Quantcast
Channel: اسکار
Viewing all 233 articles
Browse latest View live

نگاهی کوتاه به زندگی حرفه ای نگار جواهریان

$
0
0

 

 

نگار جواهریان از نسل بازیگرانی است که توامان تجربه هایی در سینما و تئاتر داشته، اما می‌توان او را حاصل تربیت تئاتری دانست، بازیگری که در طی سال‌های فعالیت در سینما همچنان خود را به تئاتر و حتی سنت تئاتری پیوند داده و از آن دور نشده است.

ویژگی‌های ظاهری و خصوصیات فیزیکی جواهریان این امکان را به او می‌دهد که گزینه بازی در نقش‌های متعارفی که در سینمای صرفا سرگرم‌کننده و تجاری برای دختران جوان در نظر گرفته می شود نباشد، این که او از بدو ورودش به سینما از سوی کارگردان ها و تهیه کننده‌هایی پذیرفته شد که در فضایی متفاوت با جریان قالب سینمای ایران کار می کردند یک اتفاق خوب برای این بازیگر بود.

جواهریان در نخستین فیلم هایش در نقش هایی کوتاه حضور پیدا کرد، اگر بازی اش در «من ترانه 15 سال دارم» ساخته رسول صدرعاملی در میان بازیگران نوجوان فیلم چندان دیده نشد، در فیلم تحسین شده «قدمگاه» به کارگردانی محمدمهدی عسگرپور حضوری شیرین و باور پذیر داشت و نقشی کوتاه را در یادماندنی بازی کرد.

همکاری با محمدحسین لطیفی در «خوابگاه دختران» تجربه ای برای بازی در فیلمی متفاوت بود، فیلمی دلهره آور که برای جذب مخاطب ساخته شده بود، اما جواهریان پیش از این فیلم در «چند تار مو» به کارگردانی ایرج کریمی بازی کرده بود که در دیده شدن کارش موثر بود. همکاری با کریمی فرصتی به وجود آورد که جواهریان بیشتر به سینمای مود علاقه‌اش نزدیک شود.

همکاری با بهرام توکلی در نقشی کوتاه در فیلمی مردانه در «پابرهنه در بهشت» یکی دیگر از نکات قابل توجه کارنامه بازیگری نگار جواهریان است، او در این فیلم در نقش دختری بیمار بازی کرد که رویاهای بسیاری برای خوشبخت شدن دارد. یکی از مهمترین ویژگی های بازی جواهریان در این آثار و بیشتر فیلم های کارنامه اش طبیعی بودن است، جواهریان در کمتر نقشی از خود واقعی اش فاصله گرفته اما امتیاز حضورش مقابل دوربین صمیمیت و واقع گرایی در اجرای نقش ها است.

گاهی این واقع گرایی را در نقش دشواری مثل «تنها دوبار زندگی می کنیم» دارد و گاه در نقش خاصی مثل «طلا و مس». جواهریان در این سال‌ها نقش هایی متفاوت در آثاری متنوع را بازی کرده و از این نظر کارنامه ای غنی و ویژه دارد.

نقش دختری از طبقه فرودست در «هیچ» قابل مقایسه با نقش شهرزاد در «تنها دوبار زندگی می‌کنیم» به کارگردانی بهنام بهزادی نیست و بازی خیره‌کننده‌اش در نقش زنی جوان، شهرستانی، معصوم و بیمار در «طلا و مس» که خالی از اغراق و تصنع است.

«تنها دوبار زندگی می‌کنیم» فرصتی بود تا جایگاه بازیگری جواهریان یک بار دیگر تغییر کند و به عنوان بازیگر نقش نخست یک فیلم پذیرفته شود، هر چند پس از آن هرگز خود را به بازی در نقش اول یک فیلم محدود نکرد، اما دیده شدن در نقش شهرزاد در فیلم دوست داشتنی «تنها دوبار زندگی می کنیم» عرصه ای تازه برای نمایش توانایی های این بازیگر بود.

«یه حبه قند» ساخته سیدرضا میرکریمی یکی دیگر از نقاط اوج کارنامه بازیگری جواهریان است، نوع فیلم، فضای رئالیستی حاکم بر آن و نوع میزانسن و فضاسازی جنسی از بازی را می طلبید که جواهریان در آن بی تجربه نبود اما پسندیده دختری شهرستانی و محجوب بود که در بطن خانواده ای سنتی- مذهبی معنا پیدا می کرد. نمونه ای از زن باوقار و پاک ایرانی که معنای وجودی خود را در دل خانواده تعریف می‌کند.

پس از اوجی که جواهریان در «یه حبه قند» و «طلا و مس» تجربه کرد بازی در فیلم «اینجا بدون من» به کارگردانی بهرام توکلی یک سکوی جهش تازه بود. نقش دختری که با دنیای اطرافش در ارتباط نیست و در فضایی خیالی زندگی می کند. فضای وهم آلود فیلم و نوع نگاه کارگردان به زندگی یک خانواده از طبقه کارگر «اینجا بدون من» را به تجربه ای متفاوت در سینمای ایران تبدیل کرد. نقش دختری جوان و خیالپرداز که نقص عضوی کوچک او را از مواهب زندگی بی بهره کرده، فرصتی بود که جواهریان به درستی از آن استفاده کرد و در یک بازی درونی متکی به میمیک چهره و نگاه، تلاطم روحی دختر جوان را به نمایش گذاشت. به نظر می‌رسد این قدرت و چیره دستی در ایفای نقش‌های خاص او را به گزینه‌ای قابل اعتماد برای نقش‌هایی دشوار و ویژه کرده، نقش‌هایی که رویای بازیگری هر بازیگر هستند و در ضمن جای دیده شدن به بازیگر می‌دهد و حتی بخت او را برای دریافت جایزه بیشتر می‌کند.

امسال جواهریان در دو فیلم مقابل دوربین رفت، «آشغال های دوست داشتنی» ساخته محسن امیریوسفی و «حوض نقاشی» به کارگردانی مازیار میری، اولین فیلم از حضور در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر باز ماند و «حوض نقاشی» محصول حوزه هنری برای بخش مسابقه انتخاب شد. با توجه به فضای متفاوت فیلم و نقش خاصی که نگار جواهریان و شهاب حسینی در این فیلم دارند می توان انتظار داشت که مخاطبان جشنواره امسال بازیگران «حوض نقاشی» را به خاطر بسپارند.

بازی در نقش مادری جوان که با یک بیماری روبرو است و بحرانی تازه را در زندگی خانوادگی اش تجربه می کند، چالشی است تازه برای این بازیگر که شاید امسال هم سیمرغ بلورین را برای این نقش آفرینی به خانه ببرد.


معرفی کامل پنج نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی 2013

$
0
0

 

آکادمی اسکار، در آخرین مرحله انتخاب خود، از میان ۷۱ فیلم ارائه شده از سراسر جهان، پنج فیلم "عشق" به کارگردانی میشل هانه که از اتریش، "نه" ساخته پابلو لارین از شیلی، "کون-تیکی" ساخته مشترک اسپن ساندبرگ و یواخیم رونینگ از نروژ، "یک رابطه عاشقانه سلطنتی" به کارگردانی نیکلای آرسل از دانمارک و "جادوگر جنگ" ساخته کیم نگوین از کانادا را نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی اعلام کرد.

در سال گذشته، فیلم "جدایی نادر از سیمین" به کارگردانی اصغر فرهادی از ایران، جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان را به دست آورد اما دولت ایران، اواخر سپتامبر اعلام کرد در اعتراض به تولید فیلم ویدیویی ضداسلامی "بی گناهی مسلمانان" در آمریکا، این مراسم را تحریم کرده و فیلم "یه حبه قند"‌ ساخته رضا میرکریمی را که از طرف کمیته بررسی فیلم برای اسکار انتخاب شده بود، به اسکار نمی فرستد.

انتخاب شدن فیلم "عشق" ساخته میشل هانه که برای این بخش، با توجه به موفقیت های جهانی این فیلم و جوایز بسیار مهمی که به دست آورد (از جمله نخل طلای کن و جایزه گلدن گلوب برای بهترین فیلم) کاملا قابل پیش بینی بود. اما از سوی دیگر بی توجهی اعضای آکادمی به برخی از فیلم های مهم غیر انگلیسی زبان سال گذشته مثل "آن سوی تپه ها" ساخته کریستین مونجیو، "سزار باید بمیرد" ساخته پائولو و ویتوریو تاویانی، "پی یتا" ساخته کیم کی دوک (برنده شیر طلایی ونیز ۲۰۱۲) و "تسخیرناپذیر" ساخته اریک تولدانو و اولیویه ناکاش از فرانسه، بسیار غیر منتظره بود.
عشق


"عشق" (نماینده اتریش)

"عشق" (Amour) به کارگردانی میشل هانه که که تا کنون علاوه بر برگزیده شدن در فستیوال کن و گلدن گلوب، فیلم برگزیده بسیاری از منتقدان فیلم و نشریات معتبر سینمایی بوده، نه تنها نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی است و یکی از بخت‌های اصلی دریافت جایزه این بخش به شمار می رود بلکه در بخش اصلی نیز با فیلم هایی چون "لینکلن"، "بینوایان"، "سی دقیقه پس از نیمه شب" و "آرگو" رقابت دارد.

"میشل هانه که" را عموما با فیلم هایش درباره خشونت و ذات شریر انسان می شناسیم اما این بار او در "عشق"، فیلمساز دیگری است. فیلم "هانه که" تنها درباره عشق نیست بلکه درباره دوران طاقت فرسا و عذاب آور پیری و حرکت تدریجی انسان به سوی مرگ است. در واقع هانه که در "عشق"، به جای ارائه تصویری رمانتیک و سانتیمانتال از عشق، آن را به شکل تجربه ای تروماتیک و عذاب آور ترسیم کرده است.

او در "عشق"، زوج پیری را به ما نشان می دهد که با ذات میرنده و فناپذیرشان در چالش اند و در برابر فرتوت شدن جسم و زوال تدریجی آن، مقاومت می کنند و می خواهند غرور روزگار شاداب گذشته را به هر قیمتی که شده حفظ کنند.
نه

دوربین هانه که همانند دستگاه اشعه ایکس، همواره بخش هایی از وجود ما را که از آن آگاه نیستیم، عریان کرده و به ما نشان می دهد. این بخش ها گاه همانند "بازی های بامزه" و "پنهان"، هولناک و هراس انگیزند و یا مثل "عشق"، نفرت انگیز و غیرقابل تحمل اند.

"نه" (نماینده شیلی)

فیلم "نه" ساخته پابلو لارین با بازی گائل گارسیا برنال از شیلی، در شیلی دهه هشتاد و ۱۵ سال بعد از کودتای پینوشه می گذرد و بعد از فیلم "عشق"، شانس زیادی برای برنده شدن در این بخش دارد.

این فیلم که بر اساس نمایشنامه ای از آنتونیو اسکارمتا، نمایشنامه نویس شیلیایی و با الهام از ماجراهای واقعی ساخته شده، ماجرای جوانی به نام رنه، مدیر بخش آگهی های تبلیغاتی تلویزیونی است که در همه پرسی مردم شیلی در مورد ماندن یا رفتن ژنرال پینوشه در سال ۱۹۸۸، کمپینی را علیه رژیم او به راه می اندازد.

کار رنه این است که از طریق آگهی های تبلیغاتی، مردم شیلی را تشویق کند که به دیکتاتوری پینوشه، "نه" بگویند چرا که در غیر این صورت ۸ سال دیگر نیز باید رژیم او را تحمل کنند و این در حالی است که رئیس شرکت او، مدافع پینوشه است و از مردم می خواهد به ادامه حکومت او "بله" بگویند. فیلم "نه" در جشنواره فیلم کن سال گذشته در بخش دو هفته کارگردان ها، برنده جایزه سینمای هنری شده است.

"جادوگر جنگ" (نماینده کانادا)

اما "جادوگر جنگ" (War Witch) با عنوان فرانسوی "شورشی"، فیلمی تکان دهنده درباره خشونت های نژادی و قومی در آفریقای امروز و کودک سربازان این قاره است. این فیلم، چهارمین فیلم کیم نگوین، کارگردان جوان کانادایی است و رقیب بسیار قدرتمندی برای فیلم "عشق" محسوب می شود. این فیلم که ساختاری مستند گونه و درعین حال شاعرانه دارد، از دید کومونا، دختربچه ۱۲ ساله آفریقایی روایت می شود که به وسیله شورشیان ربوده شده و مجبور می شود مسلسل به دست گرفته، در کنار آنها بجنگد.

آنها مسلسل به دست کومونا می دهند و از او می خواهند به پدر و مادر خود شلیک کند و این شروع مرحله جدیدی از زندگی او به عنوان یک سرباز در دل آتش و خون و گلوله است.

فرمانده شورشیان به او تجاوز کرده و سربازی را که عاشق او می شود گردن می زند. اما او در دل این همه خشونت و جنگ، عشق را می یابد و کودکی را که یادگار این عشق است و همچون چهارپایان با زجر در دل جنگل زاییده است، بزرگ می کند.

"جادوگر جنگ"، با صحنه هجوم سربازان که بیشتر آنان را افراد نوجوان تشکیل می دهند به دهکده ای ساحلی آغاز می شود. آنها همه مردان و زنان را قتل عام کرده و کودکان از جمله کومونا را به اسارت می برند تا به آنها آموزش نظامی داده و برای جنگیدن در کنار خودشان آماده سازند. آموزشی که تماشای فیلم های اکشن و پر از خشونت (مثل فیلم های ژان کلود وندم) بخشی از آن است.

اما فیلم تنها در سطح واقعیت حرکت نمی کند بلکه همزمان با لایه ای خیالی و متافیزیکی مواجه ایم که محصول خیالپردازی های کودکانه کومونا و رابطه او با ارواح است، ارواحی که هیچ گاه دست از سر او برنمی دارند.

از این زاویه، فیلم شباهت هایی با فیلم "حیوانات جنوب وحشی" ساخته بن زیتلین که در بخش مسابقه اصلی اسکار قرار دارد، پیدا می کند.
بازی ریچل موانزا، بازیگر نوجوان نقش کومونا در این فیلم، حیرت انگیز است و قطعا شایستگی نامزد شدن در اسکار را داشت اگرچه او حق خود را پیش تر در جشنواره فیلم برلین ۲۰۱۲ با دریافت خرس نقره‌ای این جشنواره گرفته است.

کون- تیکی (نماینده نروژ)


فیلم "کون- تیکی" (Kon-Tiki ) ساخته ژواکیم رونینگ و اسپن سندبرگ از نروژ، با ساختار متعارف و ساده خود نمی تواند رقیب قدرتمندی برای فیلم های "عشق"، "نه" و "جادوگر جنگ" باشد. این فیلم که روایت سرراستی دارد و به شیوه فیلم های هالیوودی ساخته شده، داستان کاشف افسانه ای و انسان‌شناس و جهانگرد مشهور نروژی، تور هیردال است که در سال ۱۹۴۷ با کلک چوبی و لرزانش، دست به سفری افسانه ای بر روی اقیانوس آرام می زند و ۴۳۰۰ مایل را طی می کند تا ثابت کند که بومیان سرزمین پولی نتزیا، بیشتر از آن که آسیایی باشند می توانند از آمریکای جنوبی (پرو) به آنجا رفته باشند.

"کون- تیکی" نامزد بهترین فیلم خارجی گلدن گلوب نیز بود. یواخیم رونینگ کارگردان نروژی، معمولا با اسپن سندبرگ کار می کند و نام رونبرگ را که ترکیبی از نام هردوست برای خود برگزیده اند. آنها هر دو سابقه درازی در تولید فیلم های تبلیغاتی برای تلویزیون و سینما دارند. فیلم قبلی آنان، وسترن کمدی "راهزنان" بود که لوک بسون آن را نوشته و تهیه کرده بود و سلما هایک و پنه لوپه کروز برای نخستین بار در آن در کنار هم ظاهر شده بودند.

این پنجمین بار است که سینمای نروژ، نماینده ای در بخش فیلم های خارجی اسکار دارد. پیش از این فیلم های الینگ، سوی دیگر یکشنبه، راهیاب و نه زندگی (۱۹۵۷) از این کشور نامزد دریافت این جایزه بوده اند.

نخستین نماینده نروژ در اسکار، فیلم "نُه زندگی" ساخته آرنه اسکوئن بود که در سال ۱۹۵۷ نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی شد و ماجرای یان بالسرود عضو نهضت مقاومت نروژ در جنگ جهانی دوم علیه فاشیسم بود.

"یک رابطه عاشقانه سلطنتی"


"مداس میکلسن بازیگر برجسته سینمای دانمارک که سال قبل به خاطر بازی درخشانش در فیلم "شکار" برنده نخل طلای بهترین بازیگر مرد در جشنواره فیلم کن شد، در نقش پزشک دربار که به خاطر عشق اش به ملکه، مجازات می شود، بازی خیره کننده ای در این فیلم ارائه کرده است."

"یک رابطه عاشقانه سلطنتی" (A Royal Affair ) ساخته نیکلای آرسل، نماینده کشور دانمارک در اسکار، به رغم فیلمنامه دراماتیک و محکم آن و توانایی کارگردان در اقتباس سینمایی از یک اثر ادبی متکی بر رویدادهای تاریخی و بازسازی دقیق آن دوران تاریخی، در مقایسه با فیلم های دیگر این بخش، شایستگی کمتری برای دریافت اسکار دارد.

این درام تاریخی و اروتیک سینمای دانمارک، داستانی کهنه درباره عشق، خیانت و تاوان آن در دربار سلطنت است که به سبک درام های تاریخی (کاستوم دراما) بریتانیایی ساخته شده و اگرچه پایانی تراژیک دارد اما به همان اندازه پر زرق و برق و باشکوه است. موضوع فیلم، رابطه بین کریستین هفتم، پادشاه دانمارک و کارولاین ماتیلده، شاهزاده انگلیسی از یک سو و رابطه عاشقانه پنهانی کارولاین با یوهان فردریش استروئنسه، پزشک دربار از سوی دیگر است.

فیلمنامه این فیلم ابتدا بر اساس رمان "ملاقات با پزشک سلطنتی" نوشته پر اولوف انکوئیست نوشته شده بود که مبنای تاریخی دارد اما از آنجا که حقوق این رمان قبلا به یک کمپانی دیگر فروخته شده بود، سناریو تغییر کرد و بر مبنای رمان اروتیک بودیل استینسن لث به نام "شاهزاده خانم خون" ساخته شد که داستان را از دید ملکه جوان دانمارک روایت می کند. این ماجرای دراماتیک، پیش تر نیز در سال ۱۹۳۵ دستمایه ویکتور سویل، فیلمساز انگلیسی شد که فیلم "دیکتاتور" را بر اساس آن ساخت.

مداس میکلسن بازیگر برجسته سینمای دانمارک که سال قبل به خاطر بازی درخشانش در فیلم "شکار" برنده نخل طلای بهترین بازیگر مرد در جشنواره فیلم کن شد، در نقش پزشک دربار که به خاطر عشق اش به ملکه، مجازات می شود، بازی خیره کننده ای در این فیلم ارائه کرده است.

جادوگر جنگ

عکس بی حجاب نیکی کریمی در اروپا!

$
0
0

نیکی کریمی تماشاگر دیدار تنیس اندی ماری و فدرر بود که حتما هم از

تنیس اطلاعات کامل دارند ایشون! 

مهران مدیری از نگاه سیامک انصاری.سحر زکرییا.امیر ژوله.خشایار الوند.علیرضاعصارو..

$
0
0

سیامک انصاری که سالها بازیگر ثابت مجموعه های مهران مدیری است به همراه «خشایار الوند» و «امیر ژوله» نویسندگان ثابت آخرین کارهای مدیری در لوکیشن «ویلای من» به سؤالات ما پاسخ دادند تا شاید زاویه تازهای از این بازیگر کارگردان محبوب ایرانی از لا به لای حرفهایشان بیرون بزند.

این گفت و گو تا آنجا که امکان داشت بی رودربایستی و صادقانه پیش رفت و مصاحبه شوندگان آنجایی که نمیشد ترجیح دادند در این زمینه حرفی به زبان نیاورند.

اما در همین حد هم مغتنم و خواندنی است، شاید ما به حوالی جعبه سیاه مدیری نزدیک شده باشیم.

● سیامک انصاری: چگونه با مهران مدیری آشنا شدم

سیامک انصاری: مهران مدیری قرار بود بعد از مجموعه ۷۷ یک سرال شروع کند اما باز برگشت به شکل آیتمی.

من ۳ روز با آنها کار کردم و دیگر نرفتم. آن موقع از نمایش های آیتمی خوشم نمی آمد البته حالا پشیمانم.

یک مصاحبه هم داشتم با مهران در برنامه طنز ۸۰ که مهران مدیری در آن بحث طنز و مجموعه های سال گذشته را نقد میکرد.

● کار با مدیری باعث شد برای همیشه از ایران نروم

پاورچین اولین کاری بود که با مدیری انجام دادم، در حالی که قصد داشتم از ایران بروم.

باورتان نمی شود اما من پشت دیوار لوکیشن پاورچین، ساعت ها راه رفتم تا تصمیم بگیرم بمانم یا برای همیشه بروم و البته انتخابم ماندن بود.

یک چیز جالب هم بگویم؛ نقش سپهر در پاورچین را با بازیگران مختلفی تست زده بودند، از جمله مرحوم خسرو شکیبایی.

این پیمان قاسم خانی بود که مرا برای این نقش پیشنهاد داد و حتی او به من زنگ زد که بروم با مهران صحبت کنم.

پاورچین شروع یک نوع کار بود که قبل از آن خود مهران هم آن را تجربه نکرده بود.

● چرا سیامک انصاری همیشه در کارها همراه مهران مدیری است؟

الوند: شیوه انتخاب همکار مهران مدیری خاص خودش است.

او باید بتواند با آدم هایی که با آنها کار می کند در درجه اول دوست باشد؛ شاید سیامک بهترین بازیگر طنز نباشد.

در مدل مهران مدیری اول رفاقت مهم است و بعد کار می آید.

یک موقعیت هایی است که مدیری پیش خودش فکر می کند فلان بازیگر با وجود آنکه کارش درجه یک است اما نمی توان پشت صحنه اش را تحمل کرد.

برعکسش هم هست؛ کارهایی بود که ما دوست نداشتیم بنویسیم اما چون مهران گفته انجام دادیم.

ژوله: در مورد سیامک، شناختش از طنز و هوش اش مهم ترین ویژگی ای است که باعث شده، انتخاب اول مدیری باشد؛ مثلا مدیری بعد از پاورچین در همه کارهایی که کرده فرد مورد نظرش برای نقش اول، سیامک بوده، حتی در مورد «مردهزارچهره» مهران مدیری دوست داشت سیامک انصاری «مسعود شصت چی» باشد.

الوند: اگر مدیری را فقط به عنوان کارگردان در نظر بگیریم رابطه اش با سیامک مثل رابطه کیمیایی است با وثوقی یا شکیبایی با مهرجویی؛ هر دو به عنوان کارگردان و بازیگر انگ هم هستند.

الوند: وقتی ما شروع می کنیم طرح اولیه را با مهران مطرح می کنیم؛ مثلا این یک روزنامه نگار است که قرار است تبعید شود به ناکجاآبادی به اسم برره.

مهران می گوید اینکه سیامک است.

یا در مرد هزارچهره که نقش اول یک آدم متوهم شهرستانی بود مهران آنجا هم سیامک را انتخاب کرد ولی این دفعه ما جلویش ایستادیم.

یعنی اگر فی المثل سیامک به مسافرت رفته باشد، نقش سیامک را چه کسی بازی می کند؟

ژوله: خود مدیری

● بهترین کار مدیری از نگاه بازیگران و نویسندگانش چه بود؟


سیامک انصاری: خدا ما را دوست داشت و دور هم جمع شدیم، همه ما با پیمان قاسم خانی.

به نظر ما اوج کار ما در شب های «برره» بود؛ وقتی که همه چیز سر جای خود قرار داشت.

من نمی توانم به عنوان کسی که در ۹۹درصد سکانس های شب های برره حضور داشته از رضایتم بگویم.

از آن شکلی که بچه ها می نوشتند و مهران کارگردانی می کرد.

آدم دیگر چه می خواهد؟

رضایتی که من در شب های برره به دست آوردم برای خودم در حدی است که می توانم به آن دلخوش باشم؛ یعنی بعد از این کار می توانستم خودم را بکشم.

الوند: به نظرم اوج کار ما مرد هزارچهره بود؛ زمانی که شور و حال فوق العاده ای برای کار داشتیم، حال مهران هم خیلی خوب بود.

● مهم ترین ویژگی مهران مدیری چیست؟

خشایار الوند: مهم ترین ویژگی مهران مدیری هوش است.

او دقیقا به وقتش متوجه می شود که مخاطب با چه کاری ارتباط برقرار می کند و آن کار را انجام می دهد. به جز این، او کاریزمای عجیب و غریبی دارد که توضیح دادنی نیست.

به قول حرفه ای های سینما دوربین دوستش دارد.

من قبلا هم گفته ام که مهران اگر بنشیند و اخبار هم بگوید آن بخش خبـری پــربیننده تـرین خواهد بود.

این ویژگی ها را بعضی ها داشتند. از این گونه آدم های کاریزماتیک خیلی محدود داشتیم.

درمورد هوش مهران مدیری گفتم.

این هوش در مورد انتخاب همکار هم هست.

فقط کافی است او لحظه ای با یکی از بازیگرانش بنشیند تا به بهترین انتخاب برای نقش برسد.

اصلا هنرش همین است؛ بهترین بازی ها را از بازیگرها گرفته و بچه هایی که با او کار کرده اند بهترین کارهایشان را با مدیری انجام داده اند.

انگار که فتیله دست مهران است؛ مدیری است که می تواند جواد عزتی را تبدیل به سوپراستار کند.

این ویژگی که تشخیص بدهی این آدم چه چیز بامزه ای دارد و دقیقا از همان استفاده کنی مختص مدیری است؛ همان طور که در نوشتن شوخی ها و بحث تکنیکی هم خودش انتخاب می کند.

تنها مهران مدیری می تواند از این مخمصه رهایی یابد...

سیامک انصاری: مهران مدیری بودن، خیلی مشکل است؛ به خصوص در این فضا مهران مدیری فقط کارگردان قهوه تلخ بوده است اما هر اتفاقی افتاده یا خلف وعده ای شده، همه آن را از مدیری می خواهند یعنی بار همه مسئولیت ها بر دوش اوست.

اصلا انگار تمام تماشاگران جز مدیری کس دیگری را نمی شناسند یعنی حضورش آنقدر پررنگ است که اصلا کسی به بقیه توجه ندارد.

من خودم فراری هستم از بودن در کانون توجهات اما این سنگینی را روی مهران احساس می کنم.

ژوله: الان هر کسی که بالا باشد. می خواهند او را بکشند پایین؛ همه حسادت و قضاوت می کنند.

قضاوت ها سیاه و سفید است؛ یا با مایی یا برمایی. خیلی سخت است بتوانی جان سالم به در ببری.

● کار به پلیس کشید

چرا مهران مدیری فیلم سینمایی نساخت؟

انصاری: چه لزومی هست که بسازد؟

الوند: مهران مدیری کارگردان پلاتوست. سر قهوه تلخ در کوچه فرعی های دارآباد می خواستیم یک سکانس از مهران و سیامک بسازیم که کار به پلیس امنیت کشید.

ژوله: یا سکانس مترو. نمی دانید چه محشری شد. مردم آنقدر دور مهران را می گیرند و شلوغ می کنند که نمی شود نمای بیرونی گرفت.

● من فقط دوست دارم با او بازی کنم

سیامک انصاری: من بازیگر سینما نیستم و چند کاری هم که بازی کردم به دلیل لطف دوستان بوده و بس.

نکته این است وقتی من از کاری که دارم با این گروه انجام می دهم راضی ام چرا باید مدل کارم را تغییر دهم؟

چرا من باید بروم کاری دیگر کنم و اساسا چه احتیاجی هست به این مسئله؟

برای همه ما کار کردن با مهران خیلی خیلی راحت است. علت اینکه او جمع حفظ می کند، همین است.

بچه ها هم البته کار سختی در پیش دارند؛ مثلا شخصیت پردازی ها و کاری که باید دربیاید.

اما با مهران همه چیز ساده تر پیش می رود چون او خوب برخورد می کند.

ما طی کار پیشنهادهایی هم داریم و خیلی زود هم به نتیجه می رسیم؛ حقیقتا چیزی به اسم «کل کل» بین ما وجود ندارد.

ما سایه ای نداریم. همه ما جمع می شویم، یک کاری انجام می دهیم و یک نفر هم هست که کار را هدایت می کند.

خود من اگر بخواهم کاری را انجام دهم، می د هم ولی در حال حاضر از اینی که هستم خیلی راضی ام.

نفر دوم شدن یا نشدن اصلا در اعتقادات من وجود ندارد.

به نظر من تغییر این فضا احمقانه است. ما یک تیم هستیم که کارمان جواب می دهد؛ چرا باید عوضش کنیم؟

من بعد از این کارهایی که کرده ام، کجا می خواهم بروم، به کجا! با چه تیمی!

بیایم همه بچه ها را ببرم و بگویم همین، برویم سریال بسازیم؟ این چه کاری است؟ همین کار را داریم می کنیم.

● خنده های بی امان در ضبط

مهران مدیری با خنده های تو سر صحنه چه کار می کند سیامک؟

سیامک: خودش بیشتر از من می خندد. یک وقت است که می بینی ۲۲ نفر پشت دوربین دارند می خندند.

خندیدن من در خیلی مواقع اجتناب ناپذیر است.

در همین کار قهوه تلخ در ۴۸ ساعت اولی که جواد عزتی و هادی کاظمی آمدند جلوی دوربین، من نمی توانستم خودم را کنترل کنم.

بنابراین رفتم پیش مهران و گفتم نمی توانم بازی کنم و امکان ندارد جلوی اینها ادامه دهم.

هادی وقتی حرکت می کرد در استایل پیرمردی می گفت یکی از بستگان ما پیرمردی است که وقتی راه می رود از دهانش صدای توفان درمی آید (می خندد) اینطور که تعریف می کنم ممکن است بی نمک به نظر برسد اما وقتی می رویم و در موقعیت کار قرار می گیریم و جهانگیر تو را وادار می کند که با غلت زدن جایش را گرم کنی و در همین حین داستان هم بگویی، نمی توانم خودم را کنترل کنم.

● مدیری آیا هنوز تاثیر گذار است؟

این نظریه که می گویند مدیری در بین ۲۰ شخصیت مهم هنری ایران است را قبول دارید؟

الوند: ممکن است ضریب نفوذ مهران کم شده باشد اما هنوز هم وقتی می گوید کپی نکنید مردم کپی نمی کنند.

قبول دارید این نفوذ کمتر شده؟

ژوله: بدترین اتفاق تغییر رسانه ای قهوه تلخ از تلویزیون به شبکه نمایش خانگی بود که ریسک خیلی بزرگی بود.

همین توفیق قهوه تلخ را چه کس دیگری می توانست رقم بزند؟

برخورد مهران مدیری و سیامک انصاری در خیابان با مردم

آیا مهران مدیری آدم گوشه گیری است؟

سیامک: من از این زاویه به سؤال شما نگاه نمی کنم. به نظر من کنار آمدن و هندل کردن این همه احساسات واقعا راحت نیست.

الوند: یک مثال به ذهنم رسید؛ تصور کنید سیامک انصاری با عجله بخواهد وارد بانک شود، یک نفر جلویش را بگیرد و از او سؤال کند.

سیامک آدمی است که حتما می ایستد و به آن سؤال جواب می دهد.

بعد همین سیامک یک چهارراه جلوتر ممکن است سر رانندگی با یک نفر درگیر شود و بدترین توهین ها را کند اما مهران آدمی است که نه جلوی بانک می ایستد و نه درگیر می شود.

سیامک خودش است ولی مهران مجبور است خودش نباشد.

چرا مدیری با تیم ساعت خوش دیگر کار نمی کند؟!

ژوله: اینکه چرا بعضی از بازیگرهای دوره اول طنز مثل عطاران، شفیعی جم و جواد رضویان فعلا با مهران مدیری کار نمی کنند سؤال درستی نیست چون به هر حال بخش مهمی از این دوری به شرایط کاری برمی گردد.

همه این آدم ها برای خودشان ژنرالی شدند و دارند کار خودشان را انجام می دهند اما به فراخور هروقت که لازم بوده دوباره کنار هم هستند.

مثلا یک طرحی بوده که قرار بود رضا عطاران کارش را انجام دهد؛ عطاران عقیده داشت کار را خود مهران مدیری کارگردانی کند اما مهران هم دوست داشت جلوی دوربین عطاران بایستد.

● داستان فلج شدن صورت سیامک انصاری در قهوه تلخ

اگر بازیگران ممتازی که در این سال ها با مهران مدیری کار کردند در کارهای اخیر هم حضور داشتند آیا نقش شما کمرنگ نمی شد آیا اساسا این خوشایند شما نیست که انتخاب اول مهران مدیری هستید؟

سیامک انصاری: این حرفی که شما می زنید اصلا چیز خوبی نیست. تحمل این سختی و فشار طاقت فرساست.

سر قهوه تلخ من چند عارضه عجیب و غریب برایم به وجود آمد. نصف صورت من فلج شد.

قهوه تلخ یک ماه و نیم خوابید تا عضلات صورتم دوباره خودشان را بازسازی کنند و به حالت عادی برگردند.

● چطور این اتفاق افتاد؟

به من گفتند این به دلیل ضربات باتومی است که مهدی ناطقی به من زده.

باتوم ها اسفنجی بوده و در زمستان سفت شده بودند و همین باعث شد صورتم فلج شود. البته به خاطر سختی و فشار کار هم بود.

تفاوت سیامک انصاری با رضا شفیعی جم از لحاظ بازیگری

ژوله: اساسا در بازیگری کارهای طنز دو جور ایفای نقش وجود دارد؛ بعضی ها اکشن کارند، بعضی ها ری اکشن کار.

مثلا رضا شفیعی جم، جواد رضویان یا جواد عزتی قهوه تلخ اکشن کار هستند. اینطور بازی کردن را مردم دوست دارند و حسش را می گیرند.

بنابراین در سریال های مهران مدیری، سیامک انصاری آن بازیگر طنز محبوب نیست ولی به دلیل جنس بازی باعث می شود اکشن کار دیده شود.

سیامک: منظور ژوله این است که من پاس تودر می دهم.

عکس یادگاری که در تلفن همراهم است

سیامک: یک بار رفتم اداره گذرنامه، دم در یک سرباز گفت بیا با هم عکس یادگاری بیندازیم.

دوربین فوجی یک بار مصرف داشت؛ یک عکس گرفتیم و بعد من به او پیشنهاد دادم می خواهی عکس بیشتری بگیریم؟

قبول کرد و با تلفن همراه من یک عکس انداختیم.

بعد از آن خیلی مودب خداحافظی کردیم و رفتیم. من هنوز آن عکس را در گوشی ام دارم اما آن دوست سرباز در آن لحظه به من نگفت که برایش بفرستم یا ای میلی، چیزی به من نداد؛ بنابراین عکس یادگاری من با ایشان در تاریخ ثبت شد.

● چرا محمدرضا هدایتی در پروژه «ویلای من» نیست؟

شایعات زیادی درباره دلایل قطع همکاری بعضی بازیگرها با مهران مدیری شنیده می شود؛ مثلا بیژن بنفشه خواه در همین کار آخری.

● آیا مهران مدیری خیلی مقید به وقت و نظم و این چیزهاست؟


الوند: خدا را شکر در مورد وقت هیچ مشکلی با هم نداریم چون خودش آنقدر نامنظم است که بی نظمی بقیه در آن گم است؛ مثلا تصور کنید آفیش داریم ساعت ۱۰، بازیگر ساعت ۱۱می آید و مهران ساعت ۲. بنابراین این چیزها به چشم مهران نمی آید.

● آدم هایی که بنا به دلایلی از گروه بیرون می مانند چه؟ برخورد آنها چطور است؟

الوند: یک وقت هایی نقشی برای بعضی از رفقایمان نداریم. تعارفی این وسط نیست مثلا مهران یک بازیگر را در یک سریال مهجور تلویزیون دیده و می آید اسمش را از ما می پرسد تا به او نقش بدهد.

مثلا محمدرضا هدایتی در کار ویلای من نیست. از بحث مالی اش هم که بگذریم بحث موقعیت هم هست؟

ژوله: این آدم ها هیچ مشکلی با این مسئله ندارند. محمدرضا سر یک کار دیگر است. نوع دلخوری هم این است که کاش ما در این کار آخری بودیم.

چون او به همه احترام می گذارد و برای همه همچنان آقای مدیری است.

تو هیچ وقت صدای مهران مدیری را نمی شنوی که دعوا کند، داد بزند و صدایش را بالا ببرد؛ مثلا وقت کات دادن ها همیشه طوری رفتار می کند که بگوید اشتباه از خودش بوده نه بازیگر و نه کسی که صحنه را خراب می کند.

● مهران مدیری در کدام مراسم ها شرکت می کند؟

الوند: مهران جایی نمی رود که از او تجلیل نشود و جایزه نگیردیا تشخیص دهد که به واسطه آن حضور بتواند مثمرثمر باشد وکمکی به مجموعه ای که در آن حضور یافته بکند ... او نمی تواند به عنوان سیاهی لشکر در جایی حاضر شود.

او بررسی می کند و بعد به اینطور مراسم می رود که به نظر من کار خیلی درستی هم هست.

او این کار را برای شخصیت حقوقی مدیری انجام می دهد نه من و خودش.

این همه تعریف کردیم؛ از نکات دیگر هم بگوییم.

● هشدار مهران مدیری: سیامک غرق می شی

سیامک: ما با مهران سفر زیاد رفتیم. اما یک سفر شمال خیلی خاطره انگیز داریم که هروقت یادم می افتد کلی با هم می خندیم.

من عاشق شنا کردن هستم، شنا در دریا.

آن مسافرت ما توام شد با توفانی بودن دریا. من ساعت ۶ صبح از خواب بیدار شدم و زدم به آب.

موج های بلندی می آمد و مهران مدام داد می زد: «سیامک برگرد، غرق می شی ها، بیا از آب بیرون می خواهیم برویم شب های برره را شروع کنیم، تو نقش اولی بیا...» و من وسط حرف های مهران از خنده ریسه می رفتم.

● ناصر حجازی سراغ مهران مدیری رامی گرفت

مهمانی​ای که عکس آن روی جلد مجله زندگی ایده​آل رفت،یک مجلس کاملا خصوصی بود که در خیابان یوسف آباد تهران برگزار شد و تنی چند از فوتبالیست ها و هنرمندان در آن حضور داشتند.

خود من کارم در قهوه تلخ تمام شده بود و گرفتاری خاصی نداشتم اما مهران خیلی گیر بود.

من رفتم آنجا و نشستم پیش آقای حجازی، چند دقیقه که گذشت، گفت: آقای انصاری آقای مدیری نیامد؟

من بلافاصله از جایم بلند شدم و رفتم بیرون.

به مهران زنگ زدم او گفت: گرفتار بودم ولی دارم می آیم. من هم گفتم: آقای حجازی سراغت را می گیرد، سریع خودت را برسان.

به جز من آقای رحمتی آنجا بود و آقای حبیب کاشانی، آتیلا و چند نفر دیگر... شب خیلی خوبی بود یا بهتر بگویم شب عجیبی بود.

ما با جان و دل رفته بودیم چون مرحوم حجازی مورد علاقه همه ما بودند. کلی با هم خندیدیم و شوخی کردیم.

الان که فکر می کنم می بینم شب وداع ما بود که البته بی هیچ نشانه ای از اتفاقات تلخ آینده و با حضور همه ما انجام شد.

از آن شب خیلی عکس داریم انگار حال ما خیلی خوب بوده، اصلا یک چیز عجیبی است.

بعد از این هم دیگر مرحوم حجازی را ندیدیم. نشد برویم بیمارستان. به هر حال خدا رحمت شان کند.

● شب های برره مثل تورنمنت بود

برخلاف چیزی که شما فکر می کنید شب های برره وسط کار متوقف نشد. ما ۹۰ قسمت قرار داشتیم و فکر می کنیم ۹۴ قسمت ساختیم.

کارمان را هم به موقع تمام کردیم. شب های برره کار خیلی سنگینی بود.

قسمت های اولش را در بیابان و در اوج گرما گرفتیم و بعد در شمال غرب تهران در سرما.

این کار برای من مثل یک تورنمنت بود و درصد رضایتم از این کار خیلی بالاست.

مهران هم در شب های برره شکل تازه ای از کار را پیش برد که به نسبت پاورچین فضای بزرگ تری. بازیگران بسیار بیشتر.

من در «قهوه تلخ» نقش سنگین تری داشتم ولی کارم در شب های برره را بیشتر دوست دارم.شاید این کار را به این دلیل دوست دارم که سختی اش برای من بیشتر بوده و کار را در ذهن ماندگارتر کرده است.

● شخصیت آرام اما زیرک مهران مدیری از زبان سحر زکریا

یکی از بازیگران ثابت اکثر کاراکترهای مهران مدیری است. قطعا نظرات سحر زکریا که در بیشتر این سال ها در آثار مدیری حضور داشته درباره شخصیت او جالب توجه است.

سال هاست که بهترین کارهای کمدی ساخته شده به مهران مدیری تعلق دارد.

من فکر می کنم یکی از بهترین کارگردان هایی است که کمدی و طنز را خوب می شناسد.

آقای مدیری به راحتی گروه را راهنمایی می کند و معتقدم مهم ترین ویژگی مهران مدیری هوش و زیرکی اوست.

مدیری کسی است که طنز را درست می شناسد و کار هجو نمی سازد. اصولا کارهای طنز و کمدی که ساخته می شود بر اساس هجویات و بددهنی و دیالوگ های سخیف گفتن است.

اما آقای مدیری در کارهایش موقعیت طنز به وجود می آورد و کاراکترها چه کسانی که تیپ تیپ می گیرند و چه افرادی که کاراکتر طنز دارند به درستی در جای مناسب قرار می گیرند.

همه این مسائل باعث می شود کارگرهای متفاوتی نسبت به کارهای دیگر باشد.

کار کردن با مهران مدیری خوشایند است.

او شخصیت آرامی دارد به همین دلیل گروهی که با او کار می کنند گروه آرامی خواهند بود.

همه اعضای گروه چون سال هاست با ایشان کار می کنند از روز اول کاری شان می دانند که چطور باید کار کنند.

نکته ویژه کار با مهران مدیری این است که در زمان فیلمبرداری اضطراب و تشنج کارهای دیگر وجود ندارد.

واقعیت این است که از همکاری با آقای مدیری هیچ خاطره بدی در ذهنم باقی نمانده است جز اینکه در پروژه آخری که با ایشان همکاری داشتم تهیه کننده دستمزدها را پرداخت نکرد.

البته این مسئله ارتباطی به شخص آقای مدیری ندارد و تهیه کننده باید جوابگو باشد.

من در اکثرکارها با آقای مدیری همکاری داشتم. البته در مرد هزارچهره هم در یک مقطع کوتاه با ایشان بازی کردم به این دلیل که سریال اپیزودیک ساخته می شد و در هر اپیزود یکسری از بازیگر بازی می کردند.

در «قهوه تلخ» تعداد بازیگرها زیاد بود و نقش اصلی و فرعی مشخص نبود.

اما در سریال «پاورچین» که اولین کار طنزی بود که بازی می کردم آقای مدیری خیلی من را راهنمایی می کردند و اگر کمی و کاستی از طرف من وجود داشت من را هدایت می کردند.

در کل تجربه کار کردن با مهران مدیری برایم واقعا لذتبخش است.

● پدر و پسری که عاشق موسیقی هستند

او در کنار تمام اتفاقات موسیقایی که برای مهران مدیری افتاد حضور در گروه دارکوب فتح باب آشنایی ماندگار او با همایون نصیری شد این اتفاق را از زبان نصیری بخوانید

به نظر من یکسری افراد مثل آقای مدیری یک خاصیت درونی دارند که وارد هر شاخه ای از هنر شوند مطمئنا تبدیل به فرد مطرحی در آن حوزه خواهند شد. مهران مدیری هم به موسیقی کلاسیک جهانی علاقه دارد و هم موسیقی ایرانی.

اطلاعات خیلی خوبی هم راجع به موسیقی کلاسیک داشته و می دانم به ساز ضربی بیشتر از سازهای دیگر علاقه مند است.

● روراست است

دور هم جمع شدن اعضای گروه دارکوب اتفاق ویژه ای بود. به خصوص که مهران مدیری وسواس های خاص خودش را دارد و معمولا به هر کسی اطمینان نمی کند به هر حال ما به دلیل صداقت ذاتی که با هم داشتیم توانستیم همکاری خوبی را با هم شروع کنیم.

مهران مدیری هم کسی است که همه چیزش روراست است و به اعضای گروه احترام می گذارد.فکر می کنم صداقت و همراهی مهران باعث شد با کنار هم قرار یک عده از موزیسین ها و خواننده های کاربلدی که همه آنها به کار خود مسلط اند دارکوب بتواند جایگاه خوبی پیدا کند.

● مهران مدیری جنس صدای خوبی دارد

آقای مدیری صدای خیلی گرمی دارد، چون جنس صدای خوبی دارد و خیلی خوب می خواند به خصوص که قبلا آواز ایرانی هم کار کرده، به راحتی می تواند روی توانایی های خوانندگی اش سرمایه گذاری کنند.

● هنر در خانواده مدیری ها


پسر آقای مدیری چند سالی است که موسیقی را به طور جدی دنبال می کند. حتی در رشته تحصیلی موسیقی ادامه تحصیل داده است. تا آنجایی که می دانم دوست دارد حرفه اصلی کاری اش موسیقی باشد. شاید هنر در خانواده مدیری ها موروثی باشد.

● کنسرت مان منحل شد

تنها اتفاق ناخوشایندی که در مدت همکاری مان با هم افتاد این بود که چند روز قبل از برگزاری کنسرت مان در اریکه ایرانیان به دلایلی که هیچ وقت علت آن را متوجه نشدیم برگزاری اجرایمان منحل شد.

واقعا همه اعضای گروه از این اتفاق رنجیدند.غیر از این اتفاق تمام مدتی که گروه دارکوب با هم کار کردند خاطرات خوبی باقی ماند. همین الان هم دوستی خوبی با آقای مدیری داریم. او مثل یک برادر خوب به من لطف داشته و همیشه از بابت اطمینانی که به من کرده به او مدیونم.

● آلبوم بعدی مابا همان اعضای سابق


آلبوم بعدی دارکوب مراحل نهایی اش را در ارشاد طی می کند. در اسفندماه هم کنسرت برگزار می کنیم و به محض اینکه مجوز آلبوم صادر شود اخبار کنسرت و آلبوم را منتشر می کنیم.

● علیرضا عصار: ما عاشق صدای فرهادیم

غیر از دوستی های خانوادگی علیرضا عصار و مهران مدیری در یک کار مشترک در کنار هم حضور داشتند اینکه مهران مدیری چه علایقی دارد را از قول علیرضا عصار بخوانید.

به نظر من یکی از خواص آقای مدیری هوش اوست و فکر می کنم اگر این هوش را برای خوانندگی به کار ببرد قطعا موفق خواهد شد.

من تن صدای مهران را دوست دارم و از شنیدن آوازهای او لذت می برم.

یک نکته جالب این است که من و مهران مدیری هر دو به شدت به صدای فرهاد علاقه داریم.

مهران مدیری قول می​دهد این بار تماشاگـــــران مجموعه​اش ناراضی نباشند

سریال ویلای من هم طبق روال ساخته های قبل مهران مدیری با حضور تعداد زیادی از شخصیت ها پیش می رود تعداد قابل توجهی از آنها را همگی می شناسیم.

در آثار قبلی این کارگردان حضور داشته اند اما گروهی از آنها هم چهره های جدیدی هستند که برای اولین بار مقابل دوربین قرار می گیرند روال سریال هم بر اساس یک داستان خانوادگی طراحی شده است که در جریان سریال با اتفاق هایی که برای هر خانواده می افتد با شخصیت هر کدام از آنها از نزدیک آشنا می شوید.

شاید تا به حال این همه بازیگر درجه یک کنار هم جمع نشده باشند:

سیامک انصاری، برزو ارجمند، آتنه فقیه نصیری، کمند امیرسلیمانی، عارف لرستانی، الیکا عبدالرزاقی، رضا فیض نوروزی و....

مهران مدیری: خیالتان راحت، این بار من همه کاره ام!

شاید نقطه قوت مهران مدیری همین جاست، جایی که بی واسطه با دوستداران و مخاطبانش حرف می زند و آنها هم غالبا این نقش مدیری را بیشتر از همه باور کردند.

تولید یک مجموعه جدید در شبکه خانگی مدیری را بر آن داشته تا یک بار دیگر و البته مفصل تر با تماشاگران حرف بزند.

او البته این بار نمی گوید کار را کپی نکنید بلکه این بار بحث درباره اتفاقات گذشته و قول هایی برای آینده است، قول هایی که قرار است محکم و مردانه باشد.

بعضی از مطبوعات و سایت ها این سؤال را می کنند که شما که داری پروژه جدید شروع می کنی، اصلا چه تضمینی هست که باز این ناقص نماند؟ باز این به تعهداتش عمل کند؟

اینکه همه چیز این کار با من است، مسئولیت تمام و کمال این کار با من است، تهیه کنندگی، کارگردانی، اجرای پروژه، ساخت و... و هر آنچه که به این پروژه مربوط است، مسئولیتش با من است.

جوایزش، کیفیتش، به اتمام رساندنش، پخش منظم هفتگی اش و هرچه که به این پروژه مربوطه است اینکه این کار را شروع کردم. شاید ۲ دلیل داشته باشد.

من یک پروژه ای را شروع کردم به نام ویلای من در ۴۴ قسمت.

اصلا مهم ترین دلیل شروع یک پروژه جدید، همین بود. ترمیم کردن و پاک کردن هرآنچه که در کار قبلی اتفاق افتاد.

این تنها کاری است که من می توانم بکنم. چه کار می توانم بکنم دیگر؟

کاری که من الان می توانم بکنم این است که با به دست آوردن تجربیاتی از کار قبل که حالا می دانم چه کار باید بکنم و چکار نباید بکنم، پروژه ای را شروع کنم خیلی تر و تمیز، به اتمام برسانم و به تعهداتش عمل کنم.

کار جدید یک کار ۴۴ قسمتی است که هر هفته دو قسمت بیرون می آید.

باز این کار را به این دلیل کمتر و سبک تر گرفتیم که بتوانیم بهتر مدیریتش کنیم، یعنی ۲۲ هفته این کار پخش خواهد شد، ۲۲ تا دو قسمتی، یک تیم بسیار خوب از بازیگران درجه یک این کار، بازیگران طنز دور هم جمع شدند برای این کار، این کار روی DVD۹ تکثیر خواهد شد، DVD۹ کیفیتش بسیار بالاتر است، حجمش بسیار بالاتر است و امکانات بسیار وسیع تری به ما می دهد.

این کار علاوه بر شکل عادی خودش که مثل همیشه بیرون می آید، در یک شکل دیگر ش دوبله ترکی خواهد شد برای هموطنان ترک زبان ما، در یک شکل دیگر دوبله کردی خواهد شد برای هموطنان کرد زبان ما، یک شکل دیگرش زیرنویس عربی خواهد داشت و یک شکل دیگرش زیرنویس انگلیسی.

و جوایز بسیار متعدد که پخش این جوایز، قرعه کشی این جوایز و اهدای این جوایز با موسسه گلرنگ رسانه خواهد بود، شرکت گلرنگ در این زمینه بسیار خوش نام است.

سال های سال است که گلرنگ دارد قرعه کشی می کند و هزاران هزار جایزه را اهدا کرده و در این زمینه مورد اعتماد مردم است.

-------------

تصویری از کودکی هانیه توسلی و خواهرش + عکس

$
0
0

2سال پیش به خاطر بازی در شب‌های روشن (فرزاد موتمن) در جشن خانه سینما تحسین شد. شام آخر اولین فیلم به نمایش درآمده از هانیه توسلی و محمدرضا گلزار بود، زوجی که پس از آن مسیری متفاوت را پیمودند...

در این عکس تصویری از دوران کودکی هانیه توسلی به همراه خواهرش طناز توسلی را می‌بینید.

هانیه توسلی فارغ‌التحصیل ادبیات فیلم‌نامه‌نویسی از دانشگاه آزاد تهران است. او تندیسا بهترین بازیگر نقش اول زن را برای بازی در «شب‌های روشن» از «هفتمین جشن خانه سینما» (۲۲ شهریور ۱۳۸۲) دریافت کرد.

مصاحبه ای مفصل با پرویز پرستویی / دلایل دوری از سینما از زبان پرستویی

$
0
0

پرویز پرستویی می‌گوید که من حق ندارم کار نکنم ولی کار کردن را نیز با هر شرایطی قبول نمی‌کنم.

یک سالی هست که آدم‌ها پرویز پرستویی را به جای آنکه روی پرده سینما ببینند در مسیر کوهنوردی کلک چال و توچال می‌بینند. او این روز‌ها ترجیح می‌دهد به جای بازیگری از سینه کوه بالا برود تا از آن بالا به تهران نگاه کند. او «حاج کاظم‌» وار پای آرمان‌هایش ایستاده است. هنرش را وسیله امرار معاش نمی‌کند و به هر فرصتی پاسخ مثبت نمی‌دهد. انگار که بخواهد این بار به جای «عباس»، سینما را نجات دهد. ولی همه ما می‌دانیم که او قهرمان تنهایی است. همانطور که «حاج کاظم» بود. به فکر بالا بردن آمار بازیگریش نیست و ترجیح می‌دهد اعتبارش را برای آدم‌های بی‌نام و نشانی خرج کند که نیازمند یاری‌اند.

گفت و گو با پرویز پرستویی اتفاق خوبی بود. لااقل این امید را زنده کرد که هنوز چراغی روشن است:

آقای پرستویی از ساخته شدن و پخش سریال «آشپزباشی» پنج سال گذشته است و شما طی این پنج سال فقط در سه فیلم بازی داشتید. این کم‌کاری ناشی از چیست؟

حتما یادتان هست آخرین فیلمی که من کار کردم فیلم «بیست» بود. پس از آن 16 ماه درگیر سریال «آشپزباشی» بودم و بعد در سه فیلم بازی کردم؛ «1359»، «خرس» و «من و زیبا».


سه فیلم در پنج سال کم نیست؟

همیشه همین طور بوده؛ یعنی من هیچ سالی دو فیلم کار نکرده‌ام. همیشه هم در ‌‌نهایت از بین پیشنهاد‌ها، یکی را انتخاب کرده‌ام که به نسبت فیلمنامه‌های دیگر وضعیت بهتری داشته است. چون به‌هرحال بضاعت نوشتاری و سناریونویسی سینمای ما در یک حد مشخصی است و نباید از آن بیشتر از بضاعتش انتظار داشت.


اما پیشنهاد که زیاد داشتید؟

من بازیگرم، خوشبختانه بازیگری هم هستم که پیشنهادهای زیادی به من می‌شود، اما من هر پیشنهادی را قبول نمی‌کنم. نه قصد فخرفروشی دارم و نه می‌خواهم خودم را به رخ بکشم، اما این واقعیتی است که وجود دارد.


چرا پیشنهاد‌ها را قبول نمی‌کنید؟

چون دغدغه‌هایی دارم که سال‌های سال است با من بوده و هست؛ یعنی از زمانی که تئا‌تر را به صورت آماتوری آغاز کردم. آن موقع به ما یاد دادند که باید موثر باشیم. پیش ازهر شعار بیرونی که که می‌خواهیم برای مخاطب بدهیم، اول باید ببینیم چه اتفاقی در خودمان می‌افتد، و آیا این اتفاق با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند یا نه؟ الان هم من به این دغدغه‌ها پایبندم و بر همین اساس است که می‌گویم کم کار نبوده‌ام.


پس شاید در این پنج سال انتخاب‌های خوبی نداشته‌اید و این فیلم‌ها دیده نشده‌اند که این شائبه به وجود می‌آید؟

متاسفانه در حال حاضر و در سینمای ما، همه یاد گرفته‌اند که به هم بپرند. اختیار هم از دست ما خارج شده است. از آن طرف و خارج از دایره سینما هم، شاهدیم که همه دارند راجع به حوزه سینما نظر می‌دهند. ما خودمان همدیگر را قیمه قیمه می‌کنیم و دیگران هم در این وضعیت در مورد همه چیز این سینما نظر می‌دهند. راستش را بخواهید، من از زمان سریال «آشپزباشی» به بعد بود که دیدم این مسئله چقدر دامنگیر سینمای ما شده است.


از سریال آشپزباشی راضی بودید؟

یک مشکلاتی با خود سریال داشتم. در واقع به حضورم در آن سریال نمره قبولی نمی‌دهم. بعد از سریال «زیر تیغ» تصورم از «آشپزباشی» چیز دیگری بود که به هرحال گذشت.

بعد از این سریال دوباره به سینما برگشتید.

در واقع تصمیم گرفتم در این سه فیلمی که گفتم، بازی کنم. ببینید من همیشه در مورد کار خودم در سینما و تئا‌تر مثالی دارم که می‌زنم. می‌گویم نعوذبالله، من روی صحنه تئا‌تر خدا هستم. چون هیچ واسطه‌ای بین من و تماشاگر وجود ندارد. می‌توانم به تنهایی یک اجرا را به اوج برسانم یا آن را به زمین بزنم. بازیگری هستم که نفس به نفس تماشاچی بازی می‌کنم. اما در سینما معتقدم که من بنده خدا هستم. چون خدای من کسی است که پشت دوربین قرار گرفته است.

اینجا من خودم را به کارگردان می‌سپارم، اما این خودسپردگی هوشمندانه است، و حد و مرز دارد. وقتی فیلمی را شروع می‌کنیم، اول ماجرا همه خیلی مهربان، شیرین و همدل هستند، همراهی نشان می‌دهند، ولی وقتی کار شروع می‌شود، دیگر کارگردان می‌شود قادر مطلق و من فقط یک بازیگرم. به صراحت بگویم هیچ فیلمنامه‌ای نبوده که من آن را با فکر انتخاب نکرده باشم، چه آن موقع که تماشاچی مرا نمی‌شناخته و چه الان. هیج وقت به خاطر پول و دستمزد نقشی را نپذیرفته‌ام. فقط به این نگاه می‌کنم که ببینم فیلم چه می‌خواهد به تماشاگر بگوید. اگر جواب این سئوال را گرفتم تازه می‌افتم به دنبال اینکه حق خودم را از کار بگیرم. برایم مهم است که پیام فیلم دلنشین باشد و بعد ببینم که چی گیر من می‌آید. آیا خودم را تکرار نمی‌کنم؟ آیا از طریق آن می‌توانم خودم را پیدا کنم؟ ته کار آیا یک جمله به من اضافه می‌شود؟ دقت می‌کنم ببینم در خود پرستویی به عنوان بازیگر اتفاقی می‌افتد؟

من از فیلم «بیست» به بعد، سه فیلم کار کرده‌ام. فیلم «1359» را که آقای سالور پیشنهاد کرد نشستیم و با هم درباره‌اش حرف زدیم. و خدا شاهد است فقط به خاطر آن جمله‌ای که به من گفت: «مادرم سر سجاده برای این فیلم دعا می‌کند.» قبول کردم در فیلم باشم. خب من که فیلمنامه نویس نیستم، اما آن فیلمنامه را 9 بار بازنویسی کردیم. به هرحال بعد از این همه سال کار من برای خودم یک پارامترهایی دارم. تجربیات ما هم درنحوه مواجهه با اثر دخیل است. شروع کردیم به گپ زدن با کارگردان چون خلاقیت‌های خوبی در فیلمنامه نهفته بود، ولی آن سناریویی که ساخته شد، حاصل 9 بار بازنویسی است که اتفاقا در خیلی جا‌ها من برای تغییر پافشاری کردم. اما قرارمان با آقای سالور این نبود که نتیجه کار این چنین بشود. این فیلم خیلی سوژه بکری داشت که به اعتقاد من و خیلی از آدم‌های شناخته شده اهل سینما، اصلا یک سوژه بین المللی بود. ولی واقعیتش سوژه حرام شد. آن اتفاقی که باید می‌افتاد، نیفتاد. من به عنوان بازیگر تمام تلاشم را کردم تا به فیلم ادای دین کنم، ولی آن چیزی که ما دلمان می‌خواست، نشد.

نقدهایی که شد اذیتتان نکرد؟

در این فضا، ما سعی می‌کنیم نقدپذیر باشیم. الان هم می‌بینید که آنقدر نقدپذیر هستیم که همه دارند راجع به سینمای ایران نظر می‌دهند و این سینما را نقد می‌کنند.


و این نقد‌ها مشکلات بسیاری را به وجود آورده است.

بله، متاسفانه آن مرجعی که باید در حوزه سینما تصمیم گیرنده باشد، از بین رفته است. الان شنیدم که در جشنواره فیلم فجر، یک هیاتی از حوزه علمیه می‌خواهند بیایند و فیلم‌ها را بررسی کنند. من سوالم این است که مگر قرار است ما در سینما چه کاری بکنیم؟ اصلا مگر چه کار کرده‌ایم تا به حال؟ ما که نه می‌خواهیم فیلم ضد دین و نظام بسازیم و نه فیلم سیاسی. مگر در همه این سال‌ها کار نکرده‌ایم؟ مگر سینما نداشته‌ایم؟ پس چرا باید مسئولان اصلی تصمیم گیرنده نباشند؟ چرا باید سپاه، نیروی انتظامی و انصار حزب الله درباره سینما تصمیم بگیرند؟ جایگاه همه این نهاد‌ها و همه این عزیزان البته محترم است. اما مگر من بازیگر می‌توانم درباره سیاست‌های سپاه، نیروی انتظامی، انصار حزب الله یا مجلس حرف بزنم و تصمیم گیری کنم؟ پس چرا همه دارند راجع به سینما تصمیم می‌گیرند؟ 34 سال از انقلاب ما گذشته، آیا همیشه و در همه این سال‌ها چنین ارگان‌هایی درمورد سینما تصمیم گرفته‌اند؟

از زاویه دیگری هم که به ماجرا نگاه کنیم باز باید بپرسیم که چرا وزیر ارشاد، مدیر کل نظارت و ارزشیابی، رییس سازمان سینمایی، شورای پروانه ساخت و... پای تصمیماتی که می‌گیرند نمی‌ایستند؟ با این وضعیت، اصلا چرا پروانه ساخت به فیلمنامه‌ها می‌دهیم، وقتی نمی‌توانیم پای آن بایستیم؟

در همین ماجرای تجمعی که در مقابل وزارت ارشاد صورت گرفت، آقای سجادپور ایستاده بود پشت شیشه و تجمع انصار حزب الله را نگاه می‌کرد؟ آقا مگر شما با این عزیزان هم کیش و هم سجاده نیستید؟ پس چرا ساکتید؟ اگر فکر می‌کنید تصمیمتان برحق بوده و به آن اعتقاد دارید، پای حق و اعتقادتان بایستید. شما آقای سجادپور یک آدم فرهنگی هستید، پس جرات داشته باشید، بروید پایین، به آن برادر انصار بگوئید، برادر عزیز، دو دو تا می‌شود چهارتا، سینما هم این است، تصویر و ایجاز. این هنر چنین شرایطی را دارد و باید هم داشته باشد. اما شما به جای این کار‌ها می‌روی پشت شیشه می‌ایستی و حتی شهامت و جرات این را نداری که بیایی پایین و با این آدم‌ها نماز بخوانی. خب با این وضعیت چه ثباتی در سینما هست که من بروم فیلم بازی کنم؟


پس فقط ماجرا به نبود فیلمنامه خوب ختم نمی‌شود، این شرایط هم در بازی نکردن شما دخیل است؟

ببینید، از آغاز سال 91 تا همین حالا 30 فیلم به من پیشنهاد شده. بعضی‌ها بد نبودند ولی از‌‌ همان اول می‌دانستم که مجوز نمی‌گیرند و به ثمر نمی‌رسند یعنی در این شرایط چه کسی هست که بخواهد پای این فیلم‌ها بایستد؟

تازه اگر این فیلم‌ها مجوز ساخت هم بگیرند، کسی نیست که از آن‌ها برای اکران دفاع کند. نه، من دیگر رکب نمی‌خورم. با موافقت اصولی هم نمی‌روم، فیلم بازی کنم. خیلی‌ها به من می‌گویند تو بازیگری به این کار‌ها چه کار داری؟ به تو چه؟ تو بازی‌ات را بکن پولت را بگیر. ولی در مورد خودم که دیگر می‌توانم نظر بدهم و تصمیم بگیرم. با این شرایط من کار نمی‌کنم. شما نمی‌دانید ما در چه شرایط سختی فیلم «خرس» و «من و زیبا» را بازی کردیم. بازیگری که فقط جلوی دوربین رفتن نیست. ما اگر دنبال پول بودیم خب می‌رفتیم سراغ یک کسبی. استعداد و توانش را هم داشتیم و داریم. ولی من دلم به این خوش است که اگر می‌روم چله زمستان در فیلم «من و زیبا» بازی می‌کنم، این فیلم دیده می‌شود و خستگی از تنم بیرون خواهد آمد.

حالا سوال من این است که چرا یک سال باید طول بکشد تا این فیلم اکران شود؟ این فیلم مگر چه اشکالی داشت؟ هر کس از هر طرفی یک چیزی می‌گوید. یکی می‌گوید در این فیلم، مسیحتش می‌چربد، یکی می‌گوید فلان مشکل را دارد. شورای صنفی هم که یک تکه کلام پیدا کرده «به احترام اربعین فیلم را اکران می‌کنیم.» آقا شما دیگر دم از اربعین نزنید. بین وزارت ارشاد و حوزه هنری همیشه تعامل خوبی بود. بعد این شورای صنفی آمده وسط و همه چیز را به هم ریخت. من اصلا این شورای صنفی نمایش را نمی‌فهمم. حوزه هنری می‌گوید من صد تا سینما دارم و خودم تصمیم می‌گیرم که چه فیلمی در آن به نمایش دربیاید از آن طرف شورای صنفی می‌گوید شما حق چنین کاری را ندارید. مدام به هم توهین می‌کنند. بعد این وسط یک چیزهایی قربانی می‌شود که حقشان قربانی شدن نیست.

چی شد که بازی در فیلم «من و زیبا» را پذیرفتید؟

فیلم «من و زیبا» یک سال طول کشید تا بتواند اکران شود. بعد دیدم که آقای حسن‌پور در مجله «صنعت سینما» مصاحبه کرده که ما این فیلم را با دست خالی ساختیم. آقای کارگردان شما که پولت را گرفتی، ولی پرستویی هنوز پول نگرفته. من که سرمایه گذار نیستم. تازه این وسط یک عده هم به ما گفتند رانت خوار هستی.

*ولی در پوستر فیلم اسم شما به عنوان سرمایه گذار آمده است.

بله دیده‌ام. در کنار اسم آقای نوروزبیگی. او دولتی است من هم دولتی‌ام؟ من نمی‌خواستم در این فیلم بازی کنم. وقتی به من آن را پیشنهاد دادند گفتم نه. این فیلم تماشاچی ندارد. دیگر بعد از این همه سال نبض بیننده در دستمان است. نه اینکه موضوع بد باشد. این از بد روزگار است که ذائقه تماشاچی را عوض کرده‌ایم. ما بودیم که ذائقه‌اش را تغییر دادیم تا دیگر با این جور فیلم‌ها ارتباط برقرار نکند. بهرحال موضوع متنفی شد. بعد از دو ماه آقای نوروزبیگی گفت یکی از دوستان قابل احترام ما عاشق امام حسین (ع) است و می‌خواهد کل فیلم را سرمایه گذاری کند.

ما هم آمدیم وسط. گفتم بسیار خب. به احترام این آقا که عاشق امام حسین (ع) است ما هم در این فیلم شرکت می‌کنیم. چون بهرحال من که تهیه کننده نیستم. من خلوت بازیگری را با دنیا عوض نمی‌کنم. بعد شنیدیم آن آدم انصراف داده است. اصلا من نفهمیدم آن آدم چه جور عاشقی بود که رفت و پشت سرش را هم نگاه نکرد.


* به همین خاطر قبول کردید خودتان در این فیلم سرمایه گذار شوید؟

او رفت که من مجبور شدم سرمایه گذار شوم. وگرنه نه پدرم سرمایه گذار بوده نه مادرم. هر چه کارت هم داشتیم سوزاندیم. مطلقا از یک جای دولتی هم کمک نگرفتیم. اگر نهاد دولتی به ما کمک کرده بیاید اعلام کند. به من چه که هفت صبح بروم تنکابن شهردار را ببینم که لودر بگیرم؟


*مثل فیلم «1359» در بازنویسی فیلمنامه هم دخالت داشتید؟

می‌خواستیم برویم با کارگردان به یک تعاملی برسیم و بگوییم این اصلاحات انجام شود. ولی متاسفانه خیلی‌ها در سینمای ما هستند که از قبل، فیلم را در ذهن خودشان ساخته‌اند و تمام کرده‌اند و شما هر کاری بکنی نظرشان عوض نمی‌شود. گفتیم جمع شویم دور هم و تیمی را ببندیم که بتواند این موضوع را برجسته کند ولی ما حتی مجال روخوانی هم نداشتیم. با شهاب حسینی و دریا آشوری تصمیم گرفتیم که دورخوانی داشته باشیم. بهرحال من با حاتمی کیا و تبریزی هم که کار می‌کردم حداقل یک ماه دورخوانی داشتیم ولی ما به هر حیله‌ای به هر لطایف الحیلی سعی کردیم کارگردان را راضی کنیم یک دور روخوانی بگذارد نشد که نشد.


*پس چرا این فیلمنامه را قبول کردید؟

یکی از علت‌های اصلی که باعث شد من فیلمنامه «من و زیبا» را قبول کنم این بود که یک چیزی در سناریوی این فیلم وجود داشت که مرا به خودش جذب کرد. خیلی‌ها بعدا به من گفتند مگر بیکار بودی و پیشنهاد نداشتی که رفتی این فیلم را بازی کردی؟ نه، پیشنهاد داشتم، اما برخلاف نظر دوستان این فیلم به نظر من اصلا عاشورایی نبود. من آن را اصلا عاشورایی نمی‌بینم. موضوع «من و زیبا» موضوع روز است. درگیری روحی و روانی که در تمام وجود آدم‌ها هست دستمایه اصلی این فیلم شده. من احساس کردم سئوال فیلم سئوال من هم هست: چرا ما همدیگر را نمی‌بخشیم؟ چرا مدام با هم دشمنی می‌کنیم؟ چرا گذشت نمی‌کنیم؟ برایم این فیلم دقیقا مصداق همین وضعیت سینما بود. همین بحرانی که در آن خانه سینما و وزارت ارشاد و حوزه هنری و... همه به همدیگر پیچیده‌اند. دیدم موضوعش چقدر مصداق دارد.

آنجا یک آدمی یک خلافی کرده و می‌خواهد که بخشیده شود. ما می‌گوییم بسم الله الرحمن الرحیم. یعنی به نام خداوند بخشنده مهربان. خدا می‌بخشد بعد بنده خدا نمی‌بخشد. همین جوری است که ما دو سال است خون همدیگر را در شیشه کرده‌ایم. خانه سینما شده خانه فساد و حکم اعدام زن‌ها را می‌دهند و... آخر آقای سلحشور تو کی هستی که چنین حکمی می‌دهی؟ یعنی قوه قضاییه عقلش نمی‌رسد که به این چیز‌ها رسیدگی کند؟ مگر زورگیر‌ها را همین چند وقت پیش اعدام نکرد؟ اگر بفهمد در سینما آدم فاسد هست مگر تعارف دارد؟

یعنی به نظر شما گره اصلی این فیلم می‌توانست بازگو کننده همه این مسائل باشد؟

بهرحال موضوع برایم جذاب بود. من اندازه‌ام اینقدر‌ها نیست. آدمی آه و دمی. نمی‌دانم فردا زنده‌ام یا نه. این همه با آدم‌های مهم کار کردم ولی ته ته‌اش یک چیزی در وجودم هست که تمامش را هنوز نتوانسته‌اند بیرون بکشند. این ادعا نیست. اشتباه نکنید. من با این موضوع درگیرم. سالهاست که درگیرم و دلم می‌خواهد یک نفر پیدا شود که بتواند از این پتانسیل به تمامی استفاده کند. آن گروهی که برای فیلم «من و زیبا» انتخاب شد خیلی گروه خوبی بود و پتانسیل بالایی داشت. الان هم بهرحال باز خوشحالم چون مضمون و محتوا حرف خودش را می‌رساند. قضاوت را اما می‌گذارم برای اهل‌اش. منتظرم ببینم بازخورد‌ها چیست. شما از نقدهایی که شده باخبر هستید؟


به صورت پراکنده در اینترنت خواندم که بیشتر روی بازی شما تاکید شده بود که فیلم را به نوعی نجات داده است و مثلا گفته بودند شهاب حسینی هم در حد و اندازه همیشگی‌اش ظاهر نشده.

خب این اصلا برای من خوشایند نیست. کاش جزو کسانی بودم که می‌گفتند خودم مهم هستم. من اما خودم را جزئی از یک کل می‌بینم. ظرفیت‌های شهاب را همه ما می‌شناسیم و برای همه ما اثبات شده است. ولی در جریان این فیلم کسانی واقعا قربانی شدند. مثلا دریا آشوری ظرفیتش خیلی بالا‌تر از این حرف‌ها است ولی بهش مجال داده نشد. این‌ها بچه‌هایی هستند که تئا‌تر کار می‌کنند، فیلم می‌بینند، به مسائل روز آشنایی دارند، چرا باید این قضاوت درباره فیلم شود؟ شنیدن اینکه فیلم تنها به واسطه بازی من قابل تحمل است برای من افتخار نیست. ظرفیت بازی من خیلی بالا‌تر از این چیزی است که در فیلم می‌بینیم. اما فیلم قربانی شد. قربانی خودخواهی‌های آدمهای تصمیم گیرنده.

یک سال است که در جشنواره نمایش داده شده و تازه یادم هست که در‌‌‌ همان جشنواره هم اجازه نمایش نمی‌دادند. حالا هم بعد از یک سال توپ را انداختن توی زمین ما تازه شورای صنفی اعلام کرده ما به خاطر احترام به اربعین تحریم را می‌شکنیم. انگار 1+5 را شکسته‌اند! شما اگر امام حسین (ع) می‌شناختید و با تمام وجودتان و دلتان او را دوست داشتید فیلم را از 40 روز پیش اکران می‌کردید نه اینکه ده روز مانده به جشنواره آن هم در حالی که دارند سینماها را آب و جارو می‌کنند تا جشنواره را شروع کنند فیلم اکران شود. فیلم قربانی شد و رفت.  چه کسی می‌خواهد دست توی جیبش بکند و750 میلیون هزینه را بدهد؟ ولی این دوستان هنری ما در شورای صنفی بد رفتار کردند. برای من برخورنده است. شما با حوزه دعوا داری چرا سر ما منت می‌گذاری؟ الان از تهیه کننده می‌شنوم که اصلا اجازه اکران‌ها را نمی‌دهند. آخر چرا؟


برای شما آن موضوع نبخشیدن شخصیت «موسی» توسط مردم ده نکته اصلی بود؟

بله، بهرحال فکر کردم نقطه حساس این فیلم تاثیر گرفته از اتفاقات جاری است و چقدر نقل به مضمون است. این نبخشیدن چقدر جدی است. چه در بخش سینما چه در جاهای دیگر. یک انتخابات 88 اتفاق افتاد، هنوز پس لرزه‌هایش هست. آقا همدیگر را ببخشید. تمام شد. این دولت تا عید و دو ماه بعد از عید هست و دیگر تمام. مگر نمی‌گوییم خدا، پس چرا تخطی؟ چرا از مسیر اصلی او خارج شدن؟ خود کسی که خالق بشر وحشم و انسان و زمین هست را فراموش کرده‌ایم و از غیر او یاری می‌خواهیم.

به عقیده برخی این انتخابات 88 در حوزه سینما تبدیل به محملی شد برای تسویه حساب‌های شخصی. یعنی آن گروهی که در سالهای گذشته به هر دلیلی در اقلیت بودند بعد از رسیدن به قدرت به اسم انتخابات 88 انتقام آن سال‌ها را از بقیه گرفتند.

اصلا این‌ها دعواهای قدیمی است. شما درست می‌گویید. این دوستان قرار بود کار دیگری بکنند. آقای شمقدری قرار بود کارگردان شود، سجادپور فیلمنامه نویس. میرعلایی هم تهیه کننده. چی شد که این‌ها پست گرفتند؟ حالا آقای میرعلایی می‌آید و می‌گوید بازیگر‌ها 500-600 میلیون در سال درآمد دارند. نه آقا! از این خبر‌ها نیست. اصلا آقای میرعلایی چرا نگذاشتی تقوایی کار کند؟ چهار ماه تمام رفتیم و آمدیم که بگذارند تقوایی فیلم «رومی و زنگی» را بسازد. نگذاشتند که نگذاشتند. من به آقای میرعلایی گفتم. گفتم فردای روزگار خدای نکرده اگر تقوایی بمیرد و من ببینم شما در صف اول ایستاده‌اید‌‌‌ همان جا بلند خواهم گفت باعث قتل تقوایی شما هستید. شما تقوایی را کشتید.


*حالا با این شرایط می‌خواهید چه کار کنید؟ قصد کار کردن دارید یا ترجیح می‌دهید فعلا به کوهنوردی ادامه دهید؟

من عاشق کار کردنم. حق ندارم کار نکنم. یک زمانی هست می‌گوییم‌ ای بابا من فقط هنرپیشه‌ام، بگذار دو زار گیرم بیاید ولی خاک بر سرمن پرستویی که اگر بخواهم از این راه خرجی زن و بچه‌ام را دربیاورم. من اگر قرار است دیده شوم که خب به اندازه کافی دیده شده‌ام. دوستان لطف داشتند، جایزه گرفتم. یک جاهایی هم نقد شده‌ام که هیچ اشکالی ندارد. من با نقد بزرگ شدم. کار کردم که نقد شوم. مدام خودم را زیر ذره بین گذاشته‌ام تا اشکالاتم را رفع کنم. مگر می‌شود بیایم بگویم روی دست من مادر نزاییده. من بهترین بازیگر دنیا هستم؟ نمی‌شود این طور گفت، چون کار بعدی مشخص می‌کند که من چه کاره‌ام. شاید در کار بعدی با سر زمین بخورم. بازیگری ته ندارد.

همین شهاب این همه در فیلم‌هایش دیده شده. یعنی ظرفیت شهاب همین قدر است؟ نه، نگذاشتند که بدرخشد. نتوانستیم. من دلم نمی‌خواهد کم کار باشم. از سال 91 تا به الان حتی در یک فیلم هم بازی نکرده‌ام ولی بی‌اغراق هفته‌ای یک پیشنهاد داشته‌ام. ولی آخر چه اصراری است؟ که آمارم بالا برود؟ خیلی مضحک و خنده دار است که فقط داریم آمار می‌دهیم. مدام می‌نشینند و می‌گویند دوستان در گذشته اینقدر فیلم ساختند ما اینقدر ساخته‌ایم. آقا! کیفیت کار را به من نشان بدهید. چه دستاوردی داشته‌اید؟ نمی‌گویم دستاوردی نبوده ولی اندازه ما اینقدر است؟ من عاشق کار کردنم. تنها کسی هستم که در شرایط سخت عاشقانه کار کردم. مثلا «موج مرده» که بخش اعظمی از آن اصلا در آب ساخته شد.


یا روبان قرمز!

بله، در آن فیلم خدا شاهد است دوستان می‌آمدند می‌گفتند می‌خواهیم به حاتمی کیا اعتراض کنیم که آف بدهد ولی شما را که می‌بینیم منصرف می‌شویم. در من دنیایی از انرژی است. از این بیکاری متنفرم ولی وقتی بیکارم دچار انزوا نمی‌شوم. افسرده نمی‌شوم. یک دفعه می‌روم سراغ کوهنوردی. من دوست دارم کار بکنم. می‌آیند به من می‌گویند: استاد! ماشاءالله هم که دیگر به همه می‌گوییم استاد. متنفرم از این لغت. چون استاد یک تعریفی دارد. من خودم می‌فهمم که استاد نیستم. استاد کسانی هستند که از این عرصه حذف شدند. آن‌ها نیستند که ما شدیم استاد.

خلاصه می‌پرسند استاد! این روز‌ها چه کار می‌کنید؟ می‌گویم: هیچی! جواب می‌دهند پس مشغول استراحید! چه استراحتی؟ من آن موقع که روی صحنه جان می‌کنم دارم استراحت می‌کنم. حالا خرج زندگی و خرده فرمایش‌ها و بدهکاری‌ها هم هست. ولی به خاطر این چیز‌ها تن به هر کاری نمی‌دهم. بالاخره این به به و چه چه‌ها، این اقبال مردم نسبت به آدم باید یک جایی خرج شود. و من سعی می‌کنم آن را در جای درست خرج کنم.


مثلا برای زلزله آذربایجان؟

در سال 91 تمام تلاش من مسئله زلزله آذربایجان بود. یا همین آقای ناصر افشاری. آنقدر بدنش ترکش داشت که حد نداشت. خدا را شکر بالاخره همین یکشنبه هفته پیش عازم شد که برود برای درمان. این کار‌ها خوش رقصی نیست. وظیفه است. در همین ماجرای انتخابات 88 ما مشغول کار کردن در سریال «آشپزباشی» بودیم. می‌آمدند یک نگاه عاقل اندر سفیه به ما می‌انداختند که با این شرایط شما چطور کار می‌کنید؟ خجالت نمی‌کشید؟ در حالی که من معتقدم هنرمند باید توی بحران‌ها مثل یک طبیب عمل کند. باید فضا را تلطیف کند. آرامش برقرار کند.

برای من که کاری ندارد بروم کنار خیابان بایستم شعار بدهم. فردا هم می‌روم روی بورس و این رسانه‌های خارجی آدم را در بوق و کرنا می‌کنند و سرچراغی هم که فیس بوک‌ها همه روشن است. اما در این شرایط وظیفه من این است که آرامش بدهم. وقتی می‌بینم دو نفر به جان هم افتاده‌اند اول باید بروم از هم جدایشان کنم. بعد که سوا کردم بگویم عزیز من شما مقصری. چرا این آدم را زدی؟ تازه نقدم را شروع کنم. از ترس نیست که من سکوت می‌کنم شرح وظایف من خیلی طولانی‌تر از این حرف هاست. کبریت بی‌خطر نیستم ولی کارم را چیز دیگری می‌دانم.


حالا آقای پرستویی واقعا فیلم «چ» را به خاطر اینکه با یک پیام کوتاه از شما دعوت به همکاری شد قبول نکردید؟

ببینید آقای حاتمی کیا با من اصلا تماس نگرفت. نه، نه، به خدا من آدم متکبری نیستم که بگویم حتما باید خودش زنگ می‌زد. اگرچه برایم عجیب بود چرا حاتمی کیایی که سر «آژانس شیشه‌ای» شخصا با من تماس گرفت حالا واسطه می‌فرستد. ولی به خدای احد و واحد نه. دلیلش این نبود. تعریف زندگی من یک تخم مرغ گندیده است که می‌شود زد به دیوار. من دو زار سیاست ندارم. کاملا آدم احساسی، منطقی و حتی خجالتی‌ام. ولی درست است که در زندگی روزمره ماخوذ به حیا هستم، درست است که بار‌ها با خودم گفته‌ام اصلا ولش کن، بگذار طرف مقابل فکر کند من احمقم. بگذار فکر کند که برنده شده ولی یک جاهایی هست که غرور دارم. تماس نگرفت، مهم نیست. حاتمی کیا حین فیلمبرداری فیلم «خرس» یک شب آمد و پیش ما بود. یک خلوت عجیبی با هم داشتیم. ‌‌‌ همان جا بهش گفتم تجربه نشان داده که انگار جنس من و تو با هم جور است.

با هم خوب جفت و جور می‌شویم. من‌‌‌ همان جا اوکی کار را دادم. یک موقع در مجله‌ای بحث انداخته بودند درباره رابطه بازیگر و کارگردان. حاتمی کیا صحبت کرده بود و گفته بود جالب است. فیلمنامه‌ها را من نوشتم ولی وقتی پرستویی آن را بازی می‌کند از خودم می‌پرسم این‌ها را من نوشتم واقعا؟ من این را به عنوان یادگاری همیشه درذهنم دارم. ولی بهرحال به او خرده نمی‌گیرم. با پیامک از من دعوت کردند من هم با پیامک جواب دادم که من با این تهیه کننده کار نمی‌کنم. با این آقای مهدی ... کار نمی‌کنم. این آدم با زندگی من بازی کرده است.

من وقتی غرورم جریحه دار می‌شود دیگر با کسی شوخی ندارم. مولا گفته حق گرفتنی است. شما داری زندگی‌ات را می‌کنی می‌آیند حقت را تضییع می‌کنند. باید سکوت کرد؟ من حقم را می‌گیرم حتی اگر آن حق دیگر به دردم نخورد. آن آقا با زندگی من بازی کرد و هم حاتمی کیا و هم تبریزی در جریان این واقعه بودند. ولی هر دو رفتند و با او کار کردند. تبریزی «پاداش» را با او ساخت. فیلم «پاداش» قرار بود بعد از «لیلی با من است» ساخته شود. اصلا برای من نوشته شده بود. ولی آقای تبریزی رفت با او کار کرد. بعد هم که این آقای تهیه کننده رفت زندان و مدت‌ها در آنجا ماند و دوباره آمد بیرون. البته خرده نمی‌گیرم. قرار نیست من تصمیم بگیرم دیگران با چه کسانی کار کنند. ولی شاهد بود که او با من چه کار کرد.


چه کار کرد؟

بگذارید اصل ماجرا را برایتان بگویم. ایشان یک خانه‌ای به من فروختند که‌‌‌ همان لوکیشن «آژانس شیشه‌ای» بود. دو سوم پول را گرفتند و مبایع نامه نوشتند. اما سر موعد تحویل زیر همه چیز زدند. وقتی رفتم از بانک پولم را پس بگیرم دیدم دو میلیون بیشتر توی حسابش نیست. خودشان را در سینما ورشکسته اعلام کردند ولی رفتند کارخانه بنشن زدند. بچه‌های من آمده بودند حتی اتاق خواب‌‌هایشان را هم انتخاب کرده بودند. تو حق نداری با روح آدم‌ها بازی کنی. با غرورشان بازی کنی. من گفتم کار نمی‌کنم. در مورد فیلم «چ» حتی کار به قصه خواندن هم نکشید.

اصلا نمی‌دانم این فیلم چه مقطعی از زندگی چمران است. بهرحال من گفتم مساله‌ام با حاتمی کیا نیست. این آدم را عوض کنید من در خدمتتان هستم. ولی ترجیح دادند که با او کار کنند نه با من. بعد هم که دیدیم وسط کار آن آقا دوباره رفت زندان. پس من یک چیزی می‌دانم که می‌گویم. توبه گرگ مرگ است. با آدمی که به من خیانت کرده. به خانواده من اهانت کرده است چطور دوباره بروم کار کنم؟ خانواده من تحقیر شوند که من می‌خواهم کار کنم؟ می‌خواهم صد سال سیاه کار نکنم. من حقم را می‌گیرم ولی می‌ریزم دور.


و همچنان به فیلمنامه‌ای که نظرتان را جلب کند برنخوردید؟

بهرحال امسال هم کارهای زیادی به من پیشنهاد شد ولی می‌دانید! هرچه سن آدم بالا‌تر می‌رود تجربه‌اش هم بیشتر می‌شود. بالاخره توقع مردم از من چیز دیگری است. الان همه مراقبند ببیند کی با کی کار می‌کند و این وسط تنها چیزی که قربانی می‌شود هنر است. من بازیگری هستم که خیلی چیز‌ها را من به نقش می‌آورم. می‌شود این فیلمنامه را چاپ کرد سه چهار نفر هم بیشتر آن را نخوانند ولی وقتی تصویر می‌شود دیگر لم دارد. من بازیگر باید تجربه کنم، باید ببینم چقدر زندگی کرده‌ام. خودم هم دوست دارم کار خوب و لذت بخش انجام دهم که هم خودم راضی باشم هم مخاطب.

من نه اعتصاب کرده‌ام نه خداحافظی. اصلا نمی‌دانم این شایعه را که پرستویی در روستای زادگاهش مشغول کشاورزی است و پیشنهاد 600 میلیونی را رد کرده چطور درآمد. البته رفتم و آدمی را که این شایعه را ساخته بود پیدا کردم ولی حقیر‌تر از این حرف هاست که بخواهم درباره‌اش صحبت کنم. ولی عجب خلاقیتی. به خدا اگر فیلمنامه نویسان ما این قدر خلاق بودند ما غصه نداشتیم. فکرش را بکنید. رفته‌ام کشاروزی می‌کنم و تازه پیشنهاد 600 میلیونی را هم رد می‌کنم! خودش یک فیلم است! اتفاقا همین کوهنورد‌ها به من گفتند می‌خواهید استشهاد محلی جمع کنیم که ما هر روز تو را اینجا می‌بینیم؟ به کسی هم که کار نداری باز به تو کار دارند!


حالا با این شرایطی که بر جامعه حاکم است و مسلما سینما هم از آن تاثیر می‌گیرد چه چشم اندازی برای سینما متصور هستید؟

من آدم امیدواری هستم. خیلی از شرایط موجود تعجب نمی‌کنم. باید در اشل بزرگتری به این وضعیت نگاه کنیم. 34 سال از عمر جدید این مملکت می‌گذرد. در این 34 سال انقلاب، جنگ، تبعات جنگ همه و همه اتفاق افتاده است. بعد رسیده‌ایم به بحران‌های سیاسی. بهرحال این تحریم‌ها تاثیرش را در جامعه می‌گذارد و سینما هم جزئی از جامعه است. همه گیر است. کل مملکت درگیر این مسئله است. آرزو می‌کنم هر چه زود‌تر تکلیف روشن شود. مردم دارند سخت زندگی می‌کنند. حلقه دارند تنگ‌تر می‌شود. این حرف‌ها را برای خودمان می‌گویم نه برای شبکه‌های خارجی، شرایطمان سخت است. ولی باید یکرنگ شویم. مثل فوتبال که هم آبی داریم هم قرمز هم زرد، ولی یک تیم ملی هم داریم که نمودار ورزش ملی ما است. با وجود همه این درگیرهای ما شناسنامه ایرانی داریم و پای این شناسنامه هم می‌ایستیم. می‌دانیم عرصه تنگ است ولی با غرورمان ایستاده‌ایم.

من امیدوارم فضا تلطیف شود. من فکر می‌کردم در این بحران‌هایی که پیش آمد و اتفاقاتی که افتاد بخش فرهنگی ما هوشمندانه‌تر عمل می‌کند ولی این طور نشد. فکر می‌کنم این پروسه‌ای است که باید طی می‌شود. از انقلاب به بعد کدام دوره ما صد در صد عالی بوده؟ بهرحال آدم‌ها آمدند و رفتند ولی این بار چون موضوع کلی‌تر بود خیلی برجسته‌تر شد. طی این سال‌ها من نتیجه گرفته‌ام هر وقت آدم دولتی مسئول سینما شده کار ما راحت‌تر بوده. تکلیفمان روشن‌تر بوده است. چون یا آره است یا نه. می‌دانی این فیلمنامه ساخته می‌شود یا نه. ولی آدمهایی که دستی بر آتش دارند فکر کردند اگر موفق نبودند حقشان را اهالی سینما تضییع کرده‌اند. یک جور گروکشی است انگار. حالا ممکن است بگویند پرستویی تو کی هستی که اینجوری قضاوت می‌کنی؟ من 57 سال دارم، 46 سال هم هست که دارم کار می‌کنم. دارم در این مملکت زندگی می‌کنم. تا کی افتاده حالی؟ بهرحال چشمم را که نمی‌توانم ببندم. نمی‌توانم که نفهمم. یا کتمان کنم؟ صادقانه بگویم همدیگر را دوست نداریم.

در صورتی که می‌شود یک مقداری با مناعت طبع رفتار کرد. تمام این دعوا‌ها که هنوز هم هست، بسیار راحت با کدخدا منشی حل می‌شود. اصلا موضوعی که اتفاق افتاد چیزی نبود که بخواهد به اینجا‌ها بکشد. در این حد بود که من از تو خوشم نمی‌آید. چرا فلان جا با من فلان کار را کردی؟ همین! هنرمند که نمی‌تواند کینه داشته باشد. دل ما مثل پوست پیاز است. ولی عجیب افتاده‌ایم به جان هم. بهرحال این مدل را هم باید می‌دیدیم. روزگاری است که باید سپری می‌کردیم. امیدوارم از این غرور‌ها و خودبینی‌ها فاصله بگیریم. بنده نمی‌خواهم خودم را بزرگ کنم ولی یک سال است کار نکردم. من نمونه‌ام. مردم از ما توقع کار خوب دارند. از ما سینما می‌خواهند. الان سینما اجباری شده. با هزار ترفند تماشاگر را به سالن سینما می‌کشانند. آقا! تماشاچی می‌رفت توی صف می‌ایستاد، با عشق و اعتقاد دست خانواده‌اش را می‌گرفت و می‌آمد انتخاب می‌کرد که چه فیلمی ببیند. نه ماهواره نه فیلم‌های روز جهان نمی‌توانست تماشاگر را از سینما بگیرد. تماشاچی ما تماشاگر محترمی است. کار خوب بدهیم می‌رود می‌بیند. ولی ما همه انرژیمان را گذاشته‌ایم برای اینکه همدیگر را تخطئه کنیم.

پیش بینی ایندی وایر: برندگان اسکار 2013 چه کسانی خواهند بود؟

$
0
0

ایندی وایر ، سایت معتبر سینمایی که تقریبا پیش بینی های درستی از مراسم گولدن گلوب داشت ، پیش بینی خود از اسکار را اعلام کرد .

بهترین فیلم
بخت اول : آرگو
بخت دوم : لینکلن

بهترین بازیگر نقش اول مرد
بخت اول : دنیل دی لوئیس
بهت دوم : برادلی کوپر

بهترین بازیگر نقش اول زن
بخت اول : امانوئل ریوا
بخت دوم : جنیفر لارنس

بهترین بازیگر نقش مکمل مرد
بخت اول : تامی لی جونز
بخت دوم : هر کسی می تواند!

بهترین بازیگر نقش مکمل زن
بخت اول : آن هاتاوی
بخت دوم : سالی فیلد

بهترین کارگردان
بخت اول : استیون اسپیلبرگ
بخت دوم : آنگ لی

بهترین فیلمنامه ارجینال
بخت اول : تارانتینو برای جانگو
بخت دوم : عشق یا 30 دقیقه بامداد

بهترین فیلمنامه اقتباسی
بخت اول : لینکلن
بخت دوم : دفترچه ای با خطوط نقره ای

بهترین فیلم خارجی زبان
بخت اول : عشق
بخت دوم : بقیه!

بهترین فیلم مستند
بخت اول : جستجوی مرد شکری
بخت دوم : بقیه!

بهترین انیمیشن
بخت اول : فرانکن وینی
بخت دوم : رالف کار خراب کن!

بهترین تصویر برداری
بخت اول : زندگی پی
بخت دوم : اسکای فال

بهترین تدوین
بخت اول : آرگو
بخت دوم : بقیه

بهترین طراحی صحنه
بخت اول : لینکلن
بخت دوم : آنا کارنینا

بهترین طراحی لباس
بخت اول : آنا کارنینا
بخت دوم : بینوایان

بهترین آهنگ
بخت اول : اسکای فال
بخت دوم : بینوایان

بهترین موزیک
بخت اول : زندگی پی
بخت دوم : لینکلن

بهترین میکس صدا
بخت اول : بینوایان
بخت دوم : اسکای فال

بهترین ادیت صدا
بخت اول : اسکای فال
بخت دوم : 30 دقیقه بامداد یا زندگی پی

بهترین جلوه بصری
بخت اول : زندگی پی
بخت دوم : هابیت

بهترین گریم
بخت اول : هابیت
بخت دوم : بینوایان

نکته جالبی که در این پیش بینی است ، برنده شدن آرگو در بخش بهترین فیلم است و طبق ادامه پیش بینی در این صورا آرگو تنها دو جایزه بهترین فیلم و تدوین را می گیرد که این امری کم سابقه است که برنده اسکار تنها صاحب دو جایزه شده باشد . برای نمونه هنرمند 5اسکار ، سخنرانی پادشاه 4 اسکار ، هرت لاکر 6 اسکار ، میلیونر زاغه نشین 8 اسکار ، جایی برای پیرمرد ها نیست 4 اسکار بردند!

مطرح ترین چهره های سینما و تلویزیون ایران که خنده را به میان ما آوردند

$
0
0

این گزارش درباره تمام چهره هایی است که در این سال ها، آمدند و رفتند و البته ماندند و ما با آنها خندیدیم یا هنوز هم می خندیم.

● مهران مدیری

از اوایل دهه ۷۰ تا همین روزها، در حال شاد کردن مردم است. مدیری آن روزها، جوان بود و کت و شلوار می پوشید و روبروی دوربین، ادای منوچهر نوذری در برنامه قدیمی «مسابقه هفته» را درمی آورد و این روزها، برای خودش سریال هایی در شبکه نمایش خانگی دارد و بیلبوردهای سریالش در سطح شهر پخش می شود. وی در این ۲۰ سال، به خوبی موفق شده رگ خنده مخاطب را در دست بگیرد و با سریال هایش، اولین و بهترین گزینه برای داشتن ساعت هایی شاد و مفرح باشد. استعداد مدیری در بازار سریال های طنز، اتفاقی است که ثابت شده و حالاحالاها هم کسی نمی تواند رکورد او و مخاطبش را بشکند.

● پیمان قاسم خانی

نویسنده جوانی که به همان اندازه ای که می تواند فیلمنامه های کمدی خوب بنویسد، توانایی دارد با فیلمنامه ای اجتماعی و تلخ، اشک مخاطب را دربیاورد. بدون شک قاسم خانی یکی از بهترین و خاص ترین نویسنده های این روزهای سینما و تلویزیون است که وقتی امضایش پای کاری می خورد، در خوب بودن آن شکی وجود نخواهد داشت. وی با «مارمولک»، «نان، عشق و موتورهزار»، «ورود آقایان ممنوع» و «سن پترزبورگ» در سینما به یاد مانده و «روزی روزگاری» یکی از قطب های اصلی سریال های قاسم?خانی بود. او این روزها هم حسابی مشغول است و نوروز امسال به تلویزیون می آید.


 

● رامبد جوان

هنوز خیلی ها او را «فرید جنگل برد» سریال «خانه سبز» صدا می کنند، اما آن جوان خوشحال موفق ترین سریال دهه ۷۰ کجا و این کارگردان پخته و کاربلد دهه ۸۰ کجا. او همین سال گذشته با فیلم «ورود آقایان ممنوع» در سینما، غوغای زیادی برپا کرد و همچنان فیلمش در فهرست فیلم های پرفروش این چند سال اخیر است. البته این روزها، فرم کاری اش را کمی عوض کرده و پایش به تئاتر هم باز شده، اما باورکنید همچنان دنبال فیلمنامه خوب طنز و ساخت فیلم کمدی خوب و پرمخاطب است.

● کلاه قرمزی و پسرخاله و باقی قضایا

دیگر کار از این حرف ها گذشته که این عروسک های شیطان دوست داشتنی را فقط عروسک بنامیم و فکر کنیم برنامه شان برای مخاطب خردسال است. آنها هرسال عید به خانه های ما می آیند و هر شب نیم ساعتی همه را شاد و خوشحال می کنند و می روند. برای همین اگر اسمی از آنها نبریم و یادی از تمام تکه کلام های بامزه و دوست داشتنی شان نکنیم، خیلی بی معرفتی است و ما هم که بی معرفت نیستیم. هستیم؟

● جواد رضویان

استعداد بزرگی که این روزها معلوم نیست چه به سرش آمده و کجاست. رضویان از آن بازیگران و کارگردانانی است که جمله «حیف شد»، درباره او زیاد استفاده می شود و هیچ کس نمی داند چرا آن بازیگر بااستعداد سریال های مدیری، ناگهان وارد دنیای شبکه نمایش خانگی و با ساختن فیلم های کمدی و طنز تجاری، از مسیر اصلی اش دور شد. وی همچنان هم برای مخاطب جذاب است و وقتی نام او پای سریالی در تلویزیون خورده می شود، مدیران رسانه ملی به افزایش تماشاگران حسابی امیدوارند.

● رضا عطاران

در یک مصاحبه اعتراف کرده بود اگر بازیگر نمی شد، احتمالا دزد می شد. در مصاحبه دیگری هم تعریف کرده بود همکلاسی های دوران دبیرستانش حسابی شر و شیطان بودند و شانس آورد که راه زندگی اش از آنها جدا شد. بعد از این مصاحبه ها، خیلی ها گفتند نه تنها عطاران شانس آورد بلکه مخاطب و مردم هم شانس آوردند. آنها که این نظریه را دارند، دلیل می آورند باهوشی که عطاران دارد و از زمان «ساعت خوش» تا الان قلب مردم را در دست گرفته، احتمالا دزد بزرگی می شد و یکی از نقطه امیدهای شادی و خوشحالی و فراغت خاطر از بین می رفت.

● شقایق دهقان

اگر تنها یک زن کمدین موفق در سینما و تلویزیون داشته باشیم، بدون شک او شقایق دهقان است. آنقدر نقش هایش را خوب بازی می کند و انرژی می گذارد که دیگر حرفی برای گفتن باقی نماند. به بازی های او در تمام این سال ها فکر کنید؛ هیچ کدام کسل و بی خود نیستند.

● علی صادقی

وقتی یک نفر خوشحال و بی خیال باشد و با همین ویژگی ها روبروی دوربین بایستد، نتیجه ای جز خوشحالی و بی خیالی برای مخاطبش ندارد. صادقی راحت و ساده با تماشاگرش ارتباط می گیرد و همین برگ برنده او در تمام این سال ها کار است.

● احمد پورمخبر

قبول کنیم یا نه، او یکی از مهم ترین چهره های طنز این روزهای سینماست. پیرمردی که کشف رضا عطاران بود و این روزها نویسنده فیلمنامه های طنزتجاری، آنقدر به او علاقه دارند که نقشی مخصوص برای او در فیلمنامه کنار می گذارند.

● مهران غفوریان


بازیگر و کارگردان خوش آتیه اوایل دهه ۸۰ که معلوم نشد چه اتفاقی او را از مسیر اصلی کارش منحرف کرد و تمام آن اتفاق های خوبی که با سریال «زیر آسمان شهر» ساخته بود، خراب کرد، اما غفوریان بعد از چند سال دوباره سرپا شد و حالا این روزها زیاد او را می بینیم و شاید بتوانیم امیدوار باشیم دوباره با سریالی مثل «زیر آسمان شهر» بازگردد.

● سروش صحت

بی ادعاترین بازیگر، نویسنده و کارگردان این حوزه. مردی که همیشه حاضر است و طوری کار می کند که هم حضورش مفید و سازنده است و هم آنقدر بی ادعاست که روی اعصاب نمی رود. کارهای او مخاطب خاص خودش را دارد و هیچ وقت هم لوس و بی مزه و روی اعصاب نمی شود.

● فلامک جنیدی

تلاشش برای حضور در عرصه طنز به عنوان یک بازیگر زن قابل تحسین است، اما این روزها آنقدری تکراری و یکنواخت شده که دیگر کم کم باید فکری به حال بازی و حضورش در سریال ها و فیلم های کمدی کند.

● امین حیایی

روزی روزگاری، امید تمام تهیه کنندگان سینما بود. با محمدرضا گلزار، تیم خوبی بودند و خیلی خوب می توانست تماشاگر را از خنده روده بر کند، اما این روزها، چندان توجه خاصی را جلب نمی کند.

● اکبر عبدی

ستاره کمدی تمام عیار دهه ۶۰ و اندکی هم دهه ۷۰، این روزها چندان پررنگ نیست و انتخاب هایش هم به دل نمی نشیند. عبدی یک روزهایی خیلی خوب می توانست دل مردم را به دست بیاورد و در دورانی که چندان طنز دغدغه هنرمندان نبود، برای خودش بروبیایی داشت.

● مرضیه برومند

وقتی کسی کارش را بلد باشد، هرچه بسازد در ذهن مخاطب می ماند و هیچ وقت کهنه نمی شود. برومند، روزی روزگاری در دنیای برنامه سازی برای کودکان فعال بود و از اواخر دهه ۶۰، سراغ سریال سازی برای مخاطب بزرگسال آمد، اما کودک شاد و خوشحال ته قلبش هم همراهش آمد تا سریالی مثل «آرایشگاه زیبا» با دردسرهای یک پیرپسر برای ازدواج، به یکی از مفرح ترین سریال های آن دوران تبدیل شود.

وی بعد از این سریال به روند تازه اش ادامه داد و سریال هایی مثل «خودرو تهران ۱۱»، «هتل مروارید» و «ورثه آقای نیکبخت» را ساخت.

این روزها یک پروژه بزرگ برای سریال سازی دارد که هنوز تکلیفش مسخص نشده و معلوم نیست چه زمانی دوباره به خانه ها برمی گردد.

● علیرضا خمسه

از قدیمی ها و کهنه کارهای سریال های طنز تلویزیون که این روزها حسابی کم کار شده، اما همچنان نمی توانیم نامش را از جماعت طناز دنیای تصویر حذف کنیم.

● حمید لولایی

خشایارخان سریال «زیر آسمان شهر» که حالا دیگر از آن نقش حسابی دور شده، اما هنوز خیلی ها او را خشایارخان صدایش می کنند و منتظرند با نقشی تازه و خندان، دوباره با او آشنا شوند.

● فرهاد آییش

کارگردان باسواد تئاتر، با مجموعه طنز «قطار ابدی» خیلی زود در دل مردم جایی برای خودش باز و با سریال «شمس العماره» یاد و خاطره پرویز فنی زاده و سریال «دایی جان ناپلئون» را خیلی خوب زنده کرد.


امین تارخ: برای نقش جوان بازیگر کمی داریم/دستهای آلوده زیاد شده است

$
0
0

امین تارخ که بسیاری از بازیگران جوان از زیر دست آموزشگاه او بیرون آمده اند معتقد است برای نقش جوان هنرپیشه بسیار کم شده  است

تصور کنید می‌خواهیم فیلم داستان زندگی یک پسر در آستانه کنکور را بسازیم. پسرکی که رفقای باب و ناباب هم دارد، فشار خانواده و استرس کنکور هم رویش هست و درام سر موقعیت او این برهه زمانی شکل می‌گیرد. به‌نظرتان چه کسی می‌تواند نقش این پسر جوان را بازی کند؟

واقعاً یا نیستند یا تعداد کمی هستند که بتوانند این نقش را دربیاورند. (با کمی مکث) کسی نیست که بازی کند و بازی قابل‌قبولی هم ارائه کند.
الان در ذهن‌تان بین اسم‌ها که مرور می‌کنید. هیچ گزینه‌ای به ذهن‌تان نمی‌آید؟


واقعیتش این است که جوان‌های ما پیر شده‌اند. زمانی بود که آقای الوند برای فیلم «دست‌های آلوده» دنبال یک جوان بود. اگر یادتان باشد، در آن فیلم امین حیایی و ابوالفضل پورعرب بازی کردند. ماجرای فیلم یک عروسی و درگیری این دو نفر بود. آقای الوند به من گفت:‌من به تو فکر کرده‌ام. جواب داده‌ام نه به من فکر نکن. سن من برای بازی کردن در نقش یک جوان خیلی بالاست. گفت: ابوالفضل را گذاشته‌ام که او هم سنش بالاست ولی چه‌کار کنیم. بالاخره باید کار کنیم بیا نه. الان دوباره همان روزها برای من یادآوری می‌شود. مثلاً حامد بهداد بازیگر خیلی خوب و توانمندی است، از عهده این نقش ذهنی شما هم حتماً برمی‌آید ولی واقعیت این است که او 39 سالش شده در این سن نمی‌شود نقش یک پسر پشت کنکوری 19-18 ساله را بازی کرد. حداقل برای تماشاگران قابل باور نمی‌شود.

راه کشف استعداد آن نسل بازیگری چه بود که هنوز هم تا اسم «جوان» می‌آید، جهره آنها را می‌بینیم. یا اینکه دیگر جوان نیستند...
من خاطرم هست روزی که به «سیما فیلم» تأسیس یک کارگاه آموزشی بازیگری را پیشنهاد دادم، علتش همین بود. سیما فیلم سال 73 اقدام به تأسیس یک ارشیو کرده بود و گفته بود هرکسی علاقه‌مند به بازیگری در سینما است، بیاید عکسش را در این آرشیو بگذارد. من به رئیس وقت مؤسسه گفتم قبلاً این تجربه به وسیله خود من و به پیشنهاد آقای سیدمحمد بهشتی (مدیرعامل وقت بنیاد سینمایی فارابی) انجام شده. واقعاً سال 63 این کار را کرده بودیم. همان موقع هم به آقای بهشتی گفتم که ما کنار یک آرشیو بازیگری، اگر یک نهاد آموزشی پویا و فعال نداشته باشیم، بعد از آن این آرشیو تبدیل به بایگانی خواهد شد. همین‌طور هم شد. هدفم این بود که آن نهاد پویای آموزشی پیوسته جوان‌ها جذب، تربیت و آرشیو کند و موجود باشند تا تهیه‌کننده‌ها به آن مراجعه کنند. آن آرشیو همیشه باید چهره‌‌های تازه پیدا کند وگرنه بعد از مدتی سن‌ها بالا می‌رود. حتی اگر آن آرشیو پنج سال یکبار هم به روز شود، آن مشکل به قوت خودش باقی خواهد ماند. آن زمان قبول کردند و گفتند این کار را انجام بده. خاطرم هست که در همان بدو امر حبیب رضایی و بیتا بادران که دو جوان بودند برای «آژانس شیشه‌ای» انتخاب شدند و سیمرغ بلورین و دیپلم افتخار گرفتند. این دو نفر جزو  اولین خروجی‌های یک مرکز آموزشی بودند که رفتند و جذب سینما شدند بعدها پورسرخ، علیدوستی، کرامتی و... به سینما پیوستند.
کارگردان‌ها و تهیه‌کننده‌ها روش کلاسیکشان همین است؟ یعنی از میان هنرجوهای آموزشگاه‌ها بازیگر انتخاب می‌کنند؟
آن موقع فضا جوری بود که پذیرفته بودند به آموزشگاه‌های بازیگری اعتماد کنند. کسی مثل آقای پوراحمد برای سریال «سرنخ» 18 تا از هنرجوهای اینجا را برد و بازی کردند؛ کسانی مثل مجید مشیری، شهرام قائدی و چند چهره دیگر در همین سریال کشف و وارد عرصه حرفه‌ای شدند.
پس چرا الان این اتفاق نمی‌افتد؟ چرا بازیگر جوان و چهره جدید به سینما و تلویزیون وارد نمی‌شود؟
الان وضعیت جوری است که اعتماد و ریسک نمی‌کند. منهای یک کارگردانی مثل آقای عسگرپور که با طیب‌خاطر آمده و این ریسک را پذیرفته و انجام داده و در حد و حدودی هم به قول خودش برنده بوده بقیه این کار انجام نمی‌دهند من اصلاً کاری به نتیجه ندارم و اصلاً قضاوت نمی‌کنم ولی ایشان هم در «جراحت»، هم در «شیدایی» نقش‌های اول سریال‌هایشان را از جوانان انتخاب کردند. کسی مثل عطا عمرانی (نقش اول مرد سریال «شیدایی») خوش درخشید ولی واقعاً نیامدند پیشنهادهای سینمایی بدهند. حالا یا اعتماد نکردند یا مشکل دیگری وجود داشت.
یک دوره‌ای بود که همه عشق بازیگری بودند. الان این موج کمتر شده یا هنوز با اشتیاق به کلاس‌های شما مراجعه می‌کنند؟
نه ما هر سال حدود 600 تا 700 نفر شرکت‌کننده داریم که از بین اینها گزینش می‌کنیم و برای همان کلاس تشکیل می‌دهیم. سال گذشته این تعداد به 900 نفر رسیده بود.
پس این موج در نسل جدید کم نشده.
اصلاً. من شاهد هستم که بعضی از همین جوان‌ها خودشان آستین‌هایشان را بالا زده‌اند و می‌خواهند حتی با نمایشنامه‌خوانی هم که شده، خودشان را معرفی کنند. همین چند روز پیش دو نفر از هنرجوهای یک نمایشنامه به نام «مجردها» را یک ماهی‌ خودشان دورخوانی کردند و رفتند سالنی 70-60 نفره در فرهنگسرا گرفتند و دو شب اجرایش کدند. این جوان‌ها دیگر چه‌کار کنند و چه جوری بگویند که ما هستیم. خودشان آستین بالا زده‌اند. آمده‌آند دوره دیده‌اند، جدی گرفته‌اند، فیلم می‌بینند، نمایشنامه هم می‌خوانند و اگر کسی هم سراغشان نمی‌آید خودشان از طریق راه سالم به سمت کار می‌روند. نه اینکه آویزان این دفتر و آن دفتر بشوند. اتفاقاً آنها نتیجه نخواهند گرفت. من بارها بچه‌ها می‌گویم که تو یک جوری بدرخش، آن درخشش دیده می‌شود. می‌آیند تو را می‌برند. نه اینکه بروی بگویی ببینید من چقدر درخشان هستم.
شما برای پسرها گفتید که بازیگرانی مثل حامد بهداد دیگر سن‌شان برای بازی کردن در نقش پسرهای 19-18 ساله گذشته است. در دخترها چطور؟
در دخترها هم واقعاً این مسئله هست. مثلاً‌ هدیه تهرانی بازیگر بسیار شایسته‌ای است ولی اگر خانم‌ها ناراحت نشوند، واقعاً الان از سن جوانی‌اش گذشته است. به هرحال ایشان در شرایطی نیست که بتواند نقش دختر 20 ساله را بازی کند. یک هنرپیشه‌ای به نام ترانه هست که به دلیل baby face بودن، هنوز که هنوز است نقش‌های دخترانه بازی می‌کند.
گیر کار همین جاست. همین آقای صدرعاملی که آمد پیش شما، ترانه را انتخاب کرد و آن اتفاق مثبت افتاد. وقتی می‌خواهد فیلم متأخرش «زندگی با چشمان بسته» را بسازد، بازیگر جدیدی را انتخاب نمی‌کند، بازهم ترانه علیدوستی را گریم می‌کند و در نقش یک دختر دبیرستانی جا می‌زند.
ببینید، آقای صدرعاملی به کنار. ولی کارگردان‌هایی هستند که به اعتقادات خودشان هم اهمیتی نمی‌دهند. یعنی مثلاً کارگردانی کسی را انتخاب کرده و آن بازیگر جوان هم خیلی موفق بوده و فیلمش هم فروخته اما در فیلم بعدی نمی‌آید یک ریسک مجدد کند و چهره دیگری را وارد کند آویزان همان چهره قبلی می‌شود.
یعنی هنوز باور نمی‌کنند که بازیگر صرف، سهم کمی در موفقیت یک فیلم دارد؟
بله در حالی که به او ثابت شده چهره یا بازیگر اصلاً در فروش فیلم تأثیر ندارد یا اگر تأثیر دارد در حد چنددرصد است. حضور یک بازیگر یکهو سرنوشت یک فیلم را در 95 درصد عوض نمی‌کند. ماجرای هالیوود خیلی با ما متفاوت است. تمام تبلیغات جهان پشت این بازیگر است که این اتفاق بیفتد و این فیلم بفروشد. وقتی کل چرخش مالی سینمای ما 38-37 میلیارد تومان است، اصلاً محلی از اعراب ندارد که کسی بخواهد با این نگاه مسائل را پیش ببرد.
اما سابقه تلویزیون در سریال‌های مثل «روزگار جوانی» «خط قرمز»، «پشت کنکوری‌ها» یا همین «جراحت» روشن است نشان می‌دهد که اگر بازیگر جدید بیاوریم، اعتماد کنیم و سازوکار درستی هم باشد، چهره می‌شوند و نتیجه هم می‌گیریم.
بله مگر شهاب حسینی چطور معرفی شد؟ از زمانی که «پلیس جوان» را با سیروس مقدم کار کرد، واقعاً به عنوان یک استعداد قابل دیده شده و الان هم ماشاالله بسیار عالی کار می‌کند. در جوان‌های فعلی اگر دو نفر ماندگار داشته باشیم، یکی از شهاب حسینی است و دومی‌اش هم حامد بهداد. من فکر می‌کنم که همین عامل فروش تبلیغات برای تلویزیون مهم است. طبیعی است که وقتی فلانی و فلانی برایش بازی می‌کنند گران‌تر است. قطعاً و حتماً نگاه مادی دارند، به اضافه اینکه تماشاگر بیشتری می‌توانی پای این تلویزیون بنشانی. از آن طرف هم که مسئله‌ای درباره جوان‌ها مطرح نمی‌شود.
خب اینکه شد دور باطل! از این طرف داستانی که جوان‌ها به آن مبتلا هستند تولید نمی‌شود. در نتیجه از بازیگران جوان هم استفاده نمی‌شود.
متأسفانه این هست یعنی بابت این قضیه فقط می‌شود نشست و حسرت خورد و گاهی اوقات در مصاحبه داد زد. باید فریاد خاموشی کشید که آقاجان وضعیت این است! ولله حیف است. جوان‌های ما گناه دارند. خیلی‌هایشان بااستعداد هستند قابلیت‌های لازم را برای سوپر استار شدن دارند باید قدری به آنها اعتماد کرد و فضای بیشتری در اختیار آنها قرار داد تا دیر نشده.
آیا این حرف زدن‌ها باعث اصلاح امور هم می‌شود؟ شاید لااقل تلویزیونی به این فکر بیفتند که به جوان‌ها از راه درست اعتماد کنند.
امیدوارم بشود. اگر اعتماد نکنند خودشان دچار آسیب می‌شوند. پنج سال دیگر چه می‌خواهند بکنند؟ می‌دانید که تلویزیون براساس امکانات موجود سناریو می‌نویسد. یکهو ممکن است چند سال دیگر بگویند آقا این فیلمنامه خیلی قشنگی است ولی کی را بگذاریم بازی کند. بنابراین آن فیلمنامه اصلاً شکل نمی‌گیرد.
باتوجه به اینکه می‌گویید و می‌بینیم که به بن‌بست رسیده‌ایم. الان تهیه‌کننده‌ها دوباره شروع نکرده‌اند به شما زنگ بزنند تا دوباره از دل آموزشگاه‌های بازیگی جوان را کشف کنند؟
واقعیتش این است که تا حدود 7-6 سال پیش زنگ می‌زدند ولی الان خیلی کمتر شده است. به‌نظرم می‌رسد تعداد دست‌های آلوده زیاد شده است. تعداد کسانی که می‌خواهند از موقعیت‌شان سوءاستفاده کنند، خیلی زیاد شده است، از حد دستیار اول و دوم و مدیر تولید و تهیه کننده گذشته. تأکید می‌کنم که همه این‌طوری نیستند ولی یک سیب کرمو همه ظرف را خراب می‌کند. این قضیه مثل قضیه دشمن است که یکی‌اش زیاد است ولی دوست هزارتایش هم کم است. یک آدمی که این کارها را می‌کند، چه دستیار کارگردان باشد، چه تهیه‌کننده این نفر حضورش زیاد است و حضورش برای آسیب رساندن به کل پیکره سینما و تلویزیون و عرصه حرفه‌ای بازیگری کفایت می‌کند وی متأسفانه هستند.

مصاحبه با سحر زکریا: از طنز تا کیک بوکسینگ

$
0
0

بیشتر ما سحر زکریا را با سریال‌های طنزی که در آنها بازی کرده، می‌شناسیم؛ قوه تلخ، پاورچین و شب‌های برره از کار‌های طنز شاخص زکریا در تلویزیون هستند. او در سینما هم با کارگردان‌هایی مثل سیروس الوند همکاری داشته است. زکریا این روز‌ها با ایفای نقش آذر به عنوان یک دختر مرفه و مقتدر در مجموعه تلویزیونی میلیادر حضور موفقی را در بازیگری تجربه می‌کند؛ بازیگری که علاقه اصلی‌اش حضور در کار‌های جدی و درام است.

اگر موافق باشید گفت‌وگو را از کار اخیرتان در مجموعه تلویزیونی «میلیاردر» شروع کنیم؟

بله، علیرضا امینی (کارگردان این مجموعه) سابق درخشانی در سینما داشته است. او تحت تاثیر سینما در ساختار مجموعه میلیاردر به حرکت و پویایی

در صحنه اعتقاد داشت و به همین دلیل کمتر صحنه‌هایی ایستا در کارش دیده می‌شود. منظورم این است که با سریال خوش ریتمی روبه‌رو بودیم.

نقش آذر چقدر به ایده‌آل‌ها و معیار‌هایتان در بازیگری نزدیک بود؟

زمانی که بازی من در فیلم یا مجموعه‌ای به پایان می‌رسد، فکر می‌کنم که در کار بعدی‌ام باید بتوان حضور بهتری داشته باشم. نقش‌ آذر برایم ویژگی‌هایی داشت که با اهمیت بود. آذر دختر روراست و صاف و ساده‌ای است و جاهایی در قبال سیاهکاری و مخفی کاری شوهرش حیرت زده می‌شود. او جنبه‌های انسانی و اخلاقی بیشتری دارد. در جاهایی خیلی آرام و منطقی است و در جاهایی هم بر اثر خطای اطرافیانش، واکنش‌های تندی از خودش نشان می‌دهد.

شما در زندگی عادی شخصیت آرامی دارید یا اینکه سعی می‌کنید از خودتان شخصیت مقتدر و سفت و سختی نشان دهید؟

نمی‌دانم. پاسخ به این سوال سخت است. بهتر است دیگران درباره اینجور ویژگی‌های آدم قضاوت کنند. خودم اعتقاد دارم که شخصیت آرامی دارم و اهل تنش و درگیری نیستم.

شما از معدود بازیگران زن سینمایی ایران هستید که در چند سال اخیر همیشه از لحاظ جسمانی در آمادگی خوبی قرار داشته‌اید این آمادگی چگونه به دست آمده است؟

به تغذیه‌ام اهمیت می‌دهم و به این اصل مهم اعتقاد دارم که بازیگر نباید بدن و آمادگی جسمانی‌اش را به امان خدا رها کند. بدن و ویژگی‌های ظاهری برای بازیگر یک ابزار کار موثر و کار‌آمد است. در تمام دنیا بازیگران برای آمادگی جسمانی و مساله تغذیه اهمیت خاصی قائل هستند. همیشه در طول دوران کاری‌ام این مساله را مورد توجه قرار داده‌ام که در کنار کارم به سلامت اهمیت بدهم. بنابراین همیشه سعی می‌کنم تغذیه‌ای سالم داشته باشم سر موقع بخوابم و در کنار آن به مطالعه و تحقیق درباره نقش‌هایی که بازی می‌کنم بپردازم.

ورزش هم در برنامه روزانه‌تان جایگاهی دارد؟

همیشه به ورزش علاقه داشته‌ام و صبح‌ها حدود یک ساعت ورزش‌های عمومی و پیاده‌روی انجام می‌دهم می‌دانم که بدنم همیشه با ورزش کردن تندرست می‌ماند.

ورزش خاصی را هم دنبال می‌کنید؟

بله. مدت‌ها به ورزش کیک‌بوکسینگ می‌پرداختم.

چه جالب! روحیه طنزی که از شما می‌شناسیم، متفاوت است. این ورزش کمی خشن نیست؟

اتفاقاً باعث آرامش و تمرکز می‌شود. بد نیست بدانیم هنگام پرداختن به این ورزش، خشونت هنگام تمرین‌ها از بدن خارج می‌شود و بعد از پایان تمرین، احساس آرامش و آسودگی به فرد دست می‌دهد.

«مستر بین» در نقشی جدی! + عکس

$
0
0

روآن اتکینسون که اغلب او را با مجموعه تلویزیونی «مستر بین» به خاطر می‌آورند، این روزها با نمایش «Quartermaine's Terms» روی صحنه تئاتر لندن رفته است. متن این نمایش تراژدی-کمدی را سیمون گری در سال 1981 نوشته است.

نشریه تلگراف درمورد بازی اتکینسون 58 ساله نوشت: «این بازیگر ثابت می‌کند بزرگ است و در نقش معلمی بد که از زندگی‌اش فاصله گرفته ، معرکه است.» منتقد این نشریه که به نمایش پنج ستاره داد، در انتها افزوده «نمایش به شکلی شکوهمند بامزه و تاثیرگذار است.»

نمایش جدید اتکینسون پنجشنبه گذشته در سالن تئاتر ویندهام در لندن روی صحنه رفت. این اولین حضور اتکینسون در یک نمایش از سال 2009 و بازی در نقش فاگین در نمایش «الیور» است.


اتکینسون که با بازی در سریال «بلک اِدر» به شهرت رسید، در مصاحبه‌ای گفت متاسفانه اغلب مردم او را با «کمدی‌های سطحی» به یاد می‌آورند. «این در حالی است که من باور دارم اگر کسی بازیگری واقعی باشد، آن موقع بازی کردن در نقشی جدی برایش فرقی با بازی کردن در نقشی کمدی ندارد.»

مایکل بیلینگتن در نقدش در نشریه «گاردین» درمورد بازی اتکینسون گرفت: «او با مهارت بسیار تنهایی یک معلم جداافتاده را نشان می‌دهد. بدون اینکه یاد بازی ادوارد فاکس در اجرای قدیمی این نمایش بیفتم، باید بگویم اتکینسون موفق می‌شود نشان دهد چطور خوبی‌های این معلم، فقط تراژدی به بار می‌آورد.»

به گفته منتقدان این نمایش جدی‌ترین نقش‌آفرینی کارنامه بازیگری اتکینسون است. چارلز اسپنسر درمورد این نمایش نوشت: «نمایشی معرکه که به زیبایی کارگردانی شده است و بازیگران همگی عالی هستند. اتکینسون موفق می‌شود جذابیتی غریب به انفعال شخصیتش بدهد.»


منتقد نشریه تایمز بازی اتکینسون در این نمایش را شجاعانه توصیف کرد اما ایراد گرفت که با وجود لحظات درخشان، نمایش موفق نمی‌شود جذابیت خود را در تمام طول نمایش حفظ کند.

داستان نمایش «Quartermaine’s Terms» در دهه 1960 می‌گذرد و شرح زندگی هفت معلم در یک مدرسه زبان انگلیسی برای غیرانگلیسی‌زبانان در طی چند سال است.

شخصیت اصلی این نمایش جان کوارترماین با بازی روآن اتکینسون است، مردی مهربان و شیرین که معلم بسیار بدی است! او همیشه سنگ صبور دیگر معلمان خودشیفته مدرسه است تااینکه با حضور مدیری جدید زندگی‌اش تغییر می‌کند.

حضور پررنگ بازیگران تئاتر در فجر 31/ تئاتری‌ها به سینما اعتماد کردند

$
0
0
در سی و یکمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر شاهد حضور پررنگ بازیگران تئاتر در آثار این رویداد سینمایی هستیم که این امر می‌تواند حاکی از کم شدن فاصله بین سینما و تئاتر و از بین رفتن مرزبندی انتقادی برای حضور بازیگران هر کدام از این دو عرصه‌ در آثار عرصه دیگر است.

 طی سال‌های گذشته مرزی نامرئی میان سینما و تئاتر کشیده شد که این مرز به مرور مانعی برای حضور بازیگران سینما در عرصه تئاتر و بازیگران تئاتر در عرصه سینما شد. از سویی منتقدان سینمایی، بازیگران تئاتر حاضر در آثار تصویری را با این تفکر که در مقابل دوربین بازیِ تئاتری می‌کنند مورد نقد قرار می‌دادند و از سوی دیگر منتقدان و کارشناسان تئاتری بازیگران سینمایی حاضر در آثار تئاتری را با تفکر اینکه روی صحنه تئاتر نمی‌توانند پرقدرت نقش‌آفرینی کنند، نقد می‌کردند.

این در حالی است که به زعم بسیاری از صاحبنظران، بازیگر توانا کسی است که در هر دو عرصه سینما و تئاتر حضور موفقی داشته باشد. البته به اعتقاد بسیاری از بزرگان بازیگری ایران و جهان، روند مطلوب برای یک بازیگر آن است که در کنار فعالیت در سینما حضوری مستمر در عرصه تئاتر نیز داشته باشد تا بتواند توانایی و دانش خود را بالا ببرد زیرا صحنه تئاتر جایگاهی برای محک یک بازیگر از داشته‌های خود و رو دررویی نفس به نفس با تماشاگران است.

خوشبختانه در سال‌های اخیر این مرز نامرئی و بازدارنده در سینما و تئاتر ایران کمرنگ و کمرنگ‌تر شده و بازیگران دو عرصه سینما و تئاتر در هر دو حوزه حضوری پررنگ‌تر دارند. البته نباید این واقعیت را هم نادیده گرفت که بسیاری از بازیگران با سابقه سینما فعالیت خود را از تئاتر آغاز کرده‌اند و شاید به دلیل نبود امنیت شغلی مناسب و برنامه ریزی درست در زمینه تولید و اجرای تئاتر، کمتر مایل به حضور در عرصه تئاتر هستند.

بازیگرانی نظیر رضا کیانیان، اکبر عبدی، مهدی هاشمی، مهتاب کرامتی، آتیلا پسیانی، حمید فرخ‌نژاد، هنگامه قاضیانی، رامبد جوان، کورش تهامی، فرهاد قائمیان، ترانه علیدوستی، نگار جواهریان، صابر ابر، مسعود رایگان، حامد بهداد، رویا تیموریان، رضا عطاران، کیکاووس یاکیده، حسن پورشیرازی، پانته‌آ بهرام، امیر جعفری و شهاب حسینی که از بازیگران عرصه تئاتر هستند طی سال‌های گذشته بیشتر تمرکز و توجه خود را بر حضور در آثار سینمایی قرار دادند.

البته برخی از این چهره‌های بازیگری که در آثار شرکت کننده در سی و یکمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر حضور دارند طی یک سال گذشته در عرصه تئاتر نیز حضور داشتند. برخی دیگر از بازیگران چهره سینما نظیر مهناز افشار نیز طی یک سال اخیر در عرصه تئاتر حضور داشته و این روزها نیز با نمایشی به کارگردانی صابر ابر در تماشاخانه ایرانشهر به صحنه می‌رود.

همایون ارشادی نیز که از بازیگران بین‌المللی سینمای ایران است با نمایش "سیزده" که از آثار شرکت‌کننده در سی و یکمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر بود اولین تجربه حضور خود در عرصه تئاتر را پشت‌سر گذاشت.

بانگاهی به فیلم‌های شرکت‌کننده در بخش سودای سیمرغ و همچنین فیلم‌های خارج از مسابقه می‌توان شاهد نام بازیگران تئاتری دیگری بود که این روزها حضور خود را در عرصه سینما پر رنگ‌تر از پیش کرده‌اند. سحر دولت‌شاهی، سعید چنگیزیان، حمیدرضا آذرنگ، سیاوش چراغی‌پور، احمد ساعتچیان، اتابک نادری، بهناز جعفری، محمود جعفری، سیامک احصایی، رویا افشار، احمد مهرانفر، نگار عابدی، مسعود میرطاهری، اسماعیل خلج، امیر دژاکام، محبوبه بیات، بهاران بنی‌احمدی، ندا جبرائیلی، هادی مرزبان، شبنم مقدمی، جعفر والی، فرزین صابونی، شبنم فرشادجو، سروش طاهری و قطب‌الدین صادقی از جمله هنرمندان تئاتری هستند که در سی و یکمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر به عنوان بازیگر حضور دارند.

تنها نگرانی موجود از حضور بازیگران فعال تئاتر در عرصه سینما آن است که این حضور جدا از میل و اشتیاق بازی در مقابل دوربین، به خاطر وضعیت نامناسب مالی در عرصه تئاتر باشد. زیرا نبود امنیت شغلی و وضعیت مناسب مالی در تئاتر باعث می‌شود که بازیگران برای تأمین زندگی خود پروژه‌های تصویری را جایگزین آثار نمایشی در فعالیت‌های خود کرده و به نوعی از تئاتر مهاجرت کنند.

شکسته شدن مرز میان بازیگران تئاتر و بازیگران سینما می‌تواند مجالی را برای ارائه کیفیتی متفاوت در سینما و تئاتر فراهم کند و در کنار این ویژگی می‌تواند ویژگی‌های خاص خود را در جذب مخاطبان هر دو عرصه به همراه داشته باشد.

انتقادات مجید مجیدی از رواج بی اخلاقی در جامعه

$
0
0

مجید مجیدی کارگردان سینمای ایران از رواج بی اخلاقی در جامعه انتقاد کرد.

او که در آئین اختتامیه کنگره ملی پیامبر اعظم (ص) سخن می‌گفت، از بی‌اخلاقی به عنوان یکی از بحران‌های جدی دنیای امروز نام برد و بر لزوم بکار بردن آموزه‌های اخلاقی پیامبر اسلام در زندگی یکایک مردان جهان تاکید کرد.

بخش‌هایی از صحبت‌های مجید مجیدی  دراین همایش بدین شرح است:

- حدود 200 فیلم مستقیم و غیر مستقیم در مورد زندگی حضرت عیسی ساخته شده است، حدود 120 فیلم درباره حضرت موسی ساخته شده است. حدود 80 فیلم در باره پیامبران دیگر و حدود 45 فیلم تنها درباره بودا ساخته شده، اما درباره پیامبر اسلام تنها فیلم شاخصی که معمولا از آن نام برده می‌شود فیلم «محمد رسول الله» ساخته مصطفی عقاد است.


- در فیلم مصطفی عقاد هم بیشتر به جنبه‌های جنگی پرداخته شده و حتی وجوه معرفتی این جنگ‌ها هم خوب بررسی نشده است، در حالی که پیامبر در همین جنگ‌ها به مسلمانان تاکید می‌کردند که نباید حتی به درخت‌ها آسیبی وارد شود ضمن اینکه این جنگ‌ها بیشتر دفاع بوده نه تهاجمی.


- دلیل بسیاری از بی‌اخلاقی‌های موجود در ایران و دیگر مناطق دنیا ، بهره نگرفتن از آموزه‌های اخلاقی پیامبران و به ویژه پیامبر اسلام (ص) است. نمونه بارز این بی‌اخلاقی را  در مجلس شاهد بودیم آنچه  در مجلس اتفاق افتاد نشان دهنده اوج بی‌اخلاقی است و این هم در شرایطی است که رهبر معظم انقلاب همه را به وحدت توصیه کرده‌اند.


- ما در همین جامعه خودمان نتوانسته‌ایم اخلاق ناب محمدی را رواج دهیم. چاره و درمان درد کنونی بشریت در اخلاق نهفته است و اساس رمز پیروزی پیامبر و اسلام در اخلاق است.

- درتمام این سال‌ها دغدغه هیچ کس و هیچ مسئولی درجامعه ایران به غیر از مقام معظم رهبری، فرهنگ نبوده است. یک مسئول فرهنگی در این کشور نبوده که افق درازمدتی نسبت به حوزه‌های فرهنگی داشته باشد. هر کسی آمده گفته من 4 سال یا دو سال وقت دارم باید ببینم چه چیزی عاید خودم می‌شود؟

ما شش سال پیش بنای فیلم حضرت محمد را گذاشتیم و به لطف خود پیامبر اسلام و با راهنمایی‌های مقام معظم رهبری الان به این وضعیت رسیده است.

این مراسم در دانشکده تربیت بدنی دانشگاه تهران برگزار شد.

ابراز علاقه بازیگران قهوه تلخ به استقلال (+عکس)

$
0
0

جمعی از بازیگران قهوه تلخ نیز در عکسی یادگاری علاقه خود به تیم استقلال را با نشان دادن عدد ۴ – به نشانه پیروزی تیم محبوب خود در ۴ دربی متوالی مقابل پرسپولیس- اعلام کردند.

یادداشتی کوتاه درباره فیلم «خسته نباشید»، یکی از خوب های جشنواره فجر

$
0
0

 دورانی که بیش از همیشه شاهد نگاه جهان‌سومی کارگردانان ایرانی به مشکلات زندگی مردم ایران هستیم، «خسته نباشید!» فیلمی است که مسیر معکوسی را می‌پیماید.


1) «خسته نباشید!» یک غافلگیری بزرگ برای جشنواره امسال است. فیلمی گرم و صمیمی با نگاهی امیدوار کننده که نمونه‌اش را در سینمای ایران خیلی کم سراغ داریم. در دورانی که بیش از همیشه شاهد نگاه جهان‌سومی کارگردانان ایرانی به مشکلات زندگی مردم ایران هستیم، «خسته نباشید!» فیلمی است که مسیر معکوسی را می‌پیماید. این بار شخصیت‌ها خوشبختی را از دل مصیبت و مشکل بیرون می‌کشند و مسیر مورد علاقه خود را می‌سازند. نمونه چنین نگاهی را بیشتر در بخشی از فیلم‌های جریان اصلی سینمای آمریکا مشاهده می‌کنیم و حالا جالب است که یک فیلم ایرانی توانسته بدون این که غیر واقعی و رؤیا پردازانه به نظر برسد، چنین نگاهی را به تماشاگر منتقل کند. «خسته نباشید!» از یک جنبه درباره آدم‌هایی است که به دلایل مختلف از هم دور شده‌اند و بر خلاف الگویی که ممکن است انتظارش را بکشیم، در طول فیلم اتفاقاً به درک جدیدی از یکدیگر نیز دست پیدا نمی‌کنند. نکته مهم این است که شخصیت‌ها در این فیلم به درک بهتر و عمیق‌تری از مفهوم «زندگی» می‌رسند. به همین دلیل است که تصمیم می‌گیرند از لحظه‌لحظه زندگی‌شان بیشتر لذت ببرند و روابط آسیب‌دیده خود را ترمیم کنند.

2) طرح داستانی «خسته نباشید!» بسیار ساده است. به طوری که می‌توان گفت «خسته نباشید!» بیش از این که فیلمی باشد که از داستانی غنی و پیچیده سود ببرد، فیلمِ موقعیت‌های گوناگونی است که برای چند کاراکتر به وجود می‌آیند. یکی از مهم‌ترین نکاتی که «خسته نباشید!» را به یک فیلم درجه یک و دوست‌داشتنی تبدیل می‌کند، یکی توانایی محمد رضایی راد (فیلمنامه‌نویس «خسته نباشید!» بر اساس طرحی از رضا میرکریمی) برای خلق موقعیت‌های جذاب پیاپی در طول فیلم، دیگری شخصیت‌پردازی دقیق کار و در نهایت تلفیق به‌جا و هوشمندانه این دو مسئله است. به طوری که با تقریب خوبی می‌توان گفت هر کدام از موقعیت‌های رخ داده در طول فیلم، به پرورش بیشتر برخی از شخصیت‌های اصلی هم کمک می‌کند. توانایی فیلمنامه‌نویس فیلم در آمیختن این مسائل، باعث شده تا ایجاز دلنشینی در روایت ماجراهای فیلم به وجود آید و به همین دلیل است که احتمال خستگی تماشاگر در حین تماشای «خسته نباشید!» بسیار کم است.

3) مفهوم «فیلم ملی» از آن مفاهیمی است که هنوز تعریف دقیق و درستی از آن وجود ندارد. اما به هر حال «خسته نباشید!» می‌تواند الگوی مناسبی برای آثار ملی باشد. این، فیلمی است که در آن، شهر کرمان عنصر مهمی است که باعث پیوند آدم‌های فیلم می‌شود. شخصیت اصلی فیلم، زنی به نام ماریا (مریم) است که نیم قرن قبل در 5 سالگی ایران را ترک کرده و حالا در حالی بعد از 50 سال به ایران بازمی‌گردد که زندگی شخصی پرتلاطمی دارد. در شرایطی که به نظر می‌رسد ماریا عمداً سعی می‌کند از هیچ چیز لذت نبرد، به واسطه یک عکس که تنها خاطره او از دوران حضورش در ایران محسوب می‌شود و با یادآوری برخی از بازمانده‌های دوران حضورش در ایران (از جمله یادآوری دوباره زبان فارسی) به نظر می‌رسد هویت از دست رفته‌اش را دوباره به دست می‌آورد و بخش مهمی از این فرایند بازیابی هویت، مدیون حضور او در طبیعت کرمان است. می‌بینید که همه این مفاهیم چگونه بدون این که شعاری و گل‌درشت به نظر برسند، به یکدیگر متصل شده‌اند. فیلمنامه خوب کار باعث شده تا «خسته نباشید!» بتواند به سطوح عمیق‌تری دست پیدا کند و در قالب داستان ساده سفر چند نفر به دل طبیعت اطراف کرمان، چندین و چند مفهوم مختلف را در لایه‌های مختلف – از هویت بازیافته گرفته تا دوری آدم‌ها، اهمیت یادآوری و توجه به گذشته و لزوم توجه به همه آن چیزهایی که باعث رشد ما در این محیط شده‌اند – مطرح و به هم متصل کند. در این راه البته کارگردانی درجه‌یک قرایی و هاشمی و موفقیت تیم بازیگری فیلم (که یکی از بهترین تیم‌های بازیگری جشنواره فجر امسال بود) هم تأثیر غیر قابل انکاری دارند.

4) اما نکته جالب در این میان، این است که «خسته نباشید!» محصولی از حوزه هنری است. در حالی که عادت کرده‌ایم (خوب یا بد) شاهد فیلم‌هایی از سوی حوزه هنری باشیم که یا به مشکلات و تلخی‌های جامعه می‌پردازند و یا نگاهی خط‌کشی شده به آدم‌ها و نسل‌های ایران دارند، حضور چنین محصولی با چنین نگاه امیدوارکننده‌ای جای تعجب دارد. انگار آن فیلم‌ها را کسان دیگری تهیه کرده‌اند و «خسته نباشید!» را گروهی دیگر با عقایدی متفاوت!

5) «خسته نباشید!» مسلماً فیلم کاملی نیست. اگر برخی از روابط و اتفاقات فیلم (مثل رابطه مرتضی با خانم معلم)، درست‌تر و دقیق‌تر مطرح می‌شدند و در میانه راه رها نمی‌شدند، «خسته نباشید!» می‌توانست حتی از این هم بهتر باشد. اما در شرایط فعلی هم با فیلمی روبه‌روییم که ساخته شدنش در سینمای ایران، غنیمت است.


سینمای کثیف/بازیگران بی هنر.مقصر کیست؟

$
0
0

در سینمای ایران شاهد این هستیم که هر روز فیلم های جدیدی

 به بازار عرضه میشه در باره  پایین بودن سطح محتوا و فیلم نامه 

 این فیلم ها که بحث مفصلی هم داره فعلا وارد نمیشم.

صحبتی که هست درباره اینه که در اغلب این فیلم ها شاهد حضور

عده ای محدود هستیم که اتفاقا بیشترشون بسیار بازیگرای

ضعیفی هستند که در سینمای مدرن آماتور هم حسابشون

نمیکنن.تقریبا در همه فیلم ها یه سری افراد هستند که با پرداخت

پول به تهیه کننده یا کارگردان نقشی را گرفتند که منظور من اون

ها نیستن بلکه بازیگرای مشهور و محبوب کشورمون هستن

بازیگرای بی سوادی که ادای آدامای روشنفکر را خوب در میارن

در هالیوود بازیگرا حتما باید دوره های آکادمیک رو گذرونده باشند

ولی در سینمای ایران چی؟غیر از اینه که با رابطه و یا باپول خرج

کردن یا به خاطر داشتن چهره زیبا معروف میشن.و میبینیم که

نقش های اول فیلم ها محدود شده به عده ای خاص.ولی نکته

تلخ وتکان دهنده اینجاست که مردم هم این بازیگران رو قبول

دارن که با خریدن فیلم هاشون میشه این موضوع رو فهمید با

اینکه میدونن این ها بازیگرای خوبی نیستن

مثلا حامد بهداد رو خیلی ها بهترین بازیگر ایران میدونن!

کسی که واقعا حیفه بهش بازیگر بگیم حامد بهداد فقط با شلوغ

بازی و یه نوع سبک خاصی که تو صحبت کردن داره بین مردم

محبوب شده ولی تو تمام فیلم ها همین سبک رو اجرا میکنه

یا مثلا مهناز افشار .در این که ایشون انسان با شخصیتی هستند

شکی نیست ولی سطح بازیش چطور؟غیر از اینه که در تمام فیلم

ها مثل هم بازی میکنه؟

به جز چند بازیگر خوبی که داریم بقیه همینجوری هستن و اکثر

بازیگرای ما فقط دیالگشون رو میگن بدون نو آوری خاصی!

و  صحبت اصلی اینجاست که مقصر اینکه این بازیگرا هر روز دارن

قویتر و ثروتمندتر میشن کیست؟

جواب سادست:خود ما!این ما هستیم که فیلم های این بازیگرا

رو میخریم و یا میبینیم این ما هستیم که به این ها بها دادیم

فقط کافی خود ما یکی از این بازیگرایی که میدونیم چه آدام هایی

هستند رو تو خیابون یا توی یک مهمونی ببینیم اونوقت که

اقایدمون رو فراموش میکنیم و هر حرفی که این افراد بزنن با جون

دل گوش میدیم .بازیگرای بی سواد و بی هنری که سینمای ایران

 را اشباع کردند و این ما هستیم که به این ها بها میدهیم

و مقصر اصلی خود ما هستیم.باور کنید! 

 

وحشتناک ترین اشتباهات علمی در مطرح ترین فیلم های سال 2012

$
0
0

فیلم های علمی تخیلی برای آنکه بتوانند تاثیر بیشتری بر تماشاگران داشته باشند، گاهی اوقات باید برخی قوانین علمی فعلی را زیر پا بگذارند و موضوعاتی را به تصویر بکشند که در حال حاضر شاید غیرممکن به نظر برسد. اما نباید تا جایی پیش بروند که اساس کار کیهان را زیر پا بگذارند، گویی که مردم را احمق فرض کرده اند. در این گزارش، فاحش ترین اشتباهات علمی را که در فیلم های سال ۲۰۱۲ وجود دارند، به انتخاب سایت پاپ ساینس با هم مرور می کنیم.


● The Amazing Spiderman

 تنها تعداد اندکی از فیلم های سینمایی وجود دارند که در آنها مانند این فیلم، قانون بقای جرم به سخره گرفته می شود. نویسندگان فیلم نامه برای آنکه ناباوری ما را مسکوت بگذارند، به گزش یک عنکبوت اصلاح شده ژنتیکی استناد می کنند که به پیتر پارکر (یا همان مرد عنکبوتی) «معافیتی ناگهانی و معجزه آسا از قوانین حاکم بر طبیعت» می بخشد. تنها پس از آن است که مرد عنکبوتی می تواند در حالی که به چیزی جز تار عنکبوت وصل نیست، از یک موج انفجار شدید جان سالم به در برد؛ آن هم بدون آنکه حتی یک استخوان در بدن ابر انسانی اش بشکند.

با این وجود، دو نکته مثبت نیز در کار کارگردان، مارک وب وجود دارد. نخست، وی تلاش کرد تا جایی که ممکن است از بدل کاری های زنده استفاده کند؛ در نتیجه از تقلب های غیرضروری در اصول فیزیک به واسطه استفاده از جلوه های ویژه رایانه ای اجتناب شد. دوم، وی با جیمز کاکالیوس (فیزیک دانی از دانشگاه مینه سوتا) مشورت کرد تا یک معادله ریاضی برای ترمیم سلولی و فناپذیری بشری موسوم به «الگوریتم نرخ تباهی» بنویسد؛ که توضیح دهد چطور یک انسان می تواند به یک مارمولک عظیم الجثه تبدیل شود. اگرچه این معادله قلابی و ساختگی است، اما کاکالیوس آن را با ادغام چند عبارات واقعی ریاضی؛ از جمله معادله گومپرتز (که احتمال زنده ماندن تا یک سن خاص را توصیف می کند) و بخش هایی از یک مطالعه در سال ۲۰۰۱ / ۱۳۸۰ با عنوان «اعتبار نظریه پیر شدن و طول عمر» ساخته است.

درجه نقض علمی: خفیف

● Looper


سفر در زمان نکته حیاتی فیلم لوپر است. در این فیلم، روسای خلافکاری که در سال ۲۰۷۴ / ۱۴۵۳ زندگی می کنند، دشمنان خود را در زمان به ۳۰ سال قبل می فرستند تا توسط آدمکش هایی موسوم به «حلقه ساز (Looper)» کشته شوند. اشتباه فیلم در این است که علم نشان می دهد سفر رو به عقب در زمان غیرممکن است، و اگر هم امکان پذیر باشد؛ انرژی مورد نیاز برای انجام آن از تمام انرژی موجود در جهان بیشتر است.

کارگردان فیلم، ریان جانسون، احتمالا قبل از ساخت فیلم این نکته را می دانست؛ و به همین دلیل از یک حقه هوشمندانه برای خشنود کردن مخالفان خشمگین استفاده کرده است. در یک صحنه، شخصیت اصلی فیلم به نام جو (با بازی جوزف گوردون لویت) با شخصیت خودش در آینده (بوروس ویلیس) بر سر میز شام گفتگو می کند. جو جوان از جو سالخورده می پرسد که سفر در زمان چطور امکان پذیر است، و ویلیس برای اینکه به او بفهماند که که جزئیات مهم نیستند اما سفر در زمان امکان پذیر است، جواب می دهد: «نمی خوام درباره مزخرفات سفر در زمان حرف بزنم. چون اگر بخوام این کار رو بکنم، باید تمام روز رو اینجا باشیم و آخرش هم به اینجا می رسیم که داریم با دستمال سفره و نی نمودار درست می کنیم.» حداقل نکته مثبت اینجاست که کل فیلم از چنان ساختار محکمی برخوردار هست که بتوان این راه حل جناب جانسون را قبول کرد.

درجه نقض علمی: خفیف

● Skyfall

تصور کنید که در روی یک دریاچه عمیق و یخ زده، در مقابل اسلحه یک شخص مزدور قرار گرفته اید. برای اجتناب از تیر خوردن، شما تفنگ نیمه خودکار فرد مقابل را از چنگش در می آورید، به درون یخ شلیک می کنید و در نتیجه هر دو نفر به درون آب یخ زده سقوط می کنید. پس از چند دقیقه تلاش برای خفه کردن شخص مزدور در زیر آب، از درون یخ خارج می شوید، چند صد متر می دوید، و بدون تلاش چندانی با پرتاب یک کارد به پشت دشمن خود، همکارتان را نجات می دهید.

موارد بالا، توصیف یکی از صحنه های اصلی فیلم جدید جیمز باند، اسکای فال است؛ صحنه ای که البته از نظر علمی بسیار منزجر کننده است. اگر شما کسی غیر از ویم هاف ملقب به مرد یخی باشید که رکورددار بیشترین زمان باقی ماندن در یک استخر یخ زده (با رکورد ۱ ساعت و ۵۲ دقیقه و ۴۲ ثانیه) است؛ در چنین شرایطی پس از چند دقیقه دچار افت شدید دمای بدن (Hypothermia) خواهید شد و احتمالا پس از ۱۵ دقیقه خواهید مرد. اما قبل از آن، بدن شما خون را از اندام های خارجی تان می مکد و با ذخیره سازی آن سعی می کند تا اندام های داخلی بدنتان را گرم نگاه دارد؛ که باعث می شود شما هشیاری خود را از دست بدهید و دچار لرزشی غیر قابل کنترل شوید. مطمئنا چنین حالتی، وضعیت مناسبی برای پرتاب دقیق چاقو نیست.

همچنین وجود چشم اندازی درهم و برهم از دانش کامپیوتر در سراسر فیلم انسان را آزار می دهد. به طور خاص؛ در یکی از این صحنه های عذاب آور، یک هکر نابغه به نام کیو تلاش می کند تا با باز کردن یک «الگوریتم کدگذاری پلیمورفیک» که پیوسته در حال تغییر است، مرحله بعدی نقشه های شیطانی شخصیت تبهکار فیلم را کشف کند. کیو این الگوریتم را بر روی یک صفحه عظیم نمایش می دهد، و به نحو اعجاب آوری باند طی چند ثانیه معما را با حدس زدن گذرواژه سیلوا حل می کند. مطمئنا فیلم به چنین صحنه هایی نیاز دارد، اما اگر قرار است که رمز پیوسته در حال تغییر باشد، چطور فقط یک گذرواژه کوتاه است؟

درجه نقض علمی: متوسط

● Avengers

فیلم انتقام جویان، شش شخصیت ابرقهرمان کیهانی را از سراسر جهان با هم متحد می کند. چنین موضوعی مستلزم این است که حتی قبل از آنکه برای تماشای فیلم به سینما بروید، چندین ناباوری خود را کنار بگذارید. با این حال، کماکان یک چیز هست که بدجوری توی چشم می زند: یک ناو هواپیمابر پرنده. سازمان پنهانی S.H.I.E.L.D. صاحب این پایگاه هوایی پنهان کار و رادار گریز است که Helicarrier نامیده می شود، و شبیه ناو هواپیمابر کلاس نیمیتز با وزنی حدود ۱۱۰ هزار تن است. چهار گردونه (روتور) عظیم هر یک با قطر ۳۵.۵ متر در چهار گوشه این وسیله قرار دارند و آن را در آسمان شناور نگاه می دارند.

استاد فیزیک، رت آلین، یک حساب سرانگشتی انجام داده است تا ببیند که صرفا برای نگاه داشتن چنین وسیله ای در میان آسمان چه نیرویی لازم است. قدرت خروجی تخمینی باید حدود ۱.۲۱ گیگاوات باشد، که دو برابر بیشتر از حداکثر خروجی یک ناو هواپیمابر واقعی است. در نگاه اول چنین چیزی خیلی هم نامعقول نیست. با این وجود، هر کدام از گرودنه ها باید حدود ۵۰۰ متر (به اندازه پنج زمین فوتبال) قطر داشته باشند، و هوا را با سرعتی نزدیک به دو برابر سرعت صوت به بیرون بدمند. با در نظر گرفتن این پارامترها، هیچ ماده شناخته شده ای در جهان وجود ندارد که بتواند در مقابل تنش اعمال شده از چنین گردونه هایی تاب بیاورد. حالا دوباره به صحنه ای فکر کنید که آیرن من (Iron Man) را به درون یکی از این گردونه ها می اندازید و از وی بخواهید که آن را دوباره راه بیاندازد!

درجه نقض علمی: متوسط

● The Dark Knight Rises

کریستوفر نولان، کارگردان فیلم شوالیه سیاه برمی خیزد، فیلم پرفروش تابستانی خود را بر اساس سه کتاب مصور بتمن ساخته است. در پشت صحنه گاتهام وی تلاش کرده است تا واقع گرایی را در فیلم خود لحاظ کند، و به همین منظور سلاح های با فناوری پیشرفته فیلم ظاهرا قابل قبول هستند.

اما زمانی که بتمن با دشمن درشت اندام خود، بین (Bane) روبه رو می شود، در واقع این علم است که بدجوری خرد و خاکشیر می شود. ضدقهرمان فیلم با مشت های خردکننده و فن کمرشکن خود، کاملا بتمن را از پای در می آورد. با اطمنیان می توان گفت که غیرممکن است بتمن چنین ضرباتی را تاب بیاورد و زنده بماند. با این حال و در عین ناباوری، تنها ظرف سه ماه جمجمه خرد شده و کمر شکسته وی بهبود می یابد؛ و قدرت کافی برای بالا آمدن از سیاهچال، درگیر شدن در چندین ساعت مبارزه رو در رو، و زنده ماندن برای بازگو کردن داستان را به دست می آورد.

اما خطای علمی فاحش تر فیلم، انفجار ناگهانی یک بمب همجوشی هسته ای تنها در چند کیلومتری این کلان شهر است. بتمن تنها ۹۰ ثانیه برای دور کردن این بمب از شهر زمان دارد. حتی اگر فرض کنیم که وی می تواند با سرعت ۴۶۵ کیلومتر در ساعت رانده باشد و بمب حدود ۴ مگاتنی را بر بالای خلیجی در فاصله ۱۰ کیلومتری منفجر کرده باشد، باز هم باید بخش اعظم شهر خاکستر شود، با خاک یکسان شود، و در یک کلام کاملا نابود شود. با این حال، ساکنان شهر در امنیت کامل می توانند بالا رفتن ابر قارچی شکل را پس از نور کورکننده ببینند. جالب اینجاست که شما هم زمان صدای کرکننده انفجار را می شنوید؛ در حالی که صوت بسیار آهسته تر از نور حرکت می کند، و صدای انفجار باید در حدود ۳۰ ثانیه پس از مشاهده نور آن شنیده شود. این صحنه مثل این است که با مشت به شکم علم کوبیده باشید!

درجه نقض علمی: بالا

● Total Recall

در نسخه ۲۰۱۲ بازسازی فیلم یادآوری کامل، وقوع یک جنگ جهانی تنها دو منطقه قابل زندگی را در زمین باقی گذاشته است: «مهاجرنشین» در کشوری که پیش از آن به عنوان استرالیا شناخته می شد، و فدراسیون متحد بریتانیای کبیر (UFGB). برای رفتن از مهاجرنشین برای کار در کارخانه های UFGB، باید از یک آسانسور جاذبه که از مرکز کره زمین می گذرد استفاده کرد. وسیله نقلیه ای که به طور فرضی این سفر را در ۱۷ دقیقه انجام می دهد.

اجازه بدهید برای چند لحظه، دما و فشار وحشتناک زیر پوسته زمین و وجود نداشتن ماده ای که بتواند چنین شرایطی را تحمل کند فراموش کنیم. اگر قرار باشد یک وسیله نقلیه خیلی ساده از یک طرف سوراخ سقوط کند و از طرف دیگر آن سر بر آورد، تنها تحت اثر گرانش زمین این سفر ۴۰ دقیقه طول خواهد کشید. قطار جادویی فیلم توتال ریکال این کار را در حدود یک سوم این زمان انجام می دهد. بر اساس محاسبات منتقدان این فیلم، چنین وسیله ای باید با سرعت ۵۰ هزار کیلومتر بر ساعت حرکت کند، و به شتابی معادل ۱۰ برابر شتاب جاذبه زمین (۱۰g) برسد. ترسناک ترین ترن هوایی های تنها شتابی حدود ۴g دارند، و اغلب مردم در شتاب حدود ۹g دچار بی هوشی می شوند. به جزء برخی از فناوری های ضد جاذبه این دستگاه، هم امکان تامین انرژی مورد نیاز و هم قابلیت زیست پذیری چنین آسانسوری خیلی پایین به نظر می رسد.

درجه نقض علمی: وحشتناک

● Prometheus


از فیلم بیگانه ای پرومتئوس ریدلی اسکات انتظارات بیشتری می رفت، اما مجموعه ای از انتخاب های ضعیف این فیلم را به مضحکه ای از اشتباهات علمی دیوانه کننده و خنده دار بدل کرد.

در فاصله ای بسیار دور و نامعلوم از زمین، یک روبات ظاهرا نمی تواند زمان را درست بشمارد. زمانی که از وی سوال می شود چه مدت از آغاز ماموریت گذشته است، وی می گوید: «۲ سال، ۴ ماه، ۱۸ روز، ۳۶ ساعت، ۱۵ دقیقه» در حالی که باید بگوید: «۲ سال، ۴ ماه، ۱۹ روز، ۱۲ ساعت، ۱۵ دقیقه». نکته بدتر اینجاست که وقتی خدمه از خواب زمستانی مصنوعی خود بیدار می شوند هرگز قبل از آن همدیگر را ندیده اند، آن هم در ماموریتی که احتمالا پرخرج ترین و پیچیده ترین تلاشی است که بشر تاکنون انجام داده است.

زمانی که دانشمندان و سربازان سفینه را ترک می کنند و وارد معبد بیگانه ها می شوند، قضیه از این هم بدتر می شود. به قول یکی از منتقدین، زمانی که تنها چند دقیقه پس از ترک سفینه آنها کلاه فضایی خود را از سر بر می دارند، ما شاهد برخی از بی مسئولیت ترین، بی عرضه ترین و نادان ترین باستان شناسانی هستیم که لباس فضایی پوشیده اند. صرف نظر از اینکه آیا حسگرهای پیشرفته تشخیص هوا وجود دارد، چه می شود اگر یک ترکیب ناشناخته، غیر قابل کشف و فوق العاده سمی در هوا وجود داشته باشد؟ و یا نژادی از حیات سمی؟ البته جای نگرانی نیست: خیلی زود شخصیت های فیلم به بیگانه هایی با ظاهر مرموز دست می زنند (و البته با مرگی وحشتناک روبه رو می شوند). سپس آنها سرهای بیگانه ها را به فضاپیمای خود می برند و آنقدر برق به آنها وصل می کنند تا منفجر شوند. تازه بعد از تمام این مرگ ها و فجایع است که آنها تصمیم می گیرند تا از معبد نقشه برداری کنند. گویی تنها نکته درستی که اسکات در این فیلم به آن اشاره کرده است، بی عرضگی و نادانی سازمانی ماموریت است.

درجه نقض علمی: دیوانه کننده

آقای ده نمکی از جان خانواده های شاهد چه میخواهی؟

$
0
0

در برنامه چند روز قبل هفت نظرسنجی ای برگذار شد که سوال آن درباره

بهترین کارگردان فیلم های پرفروش بود که  متاستفانه مسعودده نمکی

بالاتر از کسی مثل اصغر فرهادی قرار گرفت. واقعا جای تاسف دارد که

مردم شخص بی سوادی مثل ده نمکی را بالاتر از کارگردانان بزرگ کشور

میدانند.اما مسعود ده نمکی چطور به این محبوبیت رسید؟

ده نمکی بجز 3 فیلم اخراجی ها مستند های "فقر و فحشا"و"آبی قرمز"

و همچنین سریال "داراها و ندار ها"را در کارنامه دارد که کاملا معلوم

می شود که تمام شهرت و محبوبیت ده نمکی از اخراجی ها بدست

آمده است .اما به چه قیمتی؟

در اخراجی های 1نشان داده میشود که چند نفر اراضل و اوباش جمع

میشوند و به جبهه ها میروند و در آخر فیلم  شاهد این هستیم که

2نفر ازآن ها شهید و بقیه اسیر می شوند و میتوان اینگونه برداشت کرد

که آن ها سر براه شدند ولی در اخراجی های 2 و3 شاهد این هستیم

که آن ها تمام کار های گذشتیشان را تکرار می کنند.یعنی با این همه

سال در جبهه و اسیر بودن هیچ تغییری در رفتارشان ایجاد نشده است!

ده نمکی مدعی شده است از ساخت این 3 فیلم انگیزه مالی نداشته

و فقط جهت آشنا کردن مردم با سختی های جبهه و اسارت این فیلم ها

را ساخته است .دروغی بزرگ که هر کسی با دیدن فیلم هایش به قصد 

این آدم از ساخت فیلم هایش پی میبرد.

آقای ده نمکی چرا به مردم نمیگویی که خودت همراه با شریفی نیا

سرمایه گذار اصلی فیلم بودید؟چرا نمیگویی که 10 میلیارد برای اخراجی

های 2به جیب زدی؟

آقای ده نمکی شما ریش گذاشتی و آیه دین داری میگویی ولی از

استخوان های شهدا و اسرای کشورمان برای خودت کاخ ساختی آقای

ده نمکی اگر دین نداری حداقل شرافت داشته باش. در زمان جنگ همین

آزاده ها وجانبازان بودند که جان در کف برای وطنشان جنگیدن و حالا

امسال تو با گذاشتن ریش میاییند وحرف از دین داری میزنند .

آقای ده نمکی شما نشون دادی آزاذه ها  در زمان حال همه رئیس

یا پولدار شدنددر صورتی که1000تا آزاده هستند که راننده تاکسی 

هستند یابرای امرار معاش مشکل دارند.زمانی که امسال تو  خارج 

از کشور  بودید همین افراد بودند که عمر و جوونی و سلامتشان رااز

دست دادن تا مردم راحت زندگی کنند .با ساخت این فیلم ها در دله

جوون های ساده و دشمنان نظام خوب جا  پیدا کردیک مردمو خندوندی

ولی به قیمیت گریوندن قشر مظلوم شاهد.کسانی که پاسداران کشور

بودند و اگر هم لازم بشه باز هم در صحنه هستند.و باز هم خواهیم دید

که امسال شما از کشور فرار می کنید.شما اومدید تو سینما که بین

مردم طرفدار کسب کنید و کاخ خودت رو بزرگتر کنی.

ولی بدانید قیامتی هست که امسال شما باید جواب پس بدهند.

فیلم جدید داریوش مهرجویی در جشنواره فجر همه را نا امید کرد

$
0
0

فیلم تازه مهرجویی را شاید بتوان ملغمه‌ای از لودگی‌های معمول چند هنرپیشه نسبتا توانا در زمینه طنز دانست که در نماهایی شیک و پر زرق و برق پیچیده شده بودند و کارگردان تلاش کرده بود تا تمام کاستی‌های فیلمش را با اتکا به این دو عنصر بپوشاند.

در حالیکه جشنواره فیلم فجر به نیمه رسیده است  نظر عموم اهالی رسانه و سینما که در کاخ جشنواره به تماشای فیلم های این دوره نشستند این است که فیلمهای به نمایش در آمده تا کنون نتوانسته اند رضایت منتقدان و اهالی سینما را برآورده سازند .با این اوصاف منتقدان و اهالی سینما در روز هفتم  منتظر بودند تا با اکران فیلم جدید مهرجویی این رخوت از فیلم های جشنواره سی و یکم رخت بندد و " چه خوبه که برگشتی"روح و شوق تازه ای در کالبد جشنواره بدمد.

پیش از اکران فیلم بسیاری از منتقدان با توجه به دوره ای بودن وضعیت فیلمسازی مهرجویی و با توجه به فیلم قبلی او "نارنجی پوش"که  فیلم ضعیفی بود انتظار داشتند مهرجویی با برگزیدن دستمایه ای طنز دوباره موفقیت اجاره نشین ها و مهمان مامان را تکرار کند و  این فیلم  نمره ضعیف یکی دو کار اخیر او در کارنامه اش را بپوشاند و  بتواند دوباره علاقمندان به سینمای این کارگردان اهل فلسفه را  راضی کند.

اما متاسفانه آخرین ساخته مهرجویی مهر تاییدی بود بر نظر جماعتی که اعتقاد داشتند خالق "پری" دیگر چیزی در چنته ندارد و حالا فقط دارد تلاش میکند تا دوباره دیده شود. دیده شدنی که البته این ضرر را هم برای او دارد که یاد و خاطره فیلمهای خوب قبلیش را کمرنگ کرده و  حتی از بین می برد.

فیلم تازه مهرجویی را شاید بتوان ملغمه ای از لودگی های معمول چند هنرپیشه نسبتا توانا در زمینه طنز دانست که در نماهایی شیک و پر زرق و برق پیچیده شده بودند و  کارگردان تلاش کرده بود تا تمام کاستی های فیلمش را با اتکا به این دو عنصر (بازی ها و نما های شیک)بپوشاند.

داستان فیلم روایتی خطی و بدون پیچیدگی است که  اساسا قابلیت تبدیل شدن به فیلمی یک و نیم ساعته با معیارهای مهرجویی را ندارد. در واقع شاید بتوان فیلم را مجموعه ای از لحظه پردازی های سرخوشانه کارگردان  پیشکسوت سینمای ما دانست. لحظه پردازی هایی که مهرجویی تمام تلاشش را کرده بود تا با گنجاندن کمدی های بزن و بکوب و با ارجاع دادن مخاطب به نماهایی از فیلم های کمدی کلاسیک ( نظیر صحنه حضور تعمیرکار در منزل و تماشای فیلم لورل و هاردی) و یا با استفاده از لودگیهای معمول بازیگرانش و یا حتی گنجاندن بعضی بخشهای فانتزی  نظیر ماجرای بشقاب پرنده مخاطب را به ضرب و زور با خود همراه کند و دست آخر فلسفه فیلمش را که بر اساس یکی از اشعار خیام شکل گرفته بود  به مخاطب حقنه کند : "دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست/فردوس دمی ز وقت آسوده ماست"

شاید مهرجویی با تکیه بر این بیت خواسته بود نشان دهد «دم» و لحظه را غنیمت دانسته و  تلاش کرده تا  نشان دهد  آسودگی و رنج نتیجه خود خواسته و خود ساخته استفاده از دم است.

نتیجه ای که البته  حتی در صورت وجود چنین قصدی از سوی مهرجویی  می تواند اثر او را  در ذهن مخاطب تا حد فیلمی متوسط متکی بر یک پیام اخلاقی ارتقا دهد.

و دست آخر اینکه وجود برخی صحنه های عجیب و نچسب در این فیلم  از جمله پرتغال پراکنی  و سفر بشقاب پرنده و پرتاپ های عجیب و غریب  چپق و برخی صحنه ها از این دست صحت ادعای برخی مخاطبان را به واقعیت نزدیک میکند که احتمالا آقای کارگردان فیلسوف جرقه اصلی ساخت این فیلم را در لحظه ای سرخوشانه در هنگام استراحت و تفریح در شمال زده است و تلاش کرده تا در همان اوقات سرخوشی فقط فیلمی بسازد و سرخوشی اش را به مخاطب انتقال دهد.(که البته در این مورد هم موفق نبوده است)

فیلمی که پر است از روایت های ناهمگون و عجیب و غیر مرتبط  از جمله ماجرای عشق و عاشقی حوری، تکیه بر صحت وجود سنگ درمانی و موارد دیگری از این دست که شاید در یک صورت بشود بعد از جشنواره و در هنگام اکران عمومی فیلمی در سطح مهرجویی از آن در آورد.البته تنها در صورتی که مهرجویی بعد از جشنواره  یک بار دیگر به سراغ  فیلمش برود و  در شرایط زمانی و مکانی و جسمی و روحی معمول تمام زوائد و حواشی را از آن بردارد و  دست آخر احتمالا فیلمی بیست دقیقه ای را تحویل اهالی سینما دهد. فیلمی که شاید آن وقت بشود جایی برایش در کارنامه مهرجویی و در کنار مهمان مامان و اجاره نشین ها پیدا کرد.

ماجرای وزن کم کردن سریع و سخت آنا هاتاوی برای بازی در فیلم بینوایان

$
0
0

آنا هاتاوی به خاطر فیلم بینوایان رژیم غذایی بسیار سختی داشت و شبها مجبور بود با شکم گرسنه بخوابد.

آنا هاتاوی برای اینکه بتواند نقش مادر کزت را در این فیلم بازی کند رژیم سختی گرفته بود تا بتواند در عرض ۱۴ روز ،۱۴ پوند معادل ۶.۳ کیلو گرم از وزن خود را کاهش دهد . در این مدت شبها آنقدر گرسنه می شد که از شدت گرسنگی نمی توانست بخوابد .

این بازیگر در طول فیلمبرداری این فیلم ، کلا" توانست ۲۵ پوند معادل ۱۱.۳ کیلوگرم از وزن خود را کاهش دهد بنابراین توانست کاری که به او محول شده بود را بخوبی انجام دهد و در نقش زن بیچاره ای که حتی موها و دندنهایش را فروخت تا نجات پیدا کند ، بخوبی هنرنمایی کرد.

او به وب سایت ای دابلیو دات کام گفت:" من قبل از شروع فیلمبرداری ۱۰ پوند وزن کم کردم و بعد از آغاز فیلمبرداری تا زمانیکه فانتین دستگیر شد ، من ۱۴ روز وقت داشتم که ۱۴ پوند وزن کم کنم و به همین دلیل رژیم سختی گرفتم و موفق شدم ۱۵ پوند وزن کم کنم. در کل ، من بخاطر این فیلم ۲۵ پوند لاغر شدم.

"از شدت ضعف نمی توانستم بخوابم ، آنقدر گرسنه می شدم که احساس ضعف کل بدنم را فرا می گرفت و اصلا" خوابم نمی برد. انگار یک چیزی در درونم به من می گفت ، برو غذا بخور !"

"حتی در پایان یک روز بلند و سخت هم نمی توانستم به خانه بروم و با خوردن غذا و نوشیدنی و کمی استراحت خستگی ام را رفع کنم ، تمام این مدت واقعا" مثل آدمهای بدبخت و بینوا زندگی کردم."

Viewing all 233 articles
Browse latest View live




Latest Images