی تصمیم جدی می گیرم روی یک قصه کار کنم. معمولا قصه هایی را که توی ذهنم هستند، مدام برای بقیه تعریف می کنم. و در این تعریف کردن ها به آن قصه ای نزدیکتر می شوم که بتوانم راحت تر تعریف اش کنم. این کار خطرناکی ست. چون بعدا بدون اینکه خبردار شوم، دیدم یک نفر دیگر قصه هایی را که تعریف کرده ام ساخته! ولی این خوبی را هم داشته که همان ابتدا متوجه شدم ارتباطش با تماشاگر چگونه خواهد بود. یک قصۀ جالب برایتان بگویم: برای ساختن یک فیلم به پاریس آمده بودم.

فیلمنامه نوشته شده بود و همه چیز آماده بود برای اینکه قرار بگذاریم و داستان را شروع کنیم. در جلسه ای در یک کافه نشسته بودیم و داشتیم راجع به داستانی که همه چیزش آماده بود صحبت می کردیم. ناگهان نمی دانم چرا شروع کردم به قصۀ دیگری گفتن! قصه ای که اصلا ننوشته بودمش و چیزهای خامی ازش توی ذهنم بود. ولی بعد متوجه شدم به مدت نیم ساعت دارم آن قصه را تعریف می کنم. و وقتی جلسه تمام شد، گفتم می خواهم این قصه را بسازم و همۀ برنامه ها به هم ریخت! و این همان فیلم «Le Passé» است که الآن ساخته ام. فکر می کردم دیگر نمی توانم روی آن داستانی که کامل نوشته شده بود کار کنم. انگار در نوشتن کارگردانی اش کرده بودم و دیگر جذابیتی برایم نداشت.

آزاناویسیوس: تا به حال اتفاق افتاده که بعد از چند سال به فیلمت نگاه کنی و ایراداتش را کشف کنی؟

فرهادی: من همیشه این حس را دارم. در واقع نسبت به فیلمهای خودم خیلی منتقد هستم. ولی چون همیشه پشت سر هم و بدون فاصله فیلم می سازم، انقدر از فیلم قبلی فاصله نگرفتم که ببینم چه اشکالاتی دارد و با فیلم بعدی بتوانم آنها را جبران کنم. به خاطر همین شاید لازم است که یک فاصله ای بین فیلمهایم وجود داشته باشد.


آزاناویسیوس: هر دوی شما فیلمنامه هایی را کار می کنید که قبلا نوشته اید و زمان زیادی برایش گذاشته اید. آیا روش خاصی برای فیلمنامه نویسی دارید؟ مثلا برای نوشتن به یک دفترکار می روید؟ و اینکه هر روز از چه ساعتی شروع به کار می کنید؟

اودیار: من یک دفتر کار دارم که خیلی راحت است و مثل یک دانش آموز از ساعت ۹ صبح تا ۶ بعدازظهر آنجا کار می کنم. معمولا با یک کسی می نویسم که به سبک فیلمنامه نویسی من آشناست. ما اول صبح شروع به نوشتن می کنیم و ساختار فیلمنامه و سکانسها را شکل می دهیم. مدت زیادی ست که زمان نوشتن، همیشه به یک دستیار فیلمنامه نویس نیاز دارم. سالهاست با توماس (بیدگن) کار می کنم و حداقل ۳-۲ بار فیلمنامه را بازنویسی می کنیم.

فرهادی: در دفتری در پاریس کار آخرم را می نوشتم که یک روز همسایۀ طبقۀ پایین زنگ زد. خیلی عصبانی بود و گفت از اینجا صدای پا می آید! من پایین ام و دارم اذیت می شوم. شما شغلتان در این دفتر چیست؟ چکار می کنید که انقدر صدا می دهید؟ گفتم: چه صدایی؟ گفت: صدای راه رفتن. به نظرم می دوید! گفتم: من نویسنده ام؛ فیلمنامه می نویسم. گفت: من هم نویسنده ام؛ ولی پشت میز می نشینم و می نویسم.

اودیار: اتفاقا من هم تجربه اش را دارم. بارها شده که دویدم!

فرهادی: من وقتی که می خواهم بنویسم خیلی راه می روم. و وقتی یک صحنه برایم هیجان بیشتری دارد، تندتر راه می روم و این باعث می شود که خودم نتوانم بنویسم. سالهاست یک نفر را پیدا می کنم که وقتی راه می روم، حرف می زنم و او می نویسد. پیدا کردن این یک نفر یک کم سخت است. چون من نمی خواهم وقتی چیزی می گویم او ری اکشن نشان دهد. ولی نمونۀ کسانی را داشتم که همان لحظه نظر می دادند. و کسانی که این قدر سرد بودند که احساس می کردم همه چیز بد است. ولی موقعی که شروع به نوشتن می کنم، اول یادداشت برداری می کنم و این یادداشتها را خودم در یک دفترچه می نویسم. یادداشتهایی پراکنده راجع به همه چیز. یک جور مثل خاطره نوشتن است. بعد ساختمان فیلم را خیلی کلاسیک وار به شکل یک خط می نویسم. می نویسم: شروع، وسط، آخر. و خودم را مجبور می کنم که توی این ساختمان حرکت کنم. بعد سکانسها را طبق این ساختمان، یک، دو، سه... تا آخر می نویسم. این دوره خیلی طول می کشد. و بعد از اینکه این ساختمان درآمد، سراغ نوشتن یک طرح ۱۵ صفحه ای می روم.

اودیار: همیشه بر طبق همین ساختار می نویسید؟

فرهادی: برای فیلم اول و دوم ام اینطور نبود. خیلی احساسی از سکانس اول شروع به نوشتن می کردم و جلو می رفتم. ولی بعد فهمیدم که اگر با ساختار شروع کنم بهتر است. به آن منحنی کشش فیلنامه و آن منحنی درام خیلی وفادار هستم و نمی گذارم آسیب ببیند.


آزاناویسیوس: شما آقای اودیار، ساختار فیلمنامه تان را چطور شکل می دهید؟


اودیار: ساختار کلاسیک فیلمنامه نویسی در واقع به همین شکل است که اصغر گفت. هیچکاک و حتی تروفو فیلمسازانی بودند که در کار خود به قوانینی خاص پایبند بودند. اما من از اصول نگارشیِ خاصی پیروی نمی کنم و به نظرم هر فیلم و هر قصه قواعد متفاوتی را می طلبد. ساختار به دنبال قصه می آید و در حین کار می توان ترفند نگارشی مناسب را پیدا کرد. اینگونه یک نویسندۀ بزرگ هنگام نوشتن به چالش و مبارزه کشیده می شود. کلا هیچ قاعده و قانون نوشته شده ای برای نگارش فیلمنامه وجود ندارد.

فرهادی: برای من فیلمسازی و نویسندگی مثل رانندگی کردن است. شما برای اینکه رانندگی کنید، باید حتما قوانین را بدانید. مثلا باید بدانید که در سربالایی با چه دنده ای حرکت کنید. ولی وقتی دارید با خانواده به سفر می روید و در ماشین نشسته اید، دیگر به آن قواعد فکر نمی کنید و دست خودتان ناخودآگاه آنها را انجام می دهد. این قوانین تا قبل از نوشتن به درد می خورند. من وقتی شروع به نوشتن می کنم، سعی می کنم به شان فکر نکنم. در حالی که آنها مثل یک فیلتر در ذهن من وجود دارند. شاید لحظه ای که سکانسی را که نوشته ام پاره می کنم، آگاه نباشم که دلیلش زیر پا گذاشتن یک قانون است. ولی اگر بعد به اش فکر کنم، می فهمم که این به خاطر مغایرت با یک قانون بوده. من به نسبت ژک یک ذره به قوانین سنتی ترم. البته آنقدر توی آن سکانس و آن نوشته غرق می شوم که چیزهایی که الآن گفتم، حدسیاتم راجع به کار خودم است.

اودیار: با اصغر موافقم. البته هر فیلمی مقررات نگارشی خاص خودش را می طلبد.


آزاناویسیوس: معمولا برای نوشتن یک فیلمنامه چقدر وقت می گذارید؟


اودیار: معمولا یک مدت زمان طولانی را صرف نوشتن می کنم. حداقل ۲ سال؛ و حداکثر ۴ سال که خیلی وحشتناک و طاقت فرساست. برای نوشتن دومین و سومین فیلمم ۴ سال وقت گذاشتم.

فرهادی: اگر دست خودم باشد و تعهدی نداشته باشم خیلی طول می کشد. احتمالا آنقدر که مثلا خودم دیگر از صرافت ساخت فیلم می افتم. برای اینکه این اتفاق نیفتد، قبل از آماده شدن فیلمنامه به کسی که قرار است با هم کار کنیم مثلا تهیه کننده، قول یک تاریخ را می دهم. و این مجبورم می کند که شروع به نوشتن فیلمنامه کنم. اگر این قول را ندهم، نوشتن ام طول می کشد. نوشتن این کار آخرم حداقل یک سال طول کشید. و برای «جدایی» فکر می کنم ۶-۵ ماه.

اودیار: چیزی که برایم خیلی مهم است، یافتن تهیه کننده ای است که به من اعتماد داشته باشد؛ حتی بیشتر از اعتماد من به خودم. فیلم خوب بر اساس وفاداری کامل بین فیلمساز و تهیه کننده شکل می گیرد.

آزاناویسیوس: آیا بعد از نوشتن فیلمنامه و حین فیلمبرداری تغییراتی در آن می دهید؟ فیلم نهایی چه قدر به فیلمنامه تان شبیه است؟

فرهادی: فکر می کنم خیلی شبیه است. البته فیلمهایم کوتاه تر از فیلمنامه هایم است. چون موقع نوشتن فیلمنامه معمولا خیلی زیاد می نویسم. و فیلمی که می سازم یک کم از نوشته ام جمع و جورتر است. ولی سعی می کنم به آن چیزی که نوشته ام وفادار بمانم. به همین خاطر فکر می کنم فیلم ام به فیلمنامه ام خیلی شبیه است و تغییر عجیبی در آن رخ نمی دهد.

اودیار: به دلیل اینکه بین زمان نگارش فیلمنامه و فیلمبرداریِ کارهایم خیلی فاصله می افتد، فیلمهای من معمولا شباهت زیادی به فیلمنامه هایم ندارند و فقط ایدۀ اولیه است که تغییر نمی کند. من همیشه زمان فیلمبرداری ناراحت و معذب هستم؛ چون باید از قسمتهایی از فیلمنامه که وقت زیادی برای نوشتن اش گذاشته ام، صرف نظر کنم و نظم ساختاری فیلمنامه ام را به هم بریزم. سخت ترین کار برای من نوشتن چیزی ست که در آینده بدون هیچ تغییری آن را بسازم. یادم می آید که در دومین هفتۀ فیلمبرداری «یک پیام آور» بخشهایی از فیلمنامه را تغییر دادم. صدای دستیارم را شنیدم که گفت: ژک، دست از سر فیلمنامه بردار! باور کن همه چیز خوب است!


آزاناویسیوس: با چه روشی همۀ عناصر فیلمتان در جای مناسب خود قرار می گیرند؟


اودیار: من در کار با بازیگران از روش بیرحمانه ای استفاده می کنم و معمولا یک فیلمنامۀ کامل به دستشان نمی دهم. فیلمنامه باید کاملا در فیلم حل شود. پس در تمرینات پیش از فیلمبرداری، صحنه هایی را با بازیگران کار می کنم که در فیلم وجود ندارد! چون نمی خواهم فیلمنامه در تمرین های مکرر طراوت اش را از دست بدهد و فرسوده شود. و دوست ندارم که بازیگران واکنشهایی از پیش تعیین شده از خودشان بروز دهند. بنابراین به همۀ بازیگران چکیدۀ فیلمنامه را می دهم تا خودشان دیالوگهایشان را بگویند. این درواقع نقش یک فیلمنامۀ ثانویه را ایفا می کند. هنگام فیلمبرداری دست هر بازیگری چهار پنج خط دیالوگ می دهم که در گذر زمان بیشتر می شود. بعد از تدوین، این دیالوگها مثل یک موسیقی به فیلمنامه توازن می بخشند. اولین بار در فیلم «لب خوانی ام کن» از این روش استفاده کردم.

فرهادی: من در فیلمهای مختلف شیوه های مختلفی داشتم. ولی مجموعا در همۀ فیلمهایم سعی کردم آن فیلمنامه ای را که نوشتم تبدیل به فیلم کنم. همۀ جذابیت دوران فیلمبرداری برای من این است که آیا می توانم به آن تصویری که فیلمنامه برایم ایجاد کرده نزدیک شوم و یک بار دیگر برای خودم و دیگران بسازمش؟ اتفاقی که موقع نوشتن فیلمنامه برای من می افتد این است که توی ذهنم کارگردانی اش را هم انجام می دهم. آن اتفاقی که قرار است سر صحنه بیفتد در حین نوشتن توی ذهن من رخ می دهد و گاهی در نوشتن ام میزانسن را هم می نویسم. و وقتی گروه و بازیگران می آیند، درواقع ما یک مسیری پیدا می کنیم برای اینکه فیلمنامه را زنده کنیم.

در هرکدام از فیلمهایم شاید فقط یک یا دو سکانس هست که در فیلمنامه نیست. شاید یک کم عجیب به نظر بیاید که آدم کاری را که یک بار انجام داده دوباره تکرار و تبدیل به فیلم کند و شاید یک احساس تکراری به آدم دست بدهد. برای اینکه این تکرار برای من رخ ندهد موقع نوشتن به میزانسن فکر نمی کنم. پس سر تمرین و فیلمبرداری، میزانسن قسمت تازه و جذاب کارم است. اما فکر می کنم آن کشفی که برایم رخ می دهد روبرو شدن با بازیگران است. چیزی که دورۀ فیلمبرداری را برای من جذاب می کند اینست که یک سری آدم به عنوان بازیگر هستند و این فرصت وجود دارد که با شخصیتهای آنها بیشتر آشنا شوی. در طول تمرینات سعی می کنی به درون آنها بیشتر نزدیک شوی و یک جوری آنها را به نقش نزدیک کنی و نقش را به آنها نزدیک کنی. و این تلاشی است که یک لذت خیلی بزرگ و شخصی برای من دارد.


آزاناویسیوس: دربارۀ ارتباط با تماشاگر چطور فکر می کنید؟ فکر به تماشاگری که بعدا در سالن سینما به تماشای فیلمتان می نشیند تا چه اندازه می تواند در فیلمنامه و شخصیت پردازی تان تأثیر بگذارد؟


اودیار: من نمی توانم ادعا کنم که موقع نوشتن فیلمنامه طیف وسیع و متفاوتی از تماشاگران امروزی سینما را در نظر می گیرم. ممکن است بین تماشاگران فیلمهای من افرادی باشند که افسرده اند و یا دست به خودکشی زده اند! با وجود این، من به کمک دستیار فیلمنامه نویسم همۀ جزئیات شخصیت پردازی و فیلمنامه را تجزیه و تحلیل می کنم. همه چیز برای من ارتباط با تماشاگر است.

فرهادی: حضور تماشاگر در مراحل شکل گیری فیلم برای من هم همینطور است. تماشاگر را در نظر می گیرم؛ ولی نمی گذارم که سایه اش موقع نوشتن روی سرم باشد و اذیتم بکند. هیچوقت موقع گرفتن یک پلان فکر نمی کنم که اگر تماشاگر آن را ببیند چه قضاوتی خواهد داشت. اگر خودم آن پلان را باور کنم، احساس می کنم که بقیه هم باورش می کنند. ولی دوست دارم که در مراحل مختلف کار، آن چیزهایی را که در ذهنم است برای دیگران بگویم و واکنش شان را ببینم.

آزاناویسیوس: دربارۀ مرحلۀ گزینش بازیگر حرف بزنیم. آیا برای انتخاب بازیگرانتان بر اساس یک منطق و قاعده عمل می کنید، و بازیگری را برمی گزینید که شباهت بیشتری به نقش دارد؟ یا اینکه در جستجوی یک چیز غافلگیرکننده هستید؟ آیا هنگام نوشتن فیلمنامه تصویری کامل از شخصیتها در ذهنتان دارید؟


فرهادی: در فیلمها و نقشهای مختلف فرق می کند. بعضی از نقشهاست که من از همان موقع نوشتن می دانم چه نوع آدمی با چه قیافه و خصوصیتی باید بازی کند. مثلا در «جدایی» نقش پیرمرد فیلم را بر اساس پدربزرگ خودم نوشته بودم و هر کسی را که می دیدم با او مقایسه می کردم. یا انتخاب نقش آن دختر چون بر اساس دختر خودم نوشته شده بود خیلی راحت بود و می دانستم خودش باید بازی کند. ولی بعضی از نقشها هست که برگرفته از یک آدم نیست و حاصل تخیل است. سعی می کنم که به دلیل واقع گرا بودن فیلمهایم بازیگرانی را انتخاب کنم که توانایی بازی شبیه زندگی را داشته باشند و مثل نابازیگران بازی کنند.

من فکر می کنم شخصیت یک بازیگر در بازی و چهره اش دیده می شود. اگر بازیگری در زندگی شخصی اش انرژی منفی به دیگران می دهد حتما روی پرده هم آدم دوست داشتنی ای نیست و هیچ کارگردانی نمی تواند این را تغییر دهد. همیشه اولین برخوردم با یک بازیگر برایم سرنوشت ساز است و تعیین می کند که او بازیگر فیلم من هست یا نه. آن لحظه و آن دیدار کوتاهی که با یک بازیگر دارم برایم خیلی مهم است و به اش فکر می کنم. فقط یک بار اشتباه کردم و در ایران از بازیگری که او را از فیلمهایش می شناختم و خودش را از نزدیک ندیده بودم، خواستم در فیلمم بازی کند. و بعد که باهاش کار کردم متوجه شدم که انرژی منفی می دهد و در فیلم هم گاهی احساس می شود.

اودیار: منظورتان از بازیگر با انرژی منفی چیست؟ بازیگری که دوست داشتنی نیست؟

فرهادی: موقعی که روبروی یک آدم مثبت می نشینم دوست دارم آن جلسه ادامه پیدا کند. اما بعضی از بازیگران هستند که دلم می خواهد زودتر آن جلسه تمام شود و بروند.

اودیار: لحظۀ انتخاب بازیگر برای من خیلی مهم است. من موقع نوشتن فیلمنامه تصویری مشخص از چهرۀ بازیگران در ذهنم ندارم. و حتی اتفاق افتاده که یکی دو پرسوناژ را بر اساس ویژگیهای بازیگران ساخته ام. معمولا همۀ اشخاصی را که برای تست بازیگری آمده اند خوب و با دقت نگاه می کنم و امتحانی تقریبا طولانی رویشان انجام می دهم. بعضی مواقع طی این تستها چیزهای جالبی کشف می کنم.

آزاناویسیوس: کدامیک از بازیگران برای شما ارجحیت بیشتری دارند؟ بازیگران تازه کار و یا باسابقه؟

فرهادی: برای من فرقی نمی کند و فکر نمی کنم بازیگر چه بک گراندی دارد. اگر بازیگری چنین احساسی داشته باشد احتمالا در همان جلسۀ اول به این نتیجه می رسم که نباید ازش دعوت کنم. در کارهایم از ستاره ها و بازیگران صاحب نام خیلی استفاده می کنم. ولی وقتی که آنها سر صحنه می آیند مسیرشان جوری ست که روی سایر بازیگران سایه نمی اندازند و حضورشان باعث آزار و اذیت دیگران نمی شود.


آزاناویسیوس: بازیگرانی هستند که همیشه یک شخصیت بسیار قوی و مشهور را به دنبال خود یدک می کشند.

اودیار: گاهی برای بازسازی واقعیت نیاز به همکاری با بازیگران مشهور داریم و گاهی بازیگران کم تجربه نمی توانند واقعیت را با قدرت نشان دهند. همچنین مسأله ای که در سینما خیلی اهمیت دارد، وجه زیبایی شناسانه و هنرمندانۀ فیلم است. به عنوان مثال در فیلم آخرم نمی دانم درست عمل کردم یا نه. شخصیت اول فیلم بر اثر یک حادثۀ کاری هر دو ساق پاهایش را از دست می دهد. این شخصیت مثل یک پرنسس ناپرورده است و نقشش را فقط یک ستاره می توانست بازی کند. برای بعضی شخصیتها پرستیژ و شهرت بازیگر نقشی تعیین کننده دارد. می توان در شخصیت پردازی از خصوصیات یک بازیگر مشهور به خوبی بهره مند شد.


آزاناویسیوس: آقای فرهادی شما می توانید با بازیگری مثل آلن دلون در یک فیلم بزرگ همکاری کنید؟

فرهادی: من این تجربه را در کارهایم ندارم. با بازیگران ستاره در ایران کار کردم. ولی نقشهایی که بازی کردند کاملا با گذشته شان متفاوت بوده و هیچ نزدیکی به آن تصویری که ازشان وجود داشته در فیلمهایم نیست. شاید ناخودآگاه برایم جذاب باشد که بازیگری را که در یک نقش، شناخته شده، بیاورم و یک نقش کاملا متفاوت بازی کند.

آزاناویسیوس: تا به حال پیش آمده که برای یک نقش خیلی مهم، بازیگر مورد نظرتان را پیدا نکنید؟ در این صورت راه چاره تان چیست؟

فرهادی: برای من خیلی اتفاق افتاده. در هر فیلمی حداقل یک مورد بوده؛ مخصوصا برای نقشهای کوچکتر. بازیگران نقشهای اصلی زودتر انتخاب می شوند. ولی همیشه یک نقشی هست که پیدا نمی شود. و به نظر می آید که این فیلم اصلا قرار نیست ساخته شود؛ چون آن نقش با همۀ تلاشهایی که می کنید پیدا نمی شود. من همیشه احساسم راجع به هر نقشی این است که یک نفر در دنیا برایش وجود دارد و من باید بگردم پیدایش کنم. یک نفر هست که پیدا کردنش کار من است و خیلی مسیر سختی ست. یک مثل در سینمای ما هست که می گوید بازیگر را باد می آورد و بالاخره پیدا می شود. هیچوقت نشده که بازیگر آن نقش سخت پیدا نشود.


آزاناویسیوس: فارسی چه زبان باحالی ست.

اودیار: بسیار اتفاق افتاده که بازیگر زن یا مرد مورد نظرم را پیدا نکرده ام. و زمان فیلمبرداری به نقش فکر کرده ام و از بازیگر خواسته ام که پرسوناژ را مطابق با شخصیت خودش تغییر دهد.

فرهادی: برای من یکی از جذابترین کارها در فیلمسازی دیدن لوکیشن است. من به جز فیلم آخرم غالبا در فضاهای واقعی کار کرده ام. دیدن یک سری لوکیشن برای من مثل سفری ست که نمی دانم طی آن چه اتفاقی می افتد. برای فیلم آخرم در پاریس هر روز از صبح به خانه های مردم می رفتیم. در هر خانه یک سری آدم بودند با یک سری داستان و زندگی. این رفتن به خلوت زندگی آدمها برایم جذاب بود. خوبی اش هم این بود که هر لوکیشنی که می رفتیم خیلی طول نمی کشید.

در ایران سخت است، چون وقتی شما برای دیدن خانه ای می روید حتما باید بنشینید چای و میوه بخورید و حرف بزنید و بعد بیرون بیایید. ولی در پاریس کسی به شما چای نمی دهد وقتی خانه اش می روید. (خندۀ حضار) من خاطرات زیادی از لوکیشن دیدن دارم و دلم می خواهد یک روز اینها را یک جا بنویسم. در فیلم تازه ام برای دیدن خانه ای که شخصیت اصلی توش زندگی می کند اطراف پاریس رفته بودیم. یک روز به خانه ای رفتیم که یک پیرمرد حدود ۸۵-۸۴ ساله با یک خانم پرستار آنجا زندگی می کرد. خانۀ کثیفی بود و معلوم بود مدتها به هیچ چیز نرسیده بودند.

وقتی به داخل رفتیم و پیرمرد ما را دید، متوجه شد که از خانه خوشمان نیامده و ما هم زود آمدیم بیرون. پیرمرد من را صدا زد که برگردم خانه و اتاقها را یکی یکی برایم توضیح داد. به ام گفت که من در این اتاق به دنیا آمدم و ۸۴ سال است در این خانه زندگی می کنم. احساس می کردم خیلی تنهاست و به یک بهانه ای دلش می خواهد ما چند نفر آنجا بمانیم. در تمام مدتی که یک گوشه نشسته بود و داشت توضیح می داد، خودش را خراب کرده بود و من از بویش متوجه شدم. وقتی داشتیم بیرون می آمدیم، پشت سرم شنیدم پرستار به اش گفت پاشو عوض ات کنم و او جواب داد عوض ام کنی که باز بنشینم همین جا؟ حسی را که توی این جمله بود هیچوقت یادم نرفت. آن آدم یک حس خیلی عجیبی به من داد که مطمئنم یک روز در فیلمهایم از این جمله و این لحظه استفاده می کنم.


آزاناویسیوس: یافتن یک تهیه کنندۀ مناسب بخش مهم فیلمسازی ست. آیا تا به حال شده که ترفندهایی در فیلمنامه به کار ببرید که تهیه کننده را راضی به سرمایه گذاری کنید؟ و یا شرایط تهیه کننده را قبول می کنید؟


اودیار: مسألۀ سرمایه از همان زمان اقتباس و نگارش فیلمنامه مهم است. وگرنه حین فیلمبرداری ناچار می شوی از بخشهایی از فیلمنامه ات چشم پوشی کنی. یک بار فیلمی داشتم با قصه ای بسیار پیچیده و پر از جزئیات. فیلمنامه نویسان از من پرسیدند که آیا وجود این همه جزئیات پیچیده در فیلمنامه ضروری ست؟ و تهیه کننده به من گفت: بله ژک؛ در یک فیلم آمریکایی وجود این همه پیچیدگی، فوق العاده ست و نه اینجا. پس مشکلی که اول از همه وجود دارد، مشکلات اقتصادی نیست. بلکه مشکلات مربوط به فیلمنامه است. البته ساختن یک فیلم با سرمایۀ کم سخت است. کلا یک برداشت غلط در مورد سرمایه گذاری روی فیلم وجود دارد. به نظر من تهیه کنندۀ خوب کسی ست که با کنترل و هدایت سرمایه به وجه زیبایی شناسانۀ فیلم کمک می کند. نه بیشتر نه کمتر.

فرهادی: تجربیات من به دلیل اینکه فیلمهایم را در ایران ساخته ام (و یکی اش را در فرانسه)، یک کم متفاوت است. دو تا از فیلمهایی را که در ایران ساختم خودم تهیه کردم: «دربارۀ الی» و «جدایی». البته این دو فیلم هم یک سرمایه گذار داشت؛ ولی درواقع او اصلا حضور نداشت و نمی توانست دخالت بکند. بقیۀ فیلمهایی هم که ساخته ام هیچوقت از طرف تهیه کننده احساس فشار نکردم. به دلیل اینکه فیلمهایی که کار کرده ام همیشه برای تهیه کننده ها در ایران سودآور بوده و هیچ موقع فشاری نیاورده اند که خرج کمتری بکنم. ولی آخرین فیلمی که کار کردم گران بود.

خوشبختانه قبل از اینکه پیش تولید شروع شود، با تهیه کننده راجع به میزان خرج فیلم جلسات زیادی گذاشتیم و به توافق رسیدیم. و هر دو به توافقی که کرده بودیم وفادار ماندیم. پس هیچ فشاری احساس نکردم. از این نظر کارگردان خوشبختی هستم که هیچوقت تهیه کننده اذیتم نکرده. فشارهای دیگر هست؛ اما اقلا فشار از طرف تهیه کننده اتفاق نیفتاده.


آزاناویسیوس: تا به حال شده خوابهایی وحشتناک دربارۀ نمایش فیلمهایتان ببینید؟

اودیار: خواب دیده ام که سالن نمایش فیلمم خالی از تماشاگر است.

فرهادی: خواب دیده ام که سینما و تئاتر قاطی شده. بازیگران فیلمم را می بینم که روی صحنه اند و تماشاگران نشسته اند. این خواب را بارها دیده ام که یکی از بازیگرانم یا دیالوگهایش را حفظ نیست و یا به صحنه نیامده و من خودم باید به جایش بازی کنم. این یکی از کابوسهایی ست که همیشه تکرار می شود!


آزاناویسیوس: تخیل تان دربارۀ زندگی حرفه ای خود تا کجا پیش می رود؟ یعنی فکر می کنید قرار است در آینده به کجا برسید؟


فرهادی: من به اینکه قرار است در آینده به چه نقطه ای برسم اصلا فکر نکردم و نمی دانم آن نقطه کجاست. فیلم ساختن برایم پلکان نیست. من یک زندگی دارم و چیزی که برایم خیلی لذتبخش است، بودن سر صحنۀ فیلمبرداری است. رؤیایی که دارم اینست که زمان بیشتری از باقیماندۀ زندگیم را سر صحنۀ فیلمبرداری باشم. ولی از الآن نمی دانم که در آینده چه فیلمی را اگر بسازم خیلی خوشحال خواهم بود. ولی دلم می خواست مدیریت یک شهر را برعهده داشته باشم. شاید به خاطر اینکه در تهران زندگی می کنم این حس را دارم. چون یک سری معماری هایی که می بینم اذیتم می کند.

تهران شهر خیلی بزرگ و پرجمعیتی ست و من نمی خواهم شهردار شوم و این فقط یکی از تخیلاتم است. ولی وقتی چیزهایی را می بینم که در شهر دارد اتفاق می افتد اذیت می شوم. بعضی مواقع احساس می کنم که کاش این قدرت را داشتم که این چیزها را تغییر دهم. به دلیل اینکه آنجا خانه هایی را که معماری های زیبای قدیمی دارند به راحتی خراب می کنند. و شهر پر از ساختمانهای مدرن و بلند شده که این من را اذیت می کند.


آزاناویسیوس: اولین روز فیلمبرداری را چطور سپری می کنید؟ شنیده ام مثلا آلفرد هیچکاک برای بعضی فیلمهایش روز اول پلان آخر فیلم را می گرفت. شما هم برنامه و روش خاصی برای شروع فیلمبرداری دارید؟

اودیار: غالبا روز اول بدون انجام کار مفیدی به هدر می رود. معمولا هفتۀ اول فیلمبرداری روزهای سر و کله زدن با گروه فیلمبرداری ست. اما از هفتۀ دوم با علاقه و لذت زیادی کار می کنم.

فرهادی: من معمولا روز اول پلانهای خیلی ساده را می گیرم که اگر تکرار شد زمان را از دست نداده باشم. در فیلم آخرم فکر می کنم دو روز اول را تکرار کردم؛ یعنی روز سوم روز اول را تکرار کردم. همیشه به پلانهایی که روز اول می گیرم خیلی احساس نزدیکی ندارم. به خاطر همین بهتر است پلانهایی را که مهم نیست و یا اهمیت کمتری دارد برای روز اول بگذارم. مثلا پلانهایی که دیالوگ ندارند. وقتی که در ایران فیلمبرداری دارم (در اینجا کمتر) سعی می کنم زودتر از بقیه سر صحنه بروم و این باعث اذیت بقیۀ گروه می شود.

در فیلم «چهارشنبه سوری» در ساختمانی کار می کردیم که هیچکس آنجا زندگی نمی کرد. و بعضی از نگهبانهای گروه، شبها جایی کنار لوکیشن می خوابیدند. آنها دیرتر از همه کارشان تمام می شد و می خوابیدند و صبح باید پا می شدند و همه چیز را آماده می کردند. و من هر صبح انقدر زود می رفتم که اینها هنوز توی لوکیشن خواب بودند. بعد به تهیه کننده اعتراض کردند و گفتند این اولین کارگردانی ست که زودتر از ما بیدار می شود و سر صحنه می آید! من اطراف لوکیشن آنقدر راه می رفتم تا گروه بیاید.

آزاناویسیوس: تا به حال برایتان پیش آمده که سر صحنۀ فیلمبرداری دچار شک و تردید شوید؟

اودیار: از همان زمان نگارش فیلمنامه این شک و تردید همراه با من است. به نظرم شک هم به اندازۀ یقین لازم است. اما گاهی این حس تردید سر فیلمبرداری خیلی سنگین است و اذیتم می کند.

فرهادی: سر فیلمبرداری چیزی که همیشه به اش شک دارم اندازۀ نماهاست. وقتی مدیوم شات می گیرم مدام به خودم می گویم چرا لانگ شات نمی گیری. وقتی لانگ شات می گیرم می گویم چرا کلوزآپ نمی گیری. و این تردید در همۀ پلانها وجود دارد. تا موقعی که فیلم مونتاژ می شود، به این اطمینان نمی رسم که این اندازۀ نما درست بوده یا نه. در «دربارۀ الی» برای اینکه این حس اذیتم نکند تصمیم گرفتم همۀ پلانها تا جایی که ممکن است هم اندازه و مدیوم شات باشند. یک جاهایی نشد؛ ولی جاهای دیگر توانستم این کار را بکنم. در همۀ پلانها همین شک را داشتم.


آزاناویسیوس: دربارۀ شیوۀ هدایت بازیگران حرف بزنیم. شما بازیگران را به چه شیوه ای هدایت می کنید؟

اودیار: جواب به این سؤال همیشه برایم سخت است. من حتی خاطرات زمان فیلمبرداری و آنچه بین من و بازیگران اتفاق افتاده را دقیقا به یاد نمی آورم. به نظرم هر کارگردانی شیوۀ مخصوص به خودش را دارد. تمرکز من معمولا روی احساسات بازیگران است و در تمرینات دقت می کنم که بازیگر به آنچه که مدنظرم است می رسد یا نه. من برای هر بازیگر مدت زمانی را تعیین می کنم که ببینم او چقدر می تواند در آن احساس غرق شود. گاهی از بازیگران می خواهم که به یک روش دیگر بازی کنند. بازیگر محبوب من که خیلی دوستش دارم نیلز ارستروپ است که قادر است بر زمان یک سکانس غلبه کند و احساسات بزرگی را به نمایش بگذارد.

فرهادی: من فکر می کنم این سؤال را برنیس (بژو) که اینجا نشسته باید جواب بدهد.

برنیس بژو (در سالن میان جمعیت نشسته): اصغر همۀ بازیگران را با دیالوگهایشان، روی صحنه و مقابل یکدیگر قرار می دهد. او بازیگران را هدایت می کند که مسیری را بروند و کاری را انجام دهند. و هر بار جزئیات دقیق نقش را می گوید و فیلم می گیرد تا بازیگران به تصویر ذهنی او نزدیک شوند. روش او هم تکنیکی ست و هم با حس اعتمادی که به بازیگر می دهد او را آزاد می گذارد تا نقش، طراوتش را حفظ کند و تازه بماند. سبک او را دوست دارم؛ چون خیلی متفاوت و نبوغ آمیز است. وقتی صحنه ها را بعد از اتمام فیلمبرداری می دیدیم، احساس می کردیم چه قدر آزادانه بازی کردیم. باورنکردنی بود. هم فی البداهه کار کرده بودیم و هم تحت کنترل کارگردان بودیم.

فرهادی: موقع فیلمبرداری مهمترین اتفاق برای من بازیگری ست و همه چیز زیرمجموعۀ آن قرار می گیرد. بیشترین وقت من سر صحنه با بازیگران می گذرد. و همچنین طی چند ماه قبل از فیلمبرداری همه تمرین می کنیم. شاید به خاطر این است که من از تئاتر آمدم و در تئاتر مهمترین عنصر بعد از نمایشنامه، بازیگر است. اینکه بتوانم روحیۀ خود بازیگر را بشناسم و یک وجه مشترک بین شخصیت بازیگر و نقش پیدا کنم یک مرحلۀ طولانی ست. خیلی مهم است که بازیگر از درونش کاری را که انجام می دهد باور کند.

هیچ نمی توانم بپذیرم که او به طور تکنیکی این کار را انجام دهد. در فیلم «جدایی» دختری که نقش خانم آن کارگر را بازی می کرد، وقتی برای اولین بار آمد که ببینمش، شخصیت و جایگاه اجتماعی اش اصلا به آن نقش نزدیک نبود. طی مدتی که تمرین می کردیم ازش خواستم که مثل یک زن مذهبی چادر سرش کند و با دستیارم به جاهای مذهبی برود و ارتباطش با مردها مثل جنس آن آدمها باشد. این ممکن است برای بعضی ها یک کم عجیب باشد و شاید یک جور بازی به نظر بیاید. ولی وقتی این بازیگر یک مدت این کار را انجام داد واقعا به آن شخصیت تبدیل شده بود.

در تمام طول فیلمبرداری مثل شخصیت آن زن خیلی گوشه گیر بود و با آدمها ارتباط برقرار نمی کرد. در حالی که شخصیت واقعی خودش اینطور نبود. من این مسیری را که می توان به کمک بازیگر رفت خیلی دوست دارم و برایش اهمیت قائلم. برنیس گفت من به اش می گویم این مسیر را برود و یا این کار را بکند؛ این کار ساده ای ست که هر کارگردانی می تواند بگوید. ولی آن چیزی که توی صورت بازیگر و چشمها و لحن صدایش رخ می دهد کار مهمی ست که خود بازیگر انجام می دهد.

اودیار: شخصیتی که درباره اش حرف زدید، حاضر نمی شود به قرآن سوگند بخورد. این فیلم مسألۀ ایمان را مطرح می کند. ایمان مطلقی که دیگر وجود ندارد.

فرهادی: در آن جامعه بخشی از مردم این باورها را دارند. ولی اگر فرض کنیم که آن بازیگر لحظه ای را که به اش می گفتند دست بگذار روی قرآن و قسم بخور، باور نداشت، به نظرم نمی توانست آن لحظه را بازی کند.

اودیار: این نکته ای که اصغر می گوید خیلی خیلی مهم است.

آزاناویسیوس: شما همزمان با فیلمبرداری کارهای دیگر فیلم مثل تدوین را هم انجام می دهید؟

اودیار: من همۀ کارها را همزمان پیش می برم. از روزی که شروع به فیلمبرداری می کنم، تمام مراحل میکس صدا و موسیقی و ... را تا پایان همزمان کنترل می کنم.

فرهادی: برای من هم تقریبا همینطور است. یعنی تمام این مراحل تا پایان میکسِ صدا مثل هم اند. اینطور نیست که یک جای فیلم زودتر برایم تمام شود. من یک سؤالی می خواستم بپرسم (به اودیار): شما کِی به تیتراژ اول فیلم فکر می کنید؟ وقتی فیلمبرداری تمام می شود یا قبل از آن؟

اودیار: همیشه در پایان به تیتراژ فکر می کنم.

فرهادی: تیتراژ «یک پیام آور» را بعد از تدوین پیدا کردید؟

اودیار: بله. شما در ابتدا به تیتراژ فکر می کنید؟

فرهادی: من غیر از فیلم آخرم موقع نوشتن فکرش را کرده بودم. ولی در کار تازه ام تیتراژ را بعد از نوشتن پیدا کردم.


آزاناویسیوس: و کار تدوین را هر روز انجام می دهید؟


فرهادی: بله. هرروز مثل امروز مشغول تدوین هستم.

اودیار: به سکانسها بستگی دارد. تدوینگرم ژولیت ولفلنگ بعد از کارش با من تماس می گیرد و سکانسهای تدوین شده را با هم نگاه می کنیم.

آزاناویسیوس (به فرهادی): شما هم در فیلم آخرتان با ژولیت ولفلنگ همکاری کرده اید.

فرهادی: «یک پیام آور» را که دیدم از مونتاژش خیلی خوشم آمد.


آزاناویسیوس: فیلم در تدوین کاملا از نو ساخته می شود. شما چه شگردهایی در تدوین دارید؟

فرهادی: من اگر بگویم چه شگردی دارم، هیچ تدوینگری در دنیا دیگر با من کار نمی کند و همه چیز از دست می رود! ولی یکی دو نفر اطرافم هستند که رازم را می دانند.


آزاناویسیوس: آقای فرهادی چرا معمولا در کارهایتان از موسیقی استفاده نمی کنید؟

فرهادی: هر چه قدر فیلم به فیلم جلوتر آمده ام، موسیقی در کارهایم کمتر شده. در این چند فیلم آخرم فقط در تیتراژ از موسیقی استفاده کرده ام. برای این کار دلایل مختلفی دارم. با توجه به تجربه ای که با آهنگسازان داشتم، یک کم رسیدن به یک نقطۀ مشترک و زبان مشترک با آنها برایم سخت بود. بارها جلسه می گذاشتیم و حرف می زدیم و انتهای جلسه به نظر می آمد که فهمیدیم چه می خواهیم. ولی وقتی موسیقی می آمد، احساس می کردم که این دورترین نقطه از چیزی ست که توضیح داده بودم. فکر کردم بهتر است بگردم و برای پایان فیلمم یک موسیقیِ آماده انتخاب کنم.

ولی به دلیل اینکه فیلمهایم فضای واقع گرایانه ای دارد هیچوقت احساس نمی کنم که نیازی به حضور موسیقی هست. و وقتی فقط برای تیتراژ آخر موسیقی می گذارم، اتفاقا آن یک قطعه موسیقی بیشتر شنیده می شود. موسیقی پایانی که می گذارم معمولا تماشاگر را آرام آرام از آن فضای احساسی کل فیلم به یک فضای تعقلی می برد و تبدیل به یک حلقۀ رابطه می شود. ولی خیلی از آهنگسازان فکر می کنند من موسیقی دوست ندارم. اتفاقا چون موسیقی دوست دارم استفاده از آن در فیلمهایم سخت است. خیلی وقتها موقع نوشتن موزیک گوش می کنم.

اودیار: همیشه با الکساندر دپلا کار کرده ام و این همکاری در طول زمان تغییر کرده است. موسیقی الکساندر به معرفی شخصیتهای فیلم خیلی کمک می کند. و ساندترک ها را هم یا موقع فیلمبرداری و یا زمان تدوین انتخاب می کنم. در حین فیلمبرداری همیشه روی صحنه موسیقی پخش می شود. این کار روح و روانم را تازه می کند.


آزاناویسیوس: ساختار موسیقی های الکساندر دپلا و مکثها و اوجها و فرودهایش جالب است.

اودیار: این در اثر همکاری بین آهنگساز و نوازنده ها و تدوینگر به وجود می آید. از روش ساخت موسیقی در فیلمهایم کاملا راضی ام. با اصغر دربارۀ موزیک پایانی فیلم که باید تأثیر نهایی را بگذارد موافقم.


آزاناویسیوس: آیا به تست اکران علاقه دارید؟ یعنی فیلمی را که مراحل ساختش تقریبا پایان یافته، پیش از اکران عمومی و به منظور شناسایی ذائقۀ مخاطب برای گروهی به نمایش می گذارید؟

فرهادی: من این کار را انجام می دهم و دو سه تا نمایش می گذارم. ولی در دفتر یا خانۀ خودم و با یک جمع سه چهار نفره. دوست دارم گروهی از زنان و مردان با شغلهای مختلف در نمایش حضور داشته باشند. بعد از دیدن فیلم حرفهای مختلفی می زنیم. ولی مهمترین چیزی که از تماشاگران می پرسم این است که آیا خسته شدید یا نه؟ تنها چیزی که در سینما حاضر نیستم قبول کنم ساختن فیلمی ست که کسی را خسته کند.

اودیار: با این جملۀ آخر اصغر کاملا موافقم. البته مفهوم تست اکران در آمریکا کمی با اینجا متفاوت است. من از کسانی که در ساخت فیلم شرکت داشتند و از دوستان نزدیکم دعوت می کنم که بیایند و فیلم را تماشا کنند و نظر بدهند.


آزاناویسیوس: وقتی ساخت فیلم به پایان می رسد، فیلم دیگر متعلق به شماست. به تعداد تماشاگران و نقدها چه واکنشی نشان می دهید؟


اودیار: بعد از اتمام ساخت فیلم، فیلم دیگر به تو تعلق ندارد؛ چون دیگر از دستت کاری ساخته نیست. روز اکران فیلم و لحظۀ مواجهه با واکنش مخاطب همیشه برایم نگران کننده و اضطراب آور بوده است. اما به نظرم نقد چیز خوبی ست. چون نشانۀ عشق به سینماست و بدون نقد، سینما وجود نخواهد داشت. بارها از خواندن نقدهای منفی دربارۀ فیلمهایم شوکه شده ام. اما نقدهای خوبی هم خوانده ام که خجالت زده ام کرده! همۀ ما قبل از ورود به عرصۀ فیلمسازی از خواندن نقد خیلی چیزها یاد گرفتیم. کلا نقد نقش خوبی در زندگیم داشته و بارها تکانم داده.

فرهادی: برای من تعداد تماشاگر خیلی مهم است. در کشور من تعدادی منتقد هستند که نظرشان فکرشده است؛ یعنی قبل از نوشتن نقد فکر کردند و نوشتند. نظر اینها برایم مهم است. اما نقد منتقدانی که سینما برایشان ابزاری در خدمت یک چیز دیگر است اهمیتی ندارد. مخصوصا در کشوری که یک سیستم ایدئولوژیک دارد، منتقدهایی هم وجود دارند که سینما را در خدمت ایدئولوژی می بینند. این منتقدان نقد سینمایی می کنند؛ ولی چون نگاهشان سینمایی نیست نقدشان را نمی پذیرم. ولی وقتی منتقدانی با نگاه سینمایی، فیدبک هایی راجع به فیلمم می دهند برایم مهم است.

آزاناویسیوس: ژک اودیار، اصغر فرهادی، از حضورتان بسیار ممنونم.



 

مصاحبه با احمد مهرانفر، / علاقه ای به ایفای نقش دوباره کاراکتر ارسطو ندارم

$
0
0

احمد مهرانفر بازیگر نقش ارسطو در مجموعه نوروزی "پایتخت" در تازه‌ترین گفت‌وگوی خود با جام جم ضمن تاکید بر این نکته که تمایلی به ساختن سری سوم این سریال موفق ندارد افزوده است:فعلا علاقه ندارم نه خود ارسطو را بازی کنم نه نقش شبیه ارسطو را. بخش‌های برگزیده این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

ارسطو برای من تمام شده


این‌که قرار است (پایتخت 3) در تاجیکستان ساخته شود، شایعه است و درست نیست. البته این را بگویم من خودم شخصا ویژگی‌هایی که برای نقش ارسطو در نظر گرفته بودم در پایتخت 1 و 2 عملی کردم و الان دیگر چیزی برای این نقش در ذهن ندارم. به عبارتی ارسطو برای من تمام شده و راستش چندان تمایل ندارم پایتخت 3 ساخته شود که لازم باشد برای بار سوم من نقش ارسطو را بازی کنم. بیشتر دوست دارم روی نقش دیگری کار کنم و یک شخصیت دیگر با ویژگی‌های جدیدتری بسازم، چون معتقدم بازیگری هم مثل نوشتن و مثل کارگردانی است. وقتی شما یک کار را کارگردانی می‌کنی، دیگر آن کار از تو جدا می‌شود و تو باید به سراغ کار دیگری بروی.

عاشقتیم ارسطو!


(بازخورد مردم) مثلا می‌گویند: عاشقتیم ارسطو! یا یک بار که داشتیم توی اتوبان می‌رفتیم، آقایی شیشه ماشین را پایین داد و گفت: آیا رانندگی با سرعت بالا کار خوبی است؟ از این موارد زیاد داشتیم که الان یادم نیست. البته از پایتخت 1 بازخوردهای عجیب و غریب زیادی به یاد دارم.

حساس نشو! به دعوای من و همسرم پایان می‌دهد

آقای محسن تنابنده یک روز برای خرید به یک فروشگاه رفته بود، خانمی به او گفته بود که همسر من سرطان دارد و دکتر توصیه کرده که باید روحیه‌اش را بالا نگه دارد و او هر روز سریال پایتخت را تماشا می‌کند و همین باعث شده که حال خوبی داشته باشد. به خود من هم بارها ایمیل زده‌اند و از تاثیرات مثبت سریال پایتخت و شخصیت ارسطو گفته‌اند. به طور مثال یک نفر از خارج کشور برایم ایمیل زده بود- یادم نیست خانم بود یا آقا!- اما نوشته بود من و همسرم خیلی با هم دعوا می‌کنیم، اما از وقتی سریال شما را دیده‌ایم تا دعوایمان می‌شود به‌هم می‌گوییم: حساس نشو! وقتی این جمله را می‌گوییم خنده‌مان می‌گیرد و دعوا تمام می‌شود!

آیا ازدواج با یک جلف عروسک باز کار خوبی است؟


یکی از سکانس‌های دوست داشتنی‌ام، صحنه‌ای بود که روی پیامگیر موبایل خانم فدوی پیغام می‌گذاشتم؛ تندتند صحبت می‌کردم و می‌گفتم آیا ازدواج با یک مرد عنکبوتی کار خوبی است؟ آیا ازدواج با یک جلف عروسک باز کار خوبی است؟ این جملات را که پشت سر هم می‌گفتم خیلی زیبا شده بود. بیشتر از آن که طنز و خنده دار باشد خیلی جذاب و لذتبخش شده بود اما در زمان تدوین این دیالوگ‌ها پراکنده شده بود و شیرینی و جذابیت که در ذهن من بود از آن گرفته شده بود.اما خود من دیالوگ‌های آن سکانس را که پشت سر هم می‌گفتم خیلی دوست داشتم.

تکیه کلام «از تسمشه» از خاطره خمسه آمد

اما گویا آقای خمسه به استرالیا سفر می‌کند، آنجا یک نفر پیش آقای خمسه می‌آید و می‌گوید: شما که مدعی هستی لهجه‌ها را می‌دانید، بگو این جمله یعنی چی؟ شم به بدن... بعد آقای خمسه می‌گوید حالا من یک جمله می‌گویم تو بگو معنی‌اش چی میشه؛ تسمش... آن روزی که آقای خمسه این خاطره را تعریف کرد همه ما به آن فکر می‌کردیم که چگونه از این واژه در کار استفاده کنیم. تا این که قرار شد کامیون خراب شود و بعد ماجرای کلاه نقی پیش بیاید و... اول فکر کردیم وقتی کامیون خراب می‌شود یکی از همکاران ارسطو کامیونش را نگه دارد و بیاید از ارسطو بپرسد چی شده و بعد ارسطو این جمله را بگوید. اما در ادامه به چیزی رسیدیم که در نهایت گرفته شد. نقی به ارسطو می‌گوید: این ماشین درست می‌شود و ما را به جنوب می‌رساند و می‌پرسد این ماشین چه‌اش شده؟ که ارسطو در جواب نقی می‌گوید: از تسمشه...

تصادف واقعی عوامل سریال

شب عید بود و همه عجله داشتند از قشم به تهران برگردند. یک عده با هواپیما آمدند، یک عده با ماشین و... دو نفر از گروه تدارکات هم باید ماشین را از قشم می‌آورند که آن اتفاق افتاد و خیلی هم اتفاق بدی بود، همه ما را ناراحت کرد و یک روز هم کار را تعطیل کردیم و تصمیم گرفتیم که کار را ادامه ندهیم، اما موافقت نشد. روزی که این اتفاق افتاد من سر صحنه آمده بودم و حتی گریم هم شدم، اما نتوانستیم کار کنیم. روحیه همه ما بهم ریخته بود.

مخالف نظر آقای تنابنده بودم و عصبانی شده بودم

نه! اما یادم هست درباره کار و نقش‌ها من و آقای تنابنده خیلی صحبت می‌کردیم. گاهی سر این بحث‌‌ها و قانع کردن یکدیگر عصبی می‌شدیم و جاهایی این عصبیت روی بازیمان هم تاثیر می‌گذاشت. مثلا یک روز در پشت صحنه برای یک نما داشتیم با هم بحث می‌کردیم. دقیقا یادم نیست چی بود اما من مخالف نظر آقای تنابنده بودم و عصبانی شده بودم و با همین حس مقابل دوربین رفتم. یکی از سکانس‌های مربوط به دادن کلیه بود. صحنه‌ای که من سراغ نقی می‌رفتم و مدارکم را می‌خواستم اما او می‌گفت دست من نیست و من می‌گفتم به جان هما قسم بخور که دست تو نیست. او هم می‌گفت که چرا قسم بخورم؟ عاقبت هم به هما گفت که مدارک را به من بدهد و خودش هم گفت: مدارک را بگیر و برو کلیه را بده. من می‌خواستم بگویم: می‌روم و به تو هیچ ربطی نداره! این جمله به تو ربطی نداره. مال خودم بود که اصرار داشتم ارسطو آن را بگوید.

بازیگرانی که در فیلم های خود لباس روحانیان را بر تن کردند

$
0
0

سینمای ایران در سالهای اخیر اقبال جالبی به شخصیتهای روحانی نشان داده است . فیلمهای متعددی در سینمای ایران ساخته شده اند که هریک سعی کرده اند تصویری از روحانی را نشان بدهند و کمابیش در این راه موفق بوده اند. به فراخور نیازهای دراماتیک و یا به بهانه ایجاد جذابیت ،‌ بوده اند آثاری که پای روحانیون را به سینما باز کرده اند و با دستمایه قرار دادن زوایایی البته محدود از این شخصیتها ، سعی در ایجاد فضاهای داستانی جذاب و جدید داشته اند.



* جنجالیترین روحانی تاریخ سینمای ایران

بدون شک جنجالیترین روحانی تاریخ‌‌سینمای ایران، رضا مارمولک است! بازی بی نظیر پرویز پرستویی در نقش خلافکاری فراری که لباس روحانیت را به سان ابزاری برای گریز از قانون به کار می گیرد ، مهر تایید چندباره‌ای بود بر توانایی‌های کم نظیر این بازیگر . پرستویی چنان این دو‌ شخصیت متفاوت را در هم تنیده بازی کرد که هنوز هم با دیدن هر روحانی بی اختیار به یاد آن فیلم می افتیم ! «مارمولک» اثری بسیار جنجالی و پرسروصدا شد ، اکرانش نیمه کاره ماند و ...

از سوی دیگر محمدرضا گلزار در جمع سوپراستارها شاید اولین نفری بود که بازی در نقش روحانی را تجربه کرد . البته او فقط در یک سکانس و در ابتدای فیلم «توفیق اجباری» ( محمدحسین لطیفی )‌ این نقش را تجربه کرد که بسیار هم جنجالی و پرسروصدا شد و سبب شد عکسهای گلزار در قامت یک روحانی رکورد دانلود عکس را بشکند!
پارسا پیروزفر هم در فیلم مهجور و دیده نشده «وقت چیدن گردوها» نقش یک روحانی را بازی کرد که البته نه فیلم چندان دیده شد و نه پارسا زیر بار گریم سنگین به خوبی قابل تشخیص است ! اما بازی گرم و راحت او در قامت روحانی ای که دچار تردید شده است ، برای بسیاری از اهالی جدی تر سینما همچنان نمادی از بازی خوب در نقش روحانی است .

* چالش سخت عبدالرضا اکبری در نقش امام راحل

اما شاید سختترین نقشی که یک بازیگر تاکنون به عنوان روحانی ایفا کرده ، به عهده عبدالرضا اکبری بوده است . اکبری بازی در نقش حضرت امام خمینی (‌ره) را در فیلم سینمایی پرحاشیه «فرزند صبح» عهده دار شد ، و با گریمی شگفت انگیز و با شباهت کامل این نقش را بازی کرد . خود او بارها بر دشواری این نقش تاکید کرده و گفته سایه این نقش برای همیشه بر زندگی حرفه ای او خواهد ماند . «فرزند صبح» البته کیفیتی ناامیدکننده داشت و از بدشانسی اکبری ، ‌زحمات فراوان او برای ایفای این نقش چندان دیده نشد . البته در همین فیلم محمدرضا شریفی‌نیا نیز در دو نقش سید‌احمد خمینی فرزند امام راحل و همچنین پدر امام (ره) به ایفای نقش پرداخت.

هدایت هاشمی هم در فیلم «جذاب لطفا مزاحم نشوید» موفق شد تصویری نو و تازه از یک روحانی را ثبت کند . این بازیگر مستعد و کاربلد تئاتر که در سالهای اخیر بدل به یک بازیگر معتبر سینما هم شده در این نقش سخت و چندلایه بسیار خوب ظاهر شد و با ترکیب کردن نمک ذاتی خود به مختصات نقش روحانی دستپاچه ای که روز سختی دارد ، این نقش را به خوبی تثبیت کرد .

حسین پرستار با ایفای نقش اصلی فیلم «زیر نور ماه» روحانی جالب دیگری را به نمایش گذاشت . این نابازیگر دوست داشتنی با بازی ساده و بی ریای خود بسیار عالی ویژگیهای شخصیت را به نمایش گذاشت ، و او را به دل مخاطب نشاند . در کنار او مهران رجبی هم در این فیلم نقش یک روحانی را با شیرینی زاید الوصفی به خوبی اجرا کرد .

* روحانی دوست داشتنی «طلا و مس»


بازی بهروز شعیبی در فیلم «طلا و مس» هم که بسیار مورد توجه قرار گرفت و تازگی و طراوتی خاص به تصویر روحانی در سینما بخشید . بازی گرم و ساده و به شدت بی اغراق شعیبی در فیلم دلنشین و ساده همایون اسعدیان ، یک روحانی دوست داشتنی را به سینمای ایران هدیه کرد.

فرهاد اصلانی هم در اثر ماندگار سیدرضامیرکریمی «یهحبه‌قند» توانست بازی ماندگاری را در قالب شخصیت یک روحانی بر پرده سینما ارائه کند.

بازی متفاوت رضا ناجی در فیلم سینمایی «او» به کارگردانی رهبر قنبری در به تصویر کشیدن روحانی مردمی، همچنان در ذهن علاقه‌مندان سینما ماندگار است.

مهران رجبی نیز تاکنون در دو فیلم سینمایی «طلا و مس» و «چهار چنگلولی» حضور در قالب روحانیون را نجربه کرده است و در سه گانه اخراجی‌های مسعود ده‌نمکی نیز فخر‌الدین صدیق شریق در نقش روحانی فیلم حضور داشت.

حضور افشین هاشمی در نقش روحانی فیلم سینمایی «خیلی دور خیلی نزدیک»، محمود پاک نیت «پنجشنبه آخر ماه»، هومن سیدی در نقش طلبه جوان «پابرهنه در بهشت»،هادی دیباجی در نقش طلبه فیلم سینمایی «سیب و سلما»، رضا افشار نیز در «سینه سرخ» و علی قوی تن در نقش روحانی فیلم «آفتاب،مهتاب،زمین» از دیگر مواردی است که سینمای ایران بر تن بازیگران خود لباس روحانی پوشانده است.



* روحانی ساده‌دل و دوست‌داشتنی «رسوایی»


آخرین نمونه از تصویر روحانی در قاب سینما را هم اکبر عبدی در فیلم «رسوایی» خلق کرده است . بازی خوب عبدی در این فیلم ، بدون هیچ تردیدی برترین نمونه از نقش آفرینی بازیگران سینما و تلویزیون در نقش روحانی است . عبدی چنان در نقش روحانی میانسال ساده دل غرق شده که مخاطب را با لذتی بی حد همراه فیلم می‌کند و بر ضعفهای فیلم سرپوش می‌گذارد .

البته در سالیان گذشته بازیگران زیادی نظیر مرحوم خسرو شکیبایی در مدرس، حسام نواب صفوی،قاسم زارع و رضا رویگری در سال های مشروطه، پژمان بازغی در روز ملاقات، رضا کیانیان در کیف انگلیسی، حسین مجبوب در سریال عمارت فرنگی، سید جواد هاشمی در دارا و ندار،دانیال حکیمی در سریال روز رفتن، حضور در نقش روحانیون در قاب تلویزیون را تجربه کرده‌اند.

هنوز هم به نظر می رسد سینمای ایران می تواند قابلیت‌ها و جذابیت‌های بسیار بیشتری را در شخصیت روحانی پیدا کند و به تصویر بکشد.سینمایی که مدتهاست دچار تکرار شده ، باید از این ظرفیت‌های جدید و جذاب استقبال کند و توانایی استفاده از آن را پیدا کند .


مصاحبه با عروسک گردان «فامیل دور» / شب‌ ها خواب «فامیل دور»

$
0
0

چهره فامیل دور چیزی نیست جز کمی اسفنج و رنگ به علاوه کمی مو به عنوان ابرو و سبیل و البته چشم های ریزی که زیر پشته ای ابرو به سختی دیده می شود. اما همین چهره در موقعیت های مختلف می خندد، متعجب می شود، در هم فرو می رود، گشاده می شود و گاهی هم عمیق به ما نگاه می کند! مرضیه محبوب به عنوان عروسک ساز، بهادر مالکی در مقام صداپیشه و محمد لقمانیان به عنوان عروسک گردان هر کدام در جان دادن به این عروسک سهم دارند اما به نظر می رسد محمد لقمانیان برای فامیل دور سنگ تمام گذاشته و حرکاتی برای او طراحی کرده که در دیگر عروسک ها نمی بینیم. به همین بهانه با او به گفت وگو نشستیم.


شما از جمله کسانی بودید که برای «کلاه قرمزی 90» دعوت به همکاری شدید. آیا از ابتدا مشخص شده بود که قرار است کدام عروسک را بازی بدهید؟

نه، ما نزدیک دو ماه بدون عروسک با هم تمرین کردیم و بعد ببعی و فامیل دور رونمایی شدند. من به محض آن که این دو عروسک را دیدم احساس کردم دلم می خواهد فامیل دور را بازی بدهم. حسی به من می گفت که این عروسک باید مال من باشد.


یعنی بدون عروسک تمرین می کردید؟!

بله. تمرین های دست، بداهه گویی، صداپیشگی و...


چطور شد که بالاخره فامیل دور مال شما شد؟

بعد از این که تمرین ها را با عروسک ها شروع کردیم، هر بار یا خودم سراغ فامیل دور می رفتم یا آقای طهماسب می گفت تو امروز این عروسک را بردار و کم کم دیدیم من و فامیل دور با هم جور شده ایم و این عروسک مال من شده است.


به نظر می رسد فامیل دور تفاوت های جدی و اساسی با دیگر عروسک های این مجموعه دارد. برای شما به عنوان عروسک گردان چه مزایایی داشت؟

این عروسک نسبت به بقیه عروسک های مجموعه بزرگ تر است البته به همین دلیل وزنش بیشتر از آنهاست و بازی دادنش سخت تر است. یکی دیگر از جذابیت های فامیل دور برای من این است که برای اولین بار عروسکی به برنامه کلاه قرمزی وارد شد که بچه نیست. او کچل است، سبیل دارد و از همه مهم تر این که نگاه خاصی دارد. من احساس می کنم چشم های فامیل دور با چشم بقیه عروسک ها فرق دارد؛ انگار نگاهمان می کند و انگار زنده است. فکر می کنم خانم محبوب او را با حس بیشتری ساخته است. فامیل دور در مقایسه با دیگر عروسک های این مجموعه یک ویژگی دیگر هم دارد و آن هم این است که گردن دارد و این به من عروسک گردان فضا می دهد برای این که سرش را بچرخانم.


انصافا صدای این عروسک هم حسابی به چهره اش هماهنگ است. این هماهنگی به کار شما هم کمک کرد؟


بله بسیار زیاد. اوایل کارمان، آقای مالکی برای مدتی نتوانست بیاید. بقیه دوستان کمک می کردند و به جای او حرف می زدند و حتی آقای جبلی هم به جای این عروسک حرف زد اما وقتی بهادر آمد احساس کردم این شخصیت برای خودش هویت پیدا کرده و به راستی جان گرفته است. با صدای بهادر مالکی، فامیل دور زنده شد و آنقدر برای من واقعیت پیدا کرد که شب ها خوابش را می دیدم.


در خواب شما فامیل دور یک عروسک بود که شما او را بازی می دادید یا زنده بود و خودش حرکت می کرد؟


زنده بود؛ ما باهم دوست بودیم، حرف می زدیم و بیرون می رفتیم و...

اما شما عروسک گردان هستید و بیشتر اوقات فامیل دور را از زیر میز می بینید نه از آن نمایی که ما می بینیم!

بله. اما او به یک شخصیت جدید در زندگی من بدل شده بود و من دوستش داشتم.


بـنابراین همکــاری با مجموعه کلاه قرمزی برای شما خیلی هیجان انگیز بوده است!؟

آقای طهماسب هنرمند بزرگی است و کم کاری را نمی پذیرد. همه ما با دل و جان در خدمت این کار بودیم. من به خاطر همکاری با این گروه هم شور داشتم، هم شوق، هم هیجان، هم استرس و دلشوره.


از این که این کار تمام شده چه حسی دارید؟


شاید باورتان نشود اما بیشتر از هر چیز از این موضوع ناراحتم که عروسک ها را باید توی صندوق بگذاریم تا دفعه بعدی که نمی دانم کی هست و من هستم یا نه.


فکر نمی کردم یک مرد بتواند تا این حد به یک عروسک احساس داشته باشد!

خود من هم فکر نمی کردم. روزهای اول وقتی می دیدم خانم فنی زاده با کلاه قرمزی حرف می زند، او را نوازش می کند، موهایش را مرتب می کند و قربان صدقه اش می رود، من هم تعجب می کردم اما وقتی خودم عروسک گردانی فامیل دور را انجام دادم، به این عروسک جان بخشیدم و مدتی طولانی با او زندگی کردم، فهمیدم می شود یک عروسک را باور کرد و او را یک موجود زنده دانست. ما از وجود خودمان به عروسک ها جان می دهیم و اگر خوب باشیم عروسک ها خوب خواهند شد و اگر بد باشیم عروسک ها بد خواهند شد. به نظر من غم انگیزترین لحظه برای یک عروسک گردان وقتی است که عروسک اش را می گذارند توی آرشیو.


نمی دانم احساس شما به این عروسک باعث شده، فامیل دور اینقدر واقعی به نظر برسد یا ویژگی هایی که خود عروسک دارد و شاید هم چون فامیل دور یک آدم بزرگ است اینقدر حرکاتش طبیعی است. به نظر شما علت چیست؟

شاید همه اینها. اما من به اندازه خودم تلاش کرده ام تا این اتفاق بیفتد. من بازیگر تئاتر هستم و سعی ام بر این بوده که فامیل دور را مانند یک بازیگر به حرکت در بیاورم. طوری او را بازی می دهم که به اطرافش دقت داشته باشد، طبیعی رفتار کند مثلاگاهی سرش را بخاراند یا قلنج گردنش را بشکند و طوری روی صحنه حرکت کند که گویی تکنیک های بازیگری را آموخته و یک بازیگر حرفه ای است. البته تمرین ها هم در این زمینه بسیار موثر بوده است. آقای طهماسب همیشه از ما می خواست که دست خالی سر تمرین حاضر نشویم؛ پرانرژی بیاییم و حرکات تازه برای عروسکمان طراحی کنیم.


با این وصف باید در مقایسه با روزهای اولتان، خیلی چیزها یاد گرفته باشید!


من وقتی تکرار برنامه کلاه قرمزی سال 90 را دیدم از کار خودم بدم آمد. انگار با ترس و لرز فامیل دور را بازی می دادم، حرکاتم خام بود و به پختگی لازم نرسیده بود. امسال سعی کردم این نقص ها را جبران کنم؛ کمی حرکات تازه به عروسک بدهم و برای دست حتی سبیل فامیل دور هم حرکاتی را طراحی کردم.


کار با آقای مالکی چطور بود؟


خیلی خوب. ما دو نفری به یک عروسک جان می دادیم. من به فیزیک و حرکاتش روح می دادم و او به صدا و بیان فامیل دور. بنابراین هماهنگی بین روح و جسم این عروسک به هماهنگی بین ما دو نفر بستگی داشت. خوشبختانه آقای مالکی یکی از خلاق ترین صداپیشه های کشورمان است و هر ایده ای را به بهترین نحو اجرا می کند. یادم هست وقتی ایده ای مطرح می شد او مدام در حال تمرین و تکرار بود و این همه پویایی در وجود او مرا هم سر ذوق می آورد. احساس می کنم امسال خیلی هماهنگ تر از سال قبل عمل کردیم و همراهی ما باعث شد فامیل دور از سال گذشته خیلی بهتر ظاهر شود.

------------

مصاحبه ای کوتاه با دی کاپریو / چطور مادرتان اسم لئوناردو را برای شما انتخاب کرد؟

$
0
0

به گزارش وال استریت جورنال، لئوناردو دی کاپریو در همکاری با حراج کریستی در نیویورک برای یک فعالیت خیریه، امیدوار است تا 25 میلیون دلار پول جمع‌آوری کند.

این بازیگر مشهور هالیوود که به زودی در فیلم "گتسبی بزرگ" راهی پرده سینماها می‌شود، بنا به درخواست کریستی وارد این حراجی شده تا بتواند برای کمک به محیط زیست پول بیشتری جمع کند. در این حراجی که 13 ماه می برگزار می‌شود، دی کاپریو با همکاری یکی از کارمندان این حراجی به معرفی 33 اثر هنری برای فروش می‌پردازد. او از مجموعه‌داران و هنرمندان درخواست کرده بود تا آثارشان را برای این حراجی اهدا کنند و به این ترتیب حدود 15 میلیون دلار جمع‌آوری شد.


این حراجی با نام "ساعت یازدهم" برپا می‌شود که به فیلم مستندی اشاره دارد که دی کاپریو در تولید آن نقش داشت. در این حراجی تابلویی از رنگین‌کمان اثر مارک گروتجان که سال 2012 کشیده است، با قیمت 1.5 میلون دلار عرضه می‌شود. تصویری از زمین اثر آندراس گورسکی نیز با عنوان "اقیانوس V" به قیمت 500 هزار دلار ارایه خواهد شد.

دی کاپریو در مصاحبه کوتاهی به سوال‌هایی که در این‌باره شده پاسخ گفته است.


* می‌شود بگویید اسم کوچک شما از کجا آمده است؟


- پدر و مادم در حال بازدید از گالری اوفیزی فلورانس در ایتالیا بودند. آنها در برابر اثری از لئوناردو داوینچی متوقف شدند و در حالی که مادرم در انتظار به دنیا آمدن من بود و متوجه لگد زدن من در همان لحظه شد، تصمیم گرفتند اسم من را لئوناردو بگذارند.


* پدر شما نقاش کتاب‌های کمیک بود. این کتاب‌ها چه تاثیری بر شما داشتند؟


- من در یک دنیای هنری بزرگ شدم. پدرم با گروه تصویرگران لس آنجلس دوست بود که چهره‌هایی چون رابرت ویلیامز و رابرت کرامب عضوشان بودند و در دهه 70 و 80 من با پدرم به کتابفروشی می‌رفتم و همیشه این هنرمندها را می‌دیدم.


* وقتی بچه بودید به جمع کردن چیزهایی که دوستشان داشتید، علاقمند بودید؟

- من کارت‌های بیسبال جمع می کردم. هنوز هم چند جعبه از آنها را نگه داشته‌ام اما حتی یک سکه هم نمی‌ارزند.

* شنیده‌ام که به فسیل هم علاقه دارید؟

- وقتی بچه بودم تقریبا همیشه در موزه تاریخ طبیعی بودم و وقتی بزرگ شدم می‌خواستم همه فانتزی‌های دوره بچگی را حفظ کنم و قطعاتی از آنها را در خانه داشته باشم. برای همین چند قطعه از دایناسورها را دارم. مجموعه‌ای از پوسترهای قدیمی هالیوود را هم جمع‌آوری کرده‌ام. برای من اینها یک شاهکار واقعی هستند. بعضی از لیتوگراف‌ها که از پوسترهای فیلم تهیه شده‌اند هم روی در و دیوار خانه‌ام جای دارند.

* بعد از فیلم مشهور "رومئو و ژولیت" در سال 1996، بیشتر به جمع آوری آثار هنری توجه نشان دادید. چه چیزی این احساس شما را هدایت می‌کند؟

- بعد از مشهور شدنم، بیشتر به گالری سوهوی نیویورک رفتم و بیشتر از آنجا آثار هنری را انتخاب می کنم. اما سعی می کنم با شناختی که از هنرمندها دارم این آثار را انتخاب کنم. یکی از اولین قطعه‌هایی که خریدم اثری از ژان-میشل باسکوییت بود.


* چطور می‌شود دنیای هنر را با هالیوود مقایسه کرد؟

- خیلی از هنرمندان بزرگ به خوبی شناخته نمی‌شوند، اما آنهایی که سعی کنند کارهایشان را درست مدیریت کنند، می توانند به خوبی بالا بیایند. این بخش شبیه کار سینماست.

* چه شیوه‌ای برای جمع‌آوری آثار هنری دارید؟

- خیلی شبیه فیلم‌هایی که انتخاب می‌کنم. وقتی یک فیلمنامه را می‌خوانم و حس می‌کنم می‌خواهم بخشی از آن باشم هرگز به ژانر یا موضوع فکر نمی‌کنم و فقط می خواهم این کار را انجام بدهم.

* و موزه محبوب شما؟

- موزه متروپولیتن. فکر می کنم بزرگترین موزه هنری دنیا باشد.

* تصویری که الیزابت پیتون از شما کشیده هم در این حراجی هست. چه حسی داشتید؟

- دیدن این که او با چه توانایی هنری کار می‌کرد، فوق العاده بود.

 

گپ‌وگفت با رضا ناجی/بازیگر نبودم مکانیک می‌شدم/ هالیوودی هم بازی کرده‌ام

$
0
0

 

 محمد امین ناجی معروف به رضا ناجی بازیگر سینما و تلویزیون پنجم دی ماه سال 1321 در خیابان طالقانی تبریز متولد شد. از کودکی به تئاتر علاقه داشت و در تئاترهای خیابانی مختلفی نقش بازی کرده بود. شغل اصلی‌اش مکانیکی و دارای گواهینامه پایه یک رانندگی و گواهینامه درجه یک مهارت فنی خودرو است. بچه‌های آسمان، تولد یک پروانه، باران، پرنده باز کوچک، سوداگر، او، بید مجنون، باغ‌های کندلوس، برای آمدنت دعا می‌کنم، یک قدم تا خدا، باد در علفزار می‌رقصد و آواز گنجشک‌ها و فیلم‌هایی است که رضا ناجی در آن‌ها به ایفای نقش پرداخته است.همچنین فیلم سینمایی «ترنج» به کارگردانی مجتبی راعی آخرین بازی رضا ناجی محسوب می‌شود.

با این بازیگر سینما و تلویزیون به گفت و گو نشستیم که متن این مصاحبه در ادامه از نظر می‌گذرد.

 

*  آقای ناجی لطفا خودتان را معرفی کنید.

 *ناجی:محمد امین ناجی هستم معروف به رضا ناجی، سال 1321 در تبریز به دنیا آمده ام.

 *  اگر بازیگر نبودید دوست داشتید چه کاره می‌شدید؟

 * ناجی:دوست داشتم مکانیک شوم.

 *  دوست دارید با چه کارگردانی کار کنید که تا به حال کار نکرده‌اید؟

 * ناجی:دوست دارم با همه کارگردان‌ها کار کنم.

*  دوست داشتید چه نقشی را بازی کنید که تا به حال بازی نکرده‌اید؟

 * ناجی:نقش‌های تاریخی را خیلی دوست دارم.

 *  آیا تا به حال شده از نحوه بازی در فیلمی خجالت بکشید؟

 *ناجی: من کاری نمی‌کنم که خجالت بکشم. 

 *  در بازیگری الگوی خاصی داشتید؟

 * ناجی:من از کسی الگو نمی‌گیرم، فیلمنامه و کاری که انجام می‌دهم را از جامعه و هنجارهای آن می‌گیرم.

 *  به نظر شما رابطه مردم با سینما بهتر است یا تلویزیون؟

 * ناجی:تا حالا اندازه نگرفته‌ام.

 *  به نظر شما دستمزد بازیگران منصفانه است؟

 * ناجی:خیر، منصفانه نیست، من نمی‌دانم بازیگران دیگر چقدر دریافت می‌کنند اما پولی که من می‌گیرم منصفانه نیست.

  *  برخی‌ها درباره دستمزد بازیگران جدید اعتراض دارند، این اعتراض‌ها چقدر بجاست؟

 * ناجی:این سئوال را نمی‌توانم پاسخ بدهم.

 * آیا پول بازیگران از پارو بالا می‌رود؟

 * ناجی:به قدری به بازیگران پول نمی‌دهند که بخواهد از پارو بالا برود.

 *  بازیگران ما چقدر به مبانی نظری بازیگری تسلط  دارند؟

 * ناجی: این موضوع را نمی‌شود اندازه گرفت، به نظر من هر کس در بازی تواناتر است به مباحث علمی اشراف بیشتری دارد.

 * برخی عنوان می‌کنند که مانکن‌های خوش‌چهره جای بازیگران واقعی را گرفته اند نظر شما چیست؟

 * ناجی:در کشور ما کارگردانان هستند که انتخاب می‌کنند، به نظر من کارگردان باید بازیگر را با توجه به فیلمنامه انتخاب کند و هنرمند، هنرمند است نمی‌توان به هنرمند گفت مانکن، این مانکن هیچوقت نمی‌تواند در سینما باقی بماند.

 *  رابطه چهره با سینما چیست؟

 * ناجی:در سینما برخی تهیه کنندگان و کارگردانان از چهره استفاده میکنند و برخی از هنرمند استفاده می‌کنند، که این موضوع هم جایگاه خودش را دارد.

 *  آیا بازیگران با رسیدن به دوره پیری تمام می‌شوند؟

 * ناجی:متاسفانه در کشور ما وقتی بازیگری پیر می‌شود، کارگردانان کمتر به سراغ وی می‌روند که اصلا کار درستی نیست.

 *  فیلمفارسی چیست؟

 * ناجی: به نظر من مردم به همه نوع فیلمی نیاز دارند و هر نوع فیلمی باید ساخته شود، برخی فیلم هنری را دوست دارند، برخی هم فیلمفارسی را دوست دارند.

 * چقدر به سالمندان هم صنف خود سر می‌زنید؟

 * ناجی:من دوست دارم به همه سر بزنم، ولی برخی‌ها پیدا کردنشان سخت است.

 *  چرا خانه همه بازیگران در شمال شهر است در صورتیکه عمده علاقمندان سینما در جنوب شهر هستند؟

 * ناجی:این سئوال را از هنرمندان شمال شهر بپرسید.

 *  چرا زندگی شخصی تعداد قابل توجهی از بازیگران دچار مشکل می‌شود؟

 * ناجی:این اتفاق ممکن است برای همه روی بدهد، ما در ایران چقدر بازیگر داریم که دچار مشکل شده باشند؟ شما اگر به دادسرا سر بزنید چند نفر بازیگر می‌بینید؟ کلا بازیگرانی که زندگیشان به مشکل خورده است شاید تعدادشان 20 نفر هم نباشد.

 *  دوست داشتید در هالیوود بازی می‌کردید؟

 * ناجی:من هالیوودی هم بازی کرده‌ام! من در ترکیه و کشورهای خارجی بازی کردم ولی دوست دارم در کشور خودم کار کنم.

 *  چرا در بین مردم این اعتقاد وجود دارد که بازیگران تقیدات مذهبی و اخلاقی ندارند؟

 * ناجی:من این موضوع را قبول ندارم، اکثر بازیگران اخلاقشان خوب است.

 *  اگر روزی علیه ایران جنگ شود، شما برای دفاع شرکت می‌کنید؟

 * ناجی:من چندین ماه در جبهه در حال ماموریت بودم. اگر خدایی ناکرده در کشور جنگ اتفاق بیفتد با جان و دل شرکت می‌کنم.

 *  چرا فیلم‌های ژانر دفاع مقدس موردتوجه مردم قرار می‌گیرد؟

* ناجی: تا به حال این را نمی‌دانستم.

 * برخی می‌گویند الفاظ رکیک و خنداندن به هر قیمتی در سینما و البته تلویزیون زیاد شده است، نظر شما چیست؟

 * ناجی:کار طنز را با خنده کار می‌کنند، در کشور ما برای مردم همه چیز نیاز است البته غیر از موارد خلاف شرع،‌ خنداندن مردم ثواب هم دارد.

 *  چرا هنرپیشه‌های هالیوود همه جا مثل سومالی در سیاست‌های خارجی شرکت دارند ولی هنرپیشه‌های ما حضور ندارند؟

 * ناجی:این را نمی‌دانم.

 * چقدر از اجناسی که مصرف می‌کنید ایرانی است؟

 * ناجی: هر چیز نیاز باشد استفاده می‌کنم، ولی استفاده از اجناس تولید داخلی بهتر است.

 *  بحث فساد در سینما موضوعی است که بازیگران زیادی درباره آن صحبت کرده اند مثل آقای تارخ گفت برخی دختران برای ورود به سینما خودشان را عرضه می‌کنند این موضوع چقدر صحت دارد؟

 * ناجی:من تا به حال نشنیده‌ بودم. این حرف در مورد هنرمندان اشتباه است، هنرمندان ما همگی خوب هستند.

 *  اگر یک میلیارد تومان پول نقد داشتید چه کار می‌کردید؟

 * ناجی:سعی می‌کردم زندگی خودم را  کمی سر و سامان بدهم و باقی مانده را به سرای سالمندان و بهزیستی اهدا کنم.

 *  آخرین کتابی که خواندید؟

 * ناجی:دیوان حافظ.

 *  آرزوی شما چیست؟

 * ناجی:برای همه هم‌وطنانم آرزوی سلامتی و تندرستی دارم.

 *  آقای ناجی چند کلمه می‌پرسم، شما در مورد آن یک جمله بگوئید.

 *  عزت الله انتظامی

 * ناجی:هنرمند

 *  علی نصیریان

 * ناجی:هنرمند

 *  محمد علی کشاورز

 * ناجی: خیلی خوب است.

 *  نیوشا ضیغمی

 * ناجی:تا به حال با او کار نکرده‌ام.

 *  شهرت

 * ناجی:به نظر من خوب نیست.

 *  سینمای ایرانی

 * ناجی:سینمای ایرانی را دوست دارم.

 * انرژی هسته‌ای

 * ناجی:حق مسلم همه کشورها.

 *  محمدرضا شریفی‌نیا

 * ناجی:تا به حال با او کار نکرده‌ام.

 * فارس: هالیوود

 * ناجی:تا حالا نبوده‌ام.

 *  گلشیفته فراهانی

 * ناجی: تا به حال با او کار نکرده‌ام.

 * دفاع مقدس

 * ناجی:بودم.

 *  بهترین فیلمی که دیده‌اید؟

 * ناجی: فیلم خوب زیاد دیدم.

 *  بدترین فیلمی که دیده‌اید؟

 * ناجی:نمی‌توانم نام ببرم.

 *  آنجلینا جولی

 * ناجی:نمی‌شناسم.

 *  بدترین حادثه‌ای که برای شما اتفاق افتاده است

 * ناجی:سال 66 یک تصادف هولناک کردم.

 * جایی که به شعورتان توهین شد...

 * ناجی:تا حالا اتفاق نیفتاده است.

 *  بدترین صحنه از فیلمی که دیدید؟

 * ناجی:یادم نیست.

 *  در کدام فیلم دوست داشتید بازی کنید؟

 * ناجی:دوست دارم در کارهای تاریخی کار کنم.

 *  مهم‌ترین اتفاق جهان

 * ناجی: به خاطر ندارم.

 *  مهم‌ترین اتفاق در ایران طی سال‌های اخیر

 * ناجی:گرفتن اسکار توسط اصغر فرهادی

 *  تهاجم فرهنگی

 * ناجی:در همه کشورها وجود دارد.

 *  صلح

 * ناجی:خیلی خوب است.

 *  هیروشیما و ناکازاکی

 * ناجی:خدا نصیب هیچ کشوری نکند.

مصاحبه با «آمیتاب باچان» درباره زندگی و سینمای هند

$
0
0

آمیتاب باچان را باید مشهورترین بازیگر سینمای هند قلمداد کرد. او حضوری بیشتر از دو بازیگر کلاسیک هند ـ راج کاپور و راجش کانا ـ روی پرده سینما داشته است. وی تنها کسی است که برای چهار دهه موفق ترین بازیگر کشور خود بوده است. باچان متولد سال 1942 حالا71 سال دارد و هنوز یک رقیب جدی برای تمام بازیگران جوان و موفق سینمای هند به حساب می آید.

پدرش یکی از شاعران معروف و معتبر هند بود و خودش در اوج شهرت به دنیای سیاست پیوست. دوستی اش با راجیو گاندی (پسر ایندیرا گاندی) از جمله چیزهایی بود که سخت مورد توجه رسانه های گروهی قرار گرفت. عاشق بازیگری بود و با وجود آن که چهره اش اصلاامکانات یک ستاره را در خود نداشت، با اصرار وارد دنیای بازیگری شد. از سال 1969 کار بازیگری را شروع کرد و پس از چند فیلم ناموفق، بالاخره در سال 1973 با «زنجیر» تبدیل به یک چهره مطرح شد. باچان هم اکنون درام «گتسبی بزرگ» به کارگردانی باز لورمن را آماده نمایش عمومی دارد که یک فیلم هالیوودی است و در آن با لئوناردو دی کاپریو و بن کینگز لی همبازی است. این فیلم، اولین کار بزرگ انگلیسی زبان و غیربالیوودی این بازیگر کلاسیک هندی به حساب می آید.

بعد از راجش کانا، شما دومین بازیگر سینمای هند هستید که لقب ستاره را گرفتید. با گرفتن این لقب چه احساسی به شما دست داد؟

آدم تا زمانی که اینجور القاب را نگرفته و به چنین موقعیت هایی نرسیده، حس می کند اینها چیزهای بزرگ و عجیب و غریبی هستند، اما وقتی آنها را کسب می کند تازه متوجه می شود هیچ اتفاق خاصی نیفتاده و چیز زیادی عوض نشده است. اینجور لقب‌ها فقط برای کسانی می‌تواند جالب باشد که از آن دور باشند. برای من، یک زندگی آرام و بی دردسر بسیار مهم تر از دریافت عناوینی مثل ستاره و امثال آن است.

شرکت فیلمسازی شما «آبی سی ال» با موفقیت زیادی همراه نشد. دیگر کار تهیه کنندگی نمی کنید؟

حتی ستاره شدن هم کمک نکرد تا شرکت فیلمسازی ام سر پا بماند و موفق شود! زمانی که به عنوان بازیگر جلوی دروبین می‌رفتم، احساس می کردم کار تهیه کنندگی نباید چندان سخت باشد. از خودم می پرسیدم چرا بازیگران سرشناس سراغ کار تهیه کنندگی نمی‌روند. وقتی خودم این حرفه را از نزدیک تجربه کردم، علتش را فهمیدم! دنیای تهیه کنندگی، دنیای خاصی دارد که هر کسی از رمز و راز آن خبر ندارد و با پیچیدگی‌هایش آشنا نیست. یک بازیگر خوب بودن الزاما به معنی آن نیست که تو می‌توانی تهیه کننده خوبی هم باشی.

کارنامه سینمایی تان را چگونه ارزیابی می کنید؟

هیچ وقت در تمام این سال هایی که فیلم بازی کرده‌ام، اعتماد به نفس نداشته‌ام. آن اطمینانی را که به عنوان یک بازیگر باید داشته باشم، ندارم. خیلی تلاش کردم این اطمینان را به دست بیاورم، ولی هیچ وقت این محقق نشد. نمی‌دانم، شاید این نداشتن اعتماد به نفس را باید داشته باشم تا بتوانم جلوی دوربین بهتر بازی کنم.

از معدود بازیگرانی هستید که برای چند دهه پرکار بوده‌اید. گذر زمان و بالارفتن سن برایتان اهمیتی ندارد؟

همه ما باید قبول کنیم با گذشت زمان، پیرتر می شویم. این واقعیتی است که نمی توان از آن فرار کرد و هیچ راه گریزی از آن وجود ندارد. جوانی می آید و می رود و ناگهان می بینیم موهایمان سفید شده و صورتمان چروک برداشته است، اما باید این نکته مهم را هم در نظر داشته باشیم که بالارفتن سن و پیر شدن چیز بدی نیست و مزایای خاص خودش را دارد.

با وجود تمام چیزهایی که دارید، آرزویتان چیست؟

زندگی سرشار از آرزوهایی است که شاید نتوانیم به آنها دست پیدا کنیم. همیشه با خودم می‌گفتم ای کاش بتوانم تمام زبان‌های موجود در کشورم را یاد بگیرم. ای کاش می توانستم سازی را بنوازم، ای کاش... چیزهای زیادی وجود دارد که امکان دستیابی به آنها را پیدا نکردم و فکر هم نمی کنم بتوانم آنها را عملی و برآورده کنم. بگذارید این آرزوها همچنان به عنوان آرزو باقی بماند.

پسرتان آبیشک باچان نتوانست به موفقیتی همپای شما دست پیدا کند.

هر کس مسئول کار خودش است. برای موفق شدن باید سخت تلاش کرد، بویژه در جایی مثل بالیوود که رقابت ها بسیار سخت و فشرده است. وابستگی خانوادگی در حرفه ما، کمک خیلی زیادی به بچه‌های ما نمی کند. شهرت والدین می تواند راه ورود به دنیای سینما را راحت تر و هموارتر کند، اما پس از ورود، دیگر همه چیز بستگی به خود او و تلاش هایش دارد و والدین هنرمند نمی‌توانند تماشاچی و طرفدار برای فرزندان شان خلق و فراهم کنند، اما من هم مثل هر پدر هنرمند دیگری، وقتی پسرم را روی پرده نقره‌ای می بینم خوشحال شده و احساس افتخار می‌کنم.

آیا هیچ وقت به ستاره بودن تان افتخار کرده اید؟


هیچ وقت خودم را یک ستاره ندیده‌ام و اعتقادی هم به آن ندارم. سینمای هند اگر ستاره ای داشته باشد، او بدون هیچ شک و تردیدی راجش کاناست. نوع بازی‌اش، حرکاتی که با صورت و بدنش ارائه می‌دهد، ملودی خاصی که هنگام بازی در نقش‌های مختلف رعایت می‌کند، همه و همه از او یک موجود منحصربه فرد و متفاوت خلق کرد. اصلااو را باید یک چیز متفاوت و خاص ارزیابی کرد. فکر نمی‌کنم من چنین حالاتی را داشته باشم. اگر یادتان باشد، واژه ستاره در سینمای هند برای اولین بار درباره او مورد استفاده قرار گرفت.

در چند مصاحبه‌تان گفته اید آدمی مذهبی و معتقد هستید.

شما نمی دانید چرا حوادث مختلف اتفاق می‌افتند و نمی دانید چگونه باید با آنها برخورد کنید. اعتقادات مذهبی کمک می کند این مسائل را بهتر درک کرده و راه کنار آمدن با آنها را پیدا کنید.

سینمای هند به سینمای فیلم‌های پرهنرپیشه معروف است. شما هم تعداد زیادی فیلم دارید که در آنها بین چهار یا شش چهره مطرح روز ایفای نقش کرده اند. حضور این تعداد زیاد بازیگر در یک فیلم، کار شما را در مقام بازیگر سخت نمی‌کند؟

خیر، ما بازیگران هندی یاد گرفته‌ایم در کنار هم سر صحنه فیلمبرداری کار کنیم و با هم کنار بیاییم. معمولابحث و جدلی سر صحنه این فیلم‌ها وجود ندارد. علتش این است که هر یک از ما جایگاه خودمان را می‌دانیم و از میزان نقش و حضورمان در قصه فیلم اطلاع داریم. چه «عامر، اکبر، آنتونی» باشد و چه «شعله»، هر کسی در جایگاه خودش قرار دارد و سعی می کند کارش را درست انجام دهد.

بعد از این همه سال فعالیت بازیگری و حضور در بیش از 170 فیلم، از کار بازیگری خسته نشده اید؟

مگر می‌شود آدم از کاری که دوستش دارد خسته شود؟ بازیگری تمام چیزی است که عاشقانه دوستش دارم و فکر نمی کنم بدون آن بتوانم زندگی کنم. یک بار در اوایل دهه 90 که احساس کردم سنم دارد بالامی رود، تصمیم به بازنشستگی گرفتم. دو سه سال هم مقاومت کردم که به دنیای سینما برنگردم، ولی نتوانستم و دوباره این حرفه را شروع کردم. بازنشستگی خودخواسته تبدیل به یک کابوس شد. ما بازیگران نمی توانیم دست از کارمان برداریم. صحنه فیلمبرداری مثل خانه مان است. نمی توانیم مدت زمان زیادی از خانه خود دور باشیم.

برای بازیگران سن و سال دار معمولانقش های خوب کم پیدا می شود، ولی همچنان پرکار هستید و نقش های زیادی به شما پیشنهاد می شود.

این طور هم که فکر می کنید نیست. من هم در حال حاضر نقش هایم را با چنگ و دندان به دست می آورم. تازه این در حالی است که گفته می شود من از موقعیت ممتازی برخوردارم. نقش های خوب برای بازیگران بالای 50 سال خیلی کم است و باید جستجوی زیادی کرد تا یک نقش خوب و ویژه پیدا کرد. فیلمنامه ها معمولابرای کاراکترهای جوانی نوشته می شود که نقش آنان را بازیگران جوان بازی می کنند. این تنها مشکل سینمای هند نیست. شما در هالیوود یا حتی سینمای اروپا هم بندرت نقش های خوب برای بازیگران سن و سال دار پیدا می کنید.

در مورد کار در هالیوود چه فکر می کنید؟

در فیلم های هالیوودی کمتر با کاری برخورد می کنید که هندی ها در آنها حضور چشمگیری داشته باشند. اگر فیلمنامه های خوب نوشته شود، مطمئن باشید بازیگران هندی زیادی هستند که می توانند نقش های خوبی در فیلم های هالیوودی بگیرند. همیشه تحسین کننده بازیگرانی مثل مارلون براندو، آل پاچینو و رابرت دنیرو بوده ام. همیشه دوست داشتم در یک محصول خوب آمریکایی بازی کنم، اما مهم ترین نکته این است که باید فیلمنامه جذابی داشته باشد و نقش خوبی هم برای من در آن باشد.

از کار در گتسبی بزرگ راضی هستید؟

بله، تجربه خیلی خوبی بود. ما بازیگران هندی در کشور خودمان با یک نوع خاص فیلمسازی روبه رو هستیم که متفاوت از کشورهای دیگر است. نوع کار بازیگران انگلیسی زبان و سبک کارگردانی باز لورمن، یک کلاس درس خوب برای من بود و چیزها و نکات زیادی را یاد گرفتم.

راه طولانی تا خانه

آمیتاب باچان دوران پرفراز و نشیبی را در سینمای کشور هند طی کرده است. او پس از بازی در بیش از 50 فیلم سینمایی در دو دهه 70 و 80 میلادی ـ که همگی جزو پرفروش ترین محصولات صنعت سینمای هند هستند ـ در سال 1994 فعالیت بازیگری را رها کرد، اما نتوانست به قول خود عمل کند و در سال 1997 دوباره به حرفه سابق خود بازگشت. در بازگشت دوباره، باچان که متوجه تغییر زمانه و بالارفتن سن خود شده بود، بازی در نقش قهرمانان جوان بزن بهادر و رمانتیک را رها کرده و در نقش پدر خانواده ظاهر شد. در بیشتر فیلم هایی که باچان در دوره جدید کاری خود بازی کرد (محبت ها، گاهی خوشی گاهی غم، وقت، خاکی و باغبان) یک بازیگر جوان مطرح سینمای بالیوود هم در کنار او حضور داشت. از قرار معلوم، هم خود او و هم تهیه کنندگان فیلم هایش متوجه شده بودند که باچان دیگر نمی تواند تنها قهرمان و بازیگر اصلی این فیلم ها باشد. با وجود بالارفتن سن، هنوز هم فیلم های باچان معمولادر جدول گیشه نمایش سینماها، با استقبال خوب تماشاگران روبه رو می شود. «گتسبی بزرگ» فیلم جدید این بازیگر هندی، برای او از اهمیت زیادی برخوردار است. این درام اجتماعی یک کار غیربالیوودی است که باچان را در حال و هوایی تازه و کاملادور از نقش های بالیوودی اش به نمایش می گذارد. در عین حال، حضور او در یک نقش مکمل نکته ای است که می تواند در هند سروصدای زیادی به پا کند. از همین حالا، برخی از منتقدان سینمایی و رسانه های گروهی لب به اعتراض گشوده و نسبت به حضور غول بزرگ بازیگری سینمای هند در یک نقش مکمل، موضعگیری منفی کرده اند. آنها می گویند حتی تصویری هم از باچان در پوستر اصلی گتسبی بزرگ دیده نمی

 

پیمان معادی همبازی مورگان فریمن در فیلم «آخرین شوالیه ها» شد

$
0
0

پیمان معادی در فیلم «آخرین شوالیه ها» در نقش یک امپراطور ایفای نقش کرده که در این فیلم با مورگان فریمن و کلایو اوون همبازی بوده است.

این فیلم که کارگردانی ژاپنی به نام کازاوکی کاریا آن را کارگردانی کرده است، در مراحل پس از تولید قرار دارد و زمان اکران آن مشخص نیست. این فیلم هالیوودی در جمهوری چک فیلمبرداری شده است. «آخرین شوالیه ها» در ژانر اکشن است و مایکل کاینوست و داو ساسمن فیلمنامه آن را نگاشته اند.

علاوه بر این بازی در نقش یک خون آشام هم به معادی پیشنهاد شده است که به گفته وی به دلیل نوع نقش بسیار وسوسه انگیز است. پیش از این پیمان معادی بازی در نقش مازیار بهاری در فیلم «گلاب» به کارگردانی جان استوارت را پیشنهاد داشت که قبول نکرد. این فیلم از مضمونی ضدایرانی برخوردار بود.

جان استوارت مجری سرشناس آمریکایی که برنده 18 جایزه امی شده، می خواهد اولین فیلمش را کارگردانی کند.

«گلاب» نام فیلمی است که فیلمنامه آن هم توسط خود جان استوارت از رمان «...بعد آن‌ها به دنبال من آمدند» مازیار بهاری نوشته می‌شود.

ماجرای کتاب، خاطرات 118 روز زندان خبرنگار بی‌بی‌سی، مازیار بهاری است که در زمان فتنه 88 به ایران آمده بود. او که در مصاحبه‌اش با پرس‌تی‌وی اعتراف کرد که خبرنگاران غربی برای جاسوسی کار می کنند و او هم به دنبال تحقق یک انقلاب رنگی بوده، پس از آزادی از زندان و گریختن از کشور اعترافاتش را پس گرفت و کتاب «...بعد آن‌ها به دنبال من آمدند» را نوشت.

این کتاب داستان او را روایت می کند، در حالی که نامزد حامله‌اش پائولا را در لندن گذاشته و به ایران آمده و در شلوغی فتنه سال 88 به زندان اوین می‌افتد و 118 روز در آن به سر می‌برد.

«گلاب» هم لقبی است که او به زندانبانش داده. ظاهرا او از روی بوی گلاب زندانبانش را می‌شناخت. ساخت این فیلم از ماه ژوئن یا ژوئیه سال جاری آغاز می‌شود و قرار است سال 2014 اکران شود.

جان استوارت که سابقه مجری‌گری مراسم بزرگی مثل اسکار هفتاد و هشتم را در کارنامه دارد، برای اولین فیلمش یک کار ضدایرانی را انتخاب کرده تا بلکه بتواند با جوایز احتمالی جایی در بین کارگردانان مشهور پیدا کند.

فعلا دو کمپانی «باسبوی پروداکشنز» و «آد لات اینترتینمنت» ساخت این فیلم را بر عهده گرفته‌اند.

جی‌جی پریتزکر که تهیه‌کننده فیلم‌های مهمی چون «درایو» و «لانه خرگوش» است، به همراهی اسکات رادین تهیه‌کننده مطرح و برنده اسکار فیلم‌های کارگردانان یهودی هالیوود، برادران کوئن و خود جان استوارت تهیه‌کنندگان این پروژه ضدایرانی هستند.

رادین همین‌طور سابقه تهیه فیلم‌هایی چون «شبکه اجتماعی» و «دختری با خالکوبی اژدها» از دیوید فینچر، «خون به پا می‌شود» از پل تامس اندرسون، «امپراطور طلوع ماه» از وس اندرسون، فیلم موهن «دیکتاتور»، «اسلیپی هالو» از تیم برتون و فیلم‌های متعددی از برادران کوئن را در کارنامه خود دارد.


پیمان مُعادی (زاده ۱۳۴۹ در نیویورک) فیلمنامه‌نویس و بازیگر ایرانی است. او برای نقش آفرینی در فیلم‌های «جدایی نادر از سیمین» و «دربارهٔ الی» شناخته شده است.

Viewing all 233 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>